نگاهی به زندگی و نظریات واسیلی سوخوملینسکی
نگاهی به زندگی و نظریات واسیلی سوخوملینسکی
سیروس برزو
شخصی که میخواهم درباهاش سخن بگویم«واسیلی سوخوملینسکی»نام دارد. او زندگی و کار خود را با عشق و محبتی بیپایان وقف کودکان کرد.او یکی از آموزگاران برجسته شوروی(سابق)بود که توانست سخن جالب جدیدی دربارهء کودکان و نوجوانان بر زبان آورد.
سوخوملینسکی دهقانزادهء فقیری بود که در سال ۱۹۱۸ به دنیا آمد.شانزده ساله بود که معلم روستا شد و در بیست سالگی، دانشسرای عالی تربیت معلم«پالتاوا»را تمامخ کرد.در مدارس،زبان و ادبیات اوکرائینی تدریس میکرد و شعر میگفت.
هنوز جوان بود که جنگ جهانی دوم شروع شد.واسیلی سوخوملینسکی ۲۳ ساله،مثل بسیاری از مردم،در نبرد علیه دشمن متجاوز شرکت کرد و از خود شهامت و مردانگی نشان داد و حتی یک بار نزدیک بود کشته شود.«ورا»،همسرش،در روستای«پاولیش»و در قلمرو اشغالی باقی ماند.«ورا»به چریکها کمک میکرد. افراد گشتاپو او را هنگام کمک رساندن به رزمندگان دستگیر کردند.«ورا»در چهاردیواری زندان فرزندی به دنیا آورد. آلمانیها مدت زیادی آن زن شجاع را شکنجه دادند و از وی خواستند رهبران دستهء چریکی را لو بدهد.اما«ورا»ساکت بود. کودک را،که چند روزی بیشتر نداشت،در برابر چشمان مادرش به قتل رساندند و«ورا» را دار زدند.در این زمان،سوخوملینسکی در حومه مسکو با اشغالگران میجنگید. زخم سنگینی او را از صف جنگ خارج کرد. اما زخمهای دردناک و غمنامهء خانوادهء مظلومش برای همیشه در سینه و در قلبش بر جای ماند.
پس از پایان جنگ،به روستای خود برگشت تا به کار مورد علاقهاش،معلمی، بپردازد.او سی و پنج سال از عمر کوتاه خود را وقف آموزشوپرورش کودکان کرد و ۲۹ سال مدیریت مدرسه روستای دورافتادهء «پاولیش»را به عهده داشت.در عین حال در مقام یک معلم خلاق و دانشمند،با ارائهء روشها و نظرهای تربیتی جالب سرمشق و الگوی دیگر معلمان شد.
ماهیّت روش تربیتی سوخوملینسکی در چه چیزی نهفته بود؟
مربیان فراوانی در جهان تلاش کردهاند نظامی تربیتی به وجود آورند که پرورش و آموزش در آن توأم باشد.سوخوملینسکی در نظر و عمل نشان داد که هر کودک تندرستی میتواند آموزش ابتدایی و متوسطه را بدون گروهبندی کودکان به«بااستعدادها» و«بیاستعدادها»،آن هم در مدارس عادی،فراگیرد.در عین حال،او معیارهایی یافت که به معلم امکان آموختن دانش به کودک را،حتی در چهارچوب برنامههای رسمی،میداد. برانگیختنش آرزوی تحصیل در کودک و کشف تمایل وی به خویشتنپروری و خویشتنآموزی،هدف اصلی سوخوملینسکی بود.
سوخوملینسکی دستپروردگانش را با پیگیری و کنجکاوانه مطالعه میکرد و در این امر با معلمان والدین به مشورت مینشست و افکارش را با نظریات مربیان بزرگ گذشته و حکمت عامیانه میسنجید.
برای آموختن کودکان باید به آنان مهر ورزید.تنها در آن صورت است که معلم میتواند احساس شادی در مورد کار، دوستی و انسانیت را در کودکان بپروراند. معلم باید به قلب هر کودکی راه یابد و تنها در آن صورت قادر خواهد بود عشق به خانواده،مدرسه و دانش و کشور را در آنان بیافریند.یعنی راهیابی به دلهای کودکان، اساس تمام فعالیت تربیتی سوخوملینسکی قرار گرفت.
او هدف فعالیت خویش را در آن میدید که بهترین ارمغانهای طبیعت را در وجود کودکان کشف کند،سجایای آنان را بیابد و افرادی نجیب و وفادار به آرمانهای انسانی پرورش دهد.تربیت سوخوملینسکی به مفهوم ترغیب مهربانی،حقیقت و فرهنگ عواطف و افکار و مکتب پرورش انسان و شهروند است.
سوخوملینسکی طی بیست سال، مشاهدات و افکار خود را همواره یادداشت
میکرد و این امر به او امکان نگارش کتب و مقالات فراوانی داد.کتابهایی چون مهرم نثار کودکان،تولد شهروند،مکتب متوسطه پاولیش و قدرت خردمندانهء جمع در میان آثار وی از شهرت فراوانی برخوردارند.همهء این آثار فرآیند تجارب سرشار این مربی ستوده خصالاند.
سوخوملینسکی با فروتنی آثارش را «مخلوق ماکارنکو»مینامید.او به تجارب حیاتی و تربیت آنتون سیمونویچ ماکارنکو (۱۸۸۸-۱۹۳۹)،مربی روسی،ارج فراوان مینهاد.رابطهء معنوی معلمان و کودکان و فضای حسن نیت،یعنی آنچه ماکارنکو دانشمند بزرگ علوم تربیتی در نظر و عمل مورد تأکید قرار میداد،در آموزشگاه پاولیش،که سوخوملینسکی آن را رهبری میکرد نیز به واقعیت پیوست.هر دو مربی،پرورش را همواره با درک زیبایی انسان در خدمتگزاری به میهن و انسانها پیوند میزدند.به عقیدهء آنان آموختن طرز زندگی به جوانان،تنها به مفهوم درک خیر و شر نیست و مطلب مهم در این زمینه آن است که جوانان باید در مورد بدیهای اجتماعی و بیعدالتی،اعتقاد آشتیناپذیری داشته باشند.
نظریه پرورش جمعی،که با نام ماکارنکو پیوند دارد،در عمل و آثار تربیتی سوخوملینسکی تحقق یافت.در عصر ما آموزشوپرورش کودکان در ماورای جمع از آنرو امکانپذیر است که تنها چنین پرورشی به آنان شادی آمیزش و امکان بروز استعدادهایشان را میدهد.
یوخوملینسکی آموزگاران را«خالق و سازنده نفس انسان و بذرافشانان صفات انسانی»مینامید که هدف آنها«پاشیدن بذر محبت است تا در ۹هنه نفس انسان،علف هرز هرگز مجال روییدن نیابد.»
سوخوملینسکی معتقد بود که باید در مدارس جوّی معنوی به وجود آید تا در تکوین سجایای انسانی کودکان مؤثر باشند. او میگفت:«من هیچ چیز خارق العادهای پیشنهاد نمیکنم.فقط باید به بچهها یاد داد که خانوادهء خود،مدرسه و جایی را که در آن به دینا آمدهاند،دوست داشته باشند.»
او از معلمان دعوت میکرد انسانشناسی را سرلوحه کسب دانش خود قرار دهند،به شخصیت شاگردان خود احترام بگذارند و در راه پرورش کودک تلاش کنند.زیرا از نظر وی،آموزگار وظیفه دارد کودک را در مقابل آنچه که انسان را خشن بار میآورد،بیاعتنا یا تندخو میسازد،مصون سازد.خلاصه آنکه کودک باید سرشار از عاطفه و محبت باشد؛زیرا رشد این خصلت همان چیزی است که بعدها به تفکر ادای دین به جامعه و توانایی نفعرسانی به آن تبدیل میگردد.
سوخوملینسکی اعتقاد داشت یکی از اصلیترین وظیفههای یک دبیر و مربی آن است که بکوشد در ذهن هریک از شاگردان،آتش کسب دانش و درک تمام پدیدههای مثبتی را که انسانساز است، خاموش نشود.او در مورد مطالعه و تأثیر آن بر کودکان نوشته است:«کتاب در زندگی کودک یک رشته تربیتی کامل است».در فهرست کتابهایی که او برای بچهها توصیه کرده است،اسامی بهترین نویسندگان جهان به چشم میخورد.
سوخوملینسکی اطلاع از فرهنگ ملل دیگر را پل ارتباط احساسات بشردوستانه بین آنه میدانست و معتقد بود خواندن کتابهای ملتهای گوناگون جهان،انسان را از نظر درک ارزشهای معنوی آنان غنیتر میسازد،از دشمنیها میکاهد و به ایجاد رابطهء انسانی منجر میگردد.
او میگفت هر ملتی باید در دل کودکان خود،عشق به زبان مادری را بیفروزد و در مدرسه آیین عشق به زبان مادری به نحو برجستهای متجلی گردد.او یادگیری زبان مادری را وسیلهء بسیار مؤثر تربیت میدانست.
در روش تربیتی سوخوملینسکی طبیعت نقش مهمی دارد.او میگوید: «کودک را نباید در دیوارهای کلاس محبوس کرد.معلم باید بچهها را از کلاس به دشت و جنگلها و ساحل رودخانه ببرد و به آنها کمک کند که زیبایی طبیعت سرزمین خود را لمس کنند.»
سوخوملینسکی شهرتطلب نبود.آثار او،گزارشهایی آموزشی است که به صحبتهای صمیمانه با همکاران و دانشآموزان بیشتر شباهت دارد.هیچکس هرگز او را نشنید که از چیزی شکایت کند. پزشکانی که زخمهای او را،که در اثر جراحات ناشی از جنگ به وجود آمده بود، چند بار عمل کردند،از نیرو و استقامتش تعجب میکردند.او هیچگاه از دردها و سختیهایی که کشیده بود،سخن نگفت و فقط یک بار فاجعهای را که در زمان جنگ برای همسر و فرزندش پیش آمده بود،بازگو کرد.سوخوملینسکی این موضوع را در نامهای که در ترجمهء آلمانی کتاب مهرم نثار کودکان چاپ شد،به مثابه مثالی از دردها و رنجهای حاصل از جنگ برای بشر ذکر کرد و آرزو کرد که دیگر جامعهء انسانی شاهد چنین صحنههایی نباشد.او میگفت: «نباید این واقعیت مهم را فراموش کرد که این برنامهها و کتابهای درسی و روشها نیستند که تربیت میکنند؛بلکه شخصیت معلم است که این کار را صورت میدهد…».
سالها گذشت؛کشور به تیمار زخمهای جنگ پرداخت و نسلهای تازهای پدید آمدند که با جنگ در لابهلای کتب تاریخ آشنا میشدند.بچههای روستای پاولیش در آن زمان هنوز نمیدانستند که کسی به آنان درس میآموزد و کسی آنان را به دشت و جنگل راهنمایی میکند که هنوز هم پس از گذشت بیست سال،آثار التیام نیافتهء جنگ در سینهاش میسوزد.
او هنگام انجام وظیفه،در نخستین روزهای سال تحصیلی و پس از آنکه درهای مدرسهء خود را به روی نسل تازهء کودکان گشود،چشم از جهان فرو بست. واسیلی الکساندرویچ سوخوملینسکی بسیار زود از جهان رفت.مرگ وی در ۵۲ سالگی،در حقیقت ثمرهء دردها و زخمهای کهنهء او از جنگ بود.او تا بازپسین روز حیات(دوم سپتامبر سال ۱۹۷۰)برای کودکان زیست.
رشد معلم » شماره ۱۶۵ (صفحه ۳۵)