آموزش وپرورش در آینه جامعه و آماراخبار ومشکلات آموزش و پرورشکلیات آموزش و پرورش

چیستی و چرایی تحول در نهاد آموزش و پرورش قسمت ۲

  عباس چراغ‌ چشم
قسمت دوم
* ضرورت تحول و توسعه با توجه به چالش‌ های آموزشی جهانی ‌شدن:
به دلیل پیچیدگی مسائل جهانی و وجود موانع عظیم بر سر راه توسعه کشورهای جهان سوم، نمی‌توان به امیدی واهی دست روی دست گذاشت و ساده‌لوحانه اندیشید که در کشورهای در مسیر توسعه، گام‌های جدی و محکم دنبال شود و این به معنی ضرورت برنامه‌ریزی و مداخله سنجیده می‌باشد. «بزرگ‌ترین تحول در آموزش و پرورش، تحولی است که در قرن جدید به وقوع پیوسته و از هم‌اکنون می‌توان بعضی از ابعاد آن را به وضوح دید. به گفته این متخصصان، انسان در آستانه ورود به دوره‌ای از تاریخ است که از بنیاد با آنچه تا به حال وجود داشته، متفاوت است و به نظر می‌رسد که بر اثر این تحول، اولاً نهاد آموزش و پرورش به صورت نهادی برتر درخواهد آمد و حتی نهاد اقتصاد و سیاست را نیز تحت‌تأثیر قرار خواهد داد؛ زیرا حجم عظیم دانش‌آموزی، آگاهی مردم از نقش #آموزش در زندگی خود، خارج شدن آموزش از انحصار مدرسه و تعمیم یافتن آن به سراسر دوره زندگی و نیز پذیرفته شدن آموزش به عنوان عامل توسعه، آموزش و پرورش را به یک متغیر مستقل و تأثیرگذار تبدیل کرده است، و ثانیاً مفهوم آموزش و پرورش را به طور کلی دگرگون کرده و ساختار آن را نیز کاملاً متفاوت خواهد کرد. بنابراین، این ضرورت از هم‌اکنون احساس می‌شود که با دیدی باز و انتقادی به این تحولات اساسی توجه شود و با انطباق تدریجی نظام آموزشی کشور با این تغییرات، نسل آینده را برای مقابله با شرایط جدید آماده کنیم.» (۱۳)
«جوابگویی به چالش‌های قرن بیستم، مشکلات آموزشی کشورها را دوچندان می‌کند. برای مثال حذف بی‌سوادی از جهان یکی از اهداف آموزشی قرن بیستم بود، ولی درحال‌حاضر هنوز ۸۸۰ میلیون بی‌سواد پانزده سال به بالا در جهان وجود دارد که دوسوم آن‌ها را زنان تشکیل می‌دهند (آموزش امروز، ۲۰۰۲) در عین حال مفهوم بی‌سوادی در قرن بیست‌ویکم ابعاد جدیدی پیدا کرده و چالش‌های تازه‌ای را موجب شده است. چنانچه از هر ۶ بزرگسال در اروپا، یک نفر از نظر استفاده از کامپیوتر بی‌سواد است و ازاین‌رو نمی‌توان در امور اقتصادی کشورش فعالیت داشته باشد.» (۱۴)
یکی دیگر از واقعیت‌های نگران‌کننده آموزشی در همه جهان و به‌ویژه به طور چشمگیر در کشورهای جهان سوم، نابرابری زن و مرد در زمینه آموزشی است. «دو سوم بی‌سوادان بزرگسال جهان (بالغ بر ۵۶۵ میلیون نفر) را زنان تشکیل می‌دهند که اکثر آن‌ها در مناطق در حال توسعه آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین زندگی می‌کنند. در سطح جهانی هم دختران نسبت به پسران کمتر به تحصیل می‌پردازند. به‌طوری‌که یک‌چهارم دخترانی که به سن مدرسه رفتن می‌رسند، عملاً به مدرسه نمی‌روند (۲۴/۵ درصد یا ۸۵ میلیون دختر) (دلور، ۱۹۹۶، ص۷۶). امروز همه کارشناسان اهمیت حیاتی آموزشی زنان را در امر توسعه گوشزد می‌کنند. رابطه بسیار آشکاری میان میزان سواد زنان و پیشرفت در بهداشت جمعیت، تغذیه و کاهش نرخ باروری دیده می‌شود. گزارش جهانی تعلیم و تربیت یونسکو در سال ۱۹۹۵ جنبه‌های مختلف این موضوع را مورد بررسی قرار داده و چنین بیان می‌دارد که در فقیرترین مناطق جهان، زنان و دختران، زنجیره‌ای را تشکیل می‌دهند که در آن، مادران بی‌سواد دختران بی‌سوادی را تربیت می‌کنند که حاصل آن تشکیل زنجیره دیگری از فقر، بی‌سوادی و مرگ و میر زودرس است.» (۱۵) «مایور (۲۰۰۱) در کتاب ”دنیای آینده؛ در آینده در حال شکل‌گیری“ چالش‌های چهارگانه زیر را برای قرن بیست‌ویکم و جامعه جهانی مطرح می‌کند: ۱ــ دستیابی به صلح که شرط لازم برای حل سایر مشکلات است؛ ۲ــ مقابله با فقر و نابرابری‌های فزاینده؛ ۳ــ دستیابی به توسعه پایدار با تأکید بر مدیریت درست محیط زیست‌کره مسکونی؛ ۴ــ فقدان مقررات در جهان در طولانی‌مدت و لزوم ایجاد دموکراسی بین‌المللی.» (۱۶)
* برنامه‌ ریزی توسعه:
برای درک ضرورت برنامه‌ریزی برای توسعه کافی است که به نمونه‌ای از بی‌توجهی به این امر ضروری در یک نظام آموزش و پرورش توسعه‌یافته توجه کنیم: «در همه جای دنیا می‌گویند اگر قرار است کودکان در دوران آموزش ابتدایی از علم بریده نشوند و رگه‌های شخصیتی لازم در آن‌ها پرورش داده شود، باید حداقل ۳۰ تا ۴۰ درصد هزینه‌های آموزشی هزینه غیر پرسنلی باشد؛ یعنی کودکان باید علم را با تفریح یاد بگیرند. اما حدود ۹۲ درصد هزینه مدارس ابتدایی ما هزینه پرسنلی است؛ یعنی تعداد بسیار زیادی از کودکان ما در یک اتاق و احتمالاً روی صندلی‌های شکسته می‌نشینند و معلمی با هزاران مشکل سر می‌رسد و آموزش‌هایی را در سطوح پایین کیفی به آن‌ها ارائه می‌دهد. معلم ما مقصر نیست، معلمی که نه آموزش‌های تخصصی لازم را برایش فراهم کرده‌ایم نه حداقل حقوق لازم را برای گذراندن یک زندگی عادی در اختیارش قرار داده‌ایم. تقصیر با الگوی تخصیص منابعی است که در برنامه‌های توسعه و در بودجه‌ بندی‌هایمان انتخاب کرده‌ایم. با همین امکانات محدود هم، معلمان می‌کوشند که تحصیل را برای کودکان مطلوب‌تر کنند.» (۱۷)
اولین گام برای توسعه، برنامه‌ریزی و تهیه طرحی برای اجرای آن می‌باشد، دقیقاً همچون معماری که ابتدا نقشه ساختمان را ترسیم می‌کند، سپس آن را اجرا می‌نماید. اگرچه عمدتاً برنامه‌ریزی‌ها در جهت توسعه آموزش و پرورش می‌تواند مؤثر باشد، «توسعه، فرایندی زمان‌بر و درهم پیچیده است. کشورهای در حال توسعه، بار دیگر به فنون برنامه‌ریزی توسعه روی آورده‌اند، زیرا آن را باور ارزنده‌ای در پیشبرد توسعه اجتماعی و اقتصادی یافته‌اند. البته با توجه به ناهمگنی بسیار در تجربه برنامه‌ریزی کشورهای در حال توسعه، رهیافت همگونی نمی‌توان یافت که در همه موارد به کار آید. ازاین‌رو، باید به اوضاع و احوال ویژه هر کشور، عنایت خاص مبذول داشت. برنامه‌ریزی توسعه، فرآیند درهم‌پیچیده‌ای است که شامل گردآوری اطلاعات، جمع و جور کردن مسائل و حل آن‌هاست. البته با این شرط که ملاحظات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را پیش چشم داشته باشیم. به‌طورکلی و مجمل، مراحل برنامه‌ریزی توسعه به شرح ذیل می‌باشد: مرحله ۱: استنباط شخصی از فرآیند توسعه؛ مرحله ۲: ارزیابی راه‌های مختلف توسعه؛ مرحله ۳: راهبرد (استراتژی) توسعه؛ مرحله ۴: اجرای برنامه؛ مرحله ۵: ارزشیابی پس از اجرا. معمولاً تدارک برنامه توسعه ملی را یک مرکز تهیه برنامه که زیر نظر سازمان مرکزی برنامه‌ریزی است بر عهده می‌گیرد. این مرکز اطلاعات را گردآوری می‌نماید، مطالعات لازم را انجام می‌دهد و پیش‌نویس برنامه را آماده می‌کند. قابل ذکر است که همه کشورها به هنگام طراحی برنامه‌های تسریع توسعه خود بر سیاست‌های آموزشی بسیار تأکید می‌کنند.» (۱۸)
* سهم #آموزش و #پرورش در توسعه و تحول فرهنگی:

انسان از بدو خلقت برای حفظ حیات خویش همواره در حال حرکت و تکاپو بوده و این تداوم و ماندگاری، زمینه پیشرفت جوامع بشری را فراهم نموده است. رشد حاصل از این پیشرفت به توسعه انجامیده و تحولات بنیادین جوامع بشری بر توسعه فرهنگی استوار شده است. «فرهنگ به مفهوم مجموعه آرا و عقاید مورد قبول نسبی عامه، در حقیقت بیان‌کننده شخصیت افراد است و شخصیت هم در سنین کودکی و نوجوانی شکل می‌گیرد. گفته می‌شود که در پنج تا پانزده سالگی است که شخصیت ساخته می‌شود؛ یعنی دوران کودکی و نوجوانی دوران حساس این روند به شمار می‌رود. بدیهی است که برای برنامه‌ریزی تحول فرهنگی باید دید کودکان و نوجوانان ما در دوران شکل‌گیری شخصیتی در کجا هستند. کودکان و نوجوانان در این سنین وقت خود را عمدتاً در مدرسه یا در خانه می‌گذرانند. در این دوران، آن‌ها از معلم، پدر و مادر الگو می‌سازند. لذا در مدرسه می‌توان حس برابری انسان‌ها را به کودکان یاد داد یا نداد. در مدرسه می‌توان احترام به حقوق دیگران، حس نظم‌پذیری جمعی، احترام به آزادی بیان و … را به صورت جزئی از شخصیت کودک در وجود او رشد و پرورش داد و می‌توان این باورهای فرهنگی را به کودکان تلقین کرد. کودکان خصلتاً نگرش علمی دارند، بچه‌های دو ساله دائماً در حال پرسیدن هستند، این نگرش در فطرت بچه‌ها نهفته است. اینجاست که مدرسه می‌تواند عامل توسعه یا مضر به حال توسعه باشد.» (۱۹) «مدرسه‌ای که امکانات محدودی داشته باشد، مدرسه‌ای که معلمش دچار هزاران مشکل باشد، بیش از پنجاه، شصت کودک را در کلاس همین معلم بریزند و مدارس را چند نوبته کنند، ذهن ظریف کودک را تحت فشارهای نامتناسب فراوان می‌گذارد و آن را به ذهن علمی تبدیل نمی‌کند. این کودک از علم و کتاب گریزان می‌شود. اگر درس بخواند و نمره‌های خوب بگیرد، معمولاً به علت ترسی است که از تنبیه در ذهن پاک و دنیای کوچک فکری او ایجاد کرده‌ایم. این کودک، به محض کنار رفتن، فشار کار را رها می‌کند. چنین آموزشی دیده است که اگر توانست گلیم خودش را از آب بکشد و کاری به حق و حقوق دیگران نداشته باشد، هیچ‌گاه به کتاب و به مطالعه و به علم و به نگرش علمی علاقه‌مند نمی‌شود، بلکه از همه این مقولات گریزان می‌گردد، به محض اینکه درسش تمام شد و فارغ‌ التحصیل شد، از مطالعه از تفکر علمی، از نگرش علمی ”فارغ“ می‌گردد و لذا تحصیل او صرفاً منتهی به مدرک می‌شود و خلاصه این کودک، این سرمایه عظیم انسانی جامعه ما، از نظر توسعه اقتصادی نامناسب خواهد شد و توسعه اقتصادی با از دست دادن این منبع عظیم، عقیم خواهد ماند. بدیهی است که اگر به واقع به دنبال توسعه اقتصادی جامعه هستیم، یکی از جاهایی که باید قویاً و سریعاً مورد توجه باشد، مدارس ابتدایی و راهنمایی است. در اینجاهاست که باید پول خرج کرد، باید منابع را تخصیص داد. نیروی انسانی دلسوز را در مدارس به کار گمارد. به زندگی و به تعلیم و تربیت معلم رسیدگی کرد و مدارس را به محل‌هایی تبدیل کرد که کودکان با ذوق و شوق به آنجا سرازیر شوند. باید دانشمندترین دانشمندان کشور را به کار تدوین کتب دوره‌های ابتدایی گماشت و باید وسایل کمک‌آموزشی فراوان برای مدارس فراهم آورد.» (۲۰)
* سخن اصلی:
تمامی مباحث مطرح‌شده تا اینجا، ضمن اینکه در جای خود ارزش والایی دارند، به نوعی پیش‌درآمدی برای این قسمت از بحث می‌باشند؛ به عبارت عامیانه، تمامی این دعاها برای آمین بوده‌اند. لذا ضمن دعوت عزیزان به توجه مضاعف به این قسمت از بحث، یادآوری می‌گردد که ما درصددیم چشم‌اندازها را تبیین کنیم تا همان‌گونه که قبلاً بیان شد، هم سیاست‌گذاران و هم برنامه‌ریزان و هم عموم شهروندان، به شناخت نسبی از فضای کار برای توسعه آموزش و پرورش دست یابند.
توسعه آموزش و پرورش در گرو سه گزارش است:
* چشم‌ انداز مطلوب آموزشی:
«گزارش اول درباره چشم‌انداز مطلوب آموزشی در بیست سال آینده؛ یعنی این متخصصان بگویند چشم‌انداز مطلوب در ایران و در آموزش و پرورش چیست؟ گزارش دوم روش‌های علمی برای فرهنگی کردن این چشم‌انداز آموزش و پرورش است؛ یعنی، چگونه این ایده‌ها را فرهنگی کنیم؟ گزارش سوم تعیین کارهای کوتاه‌مدت برای رسیدن به چشم‌انداز است.» (۲۱)
* استفاده از فناوری:

نیازهای آموزشی هر جامعه را باید با توجه به تحولات اقتصادی، فرهنگی و تکنولوژیکی بررسی کرد؛ چرا که این تحولات موجب می‌شود نیازها، نحوه تفکر، رفتارها و شیوه زندگی افراد جامعه تغییر کند. رشد فناوری و در نتیجه آن، تحولات اجتماعی، در این قرن شتاب بیشتری به خود گرفته است؛ زیرا دگرگونی‌های شگرف و آثار غریبی در زندگی بر جا گذاشته، و از طرفی فناوری‌های جدیدی در اختیار بشر گذاشته است. فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی امکانات لازم را برای جمع‌آوری، پردازش و توزیع اطلاعات فراهم می‌کند. این فناوری‌ها، آموزش و پرورش را نیز دچار تحول کرده، فرآیند یادگیری را از فضای کوچک مدرسه خارج نموده، و امکان آموزش از راه دور را نیز به نوعی ممکن ساخته است. «در سرعت پیدا کردن روند تولید اطلاعات، دسترسی و مبادله آن‌ها موجب شده است که حجم عظیم و فزاینده‌ای از داده‌ها در دسترس کلیه افراد و از جمله معلمان و دانش‌آموزان قرار گیرد. بنابراین با توسعه انقلاب دیجیتالی، پیدایش متون قابل تلفیق و ادغام، افزایش تعداد نمودارهای بصری و موارد مشابه، ابزارهای جدیدی برای ارائه و مبادله دانش و یادگیری فراهم آمده است. این فناوری‌ها و فرآیند تکامل آن‌ها در حال ایجاد انقلابی در جهان است که بر آموزش و پرورش بسیار تأثیرگذار خواهد بود و وظیفه مسئولان آموزشی این است که با برگزاری گردهمایی متعدد در سراسر کشور، ابعاد مختلف این پدیده جدید را مورد بررسی قرار داده و از هم‌اکنون خود را برای ایجاد تغییرات لازم به منظور جذب این فناوری‌ها در امر آموزش آماده کنند. استفاده از فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی بزرگ‌ترین چالش‌های آینده نظام‌های آموزشی را تشکیل خواهد داد. استفاده از فناوری در آموزش به معنی نادیده گرفتن نقش معلم نیست و مدرسه باید کماکان مکانی برای یادگیری و اجتماعی شدن شاگردان باشد و دو هدف عمده آشنایی با دانش و شهروند شدن آن‌ها را بر عهده می‌گیرد.» (۲۲)
* تمرکززدایی و مدیریت انعطاف:
از آنجا که هر روزه منابع در دسترس محدودتر، و اهمیت و فوریت مدیریت و برنامه‌ریزی‌های مطلوب بیشتر احساس می‌شود و با نگرش به اینکه بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته و درحال‌توسعه با فرهنگ‌های متفاوت به سوی تمرکززدایی تصمیم‌گیری‌ها و دوری از تجمع‌گرایی در امور پیش رفته‌اند و بر پایه مدیریت انعطاف و مشارکتی، بیشتر مدیران، معلمان، کارکنان و سایر افراد در سطوح مختلف به نتایج مطلوب دست یافته‌اند، لذا ضروری است در آموزش و پرورش برای پاسخگویی به نیازهای متنوع فردی و اجتماعی، وجوب اعتلای سطح فرهنگ و دانش عمومی و تربیت نیروی انسانی متخصص و گسترش علوم و فناوری، یکی از راه‌های موفقیت توجه به مدیریت غیرمتمرکز و مشارکتی و انعطاف‌پذیر است. «سیاست‌گذاران در سال‌های اخیر به این باور رسیده‌اند که برای بهبود کیفیت آموزش، لازم است توجه را از تدریس در کلاس به سطح ساما‌‌ندهی مدارس ارتقا داد و نظام ساختاری و روش مدیریت مدرسه را اصلاح کرد. در نتیجه بسیاری از کشورهای پیشرفته، مدیریت غیرمتمرکز را در ساختار مدیریت آموزش خود مطرح کرده‌اند. گرایش به این‌گونه اصلاحات در سایر قسمت‌های جهان نیز رو به گسترش است و به نظر می‌رسد که انتقال برخی از اختیارات دولت‌های مرکزی به جوامع محلی و به مدارس موجب می‌شود که اولاً سرمایه‌گذاری‌ والدین و جامعه محلی در مدارس افزایش پیدا کند و ثانیاً نتایج به مراتب بهتر از فرآیند یاددهی، یادگیری به‌دست آید.» (ابوداهر، ۱۹۹۹)
به علاوه مدیران این مدارس با کارآمدی و قدرت ابتکار بیشتری امور محوله را انجام دهند و کیفیت تعلیم و تربیت نیز بهبود چشمگیری پیدا کند. درواقع، تصور این است که مدارس باید با نیازهای افراد، فرهنگ‌ها و ویژگی‌های فرهنگی کشور خود هماهنگی پیدا کنند و این کار از طریق ایجاد غیرمتمرکزسازی و اشکال انعطاف‌پذیر مدیریت و ساختار آموزشی امکان‌پذیر می‌گردد. «برای مثال، اخیراً در آمریکا مدارسی ایجاد شده‌اند که هزینه آن‌ها از بودجه دولتی تأمین می‌شود، ولی از لحاظ امور مالی و به‌کارگیری اصول تعلیم و تربیت کاملاً مستقل هستند. در این مدارس، نوآوری‌ها، مشارکت و استقلال افراد به مراتب بیشتر از مدارس معمولی است و آموزش با توجه به نیازها و تقاضاهای دانش‌آموزان و تفویض مسئولیت بیشتر به آن‌ها در یادگیری صورت می‌گیرد. در این مدارس، مدیریت به مراتب انعطاف‌پذیرتر عمل می‌کند و معمولاً فاقد سلسله ‌مراتب است. ولی در عین حال، استانداردهای مشترکی وجود دارد که می‌تواند آموزش و کیفیت آن را در سطح مورد نظر نگه‌ دارد.

گرایش فوق که در برخی از وزارتخانه‌های آموزش و پرورش به عنوان یک فرآیند ”تمرکززدایی“ تعبیر شده و شامل ابعاد برنامه درسی، اختصاصی، و استفاده از منابع مالی و بعضی از موارد روش‌های ارزشیابی و تصمیم‌گیری در مورد کارکنان است و بیشتر به مدارس واگذار شده و اغلب تحت عنوان ”مدیریت مدرسه‌محور“ تعریف شده است. اصطلاحی که در طول چهار سال گذشته نیز در کشور ما به دفعات مطرح شده، ولی بنا به دلایلی که شرح آن در اینجا نمی‌گنجد، ره به جایی نبرده است. به‌هرحال نکته مهم در مدیریت مدرسه‌محور این است که چگونه می‌توان استقلال مدارس را افزایش داد و در عین حال آموزش‌رسانی باکیفیت را در تمام سطوح و برای کلیه اقشار به طور مساوی تضمین کرد. ناتوانی نظام سنتی در پاسخگویی به نیازهای نسل جوان به خاطر شکافی است که بین دانش نظری و کاربرد آن وجود دارد.
امروزه تمییز دادن فرآیند یادگیری و کاربرد آن در جامعه غیرممکن شده است؛ زیرا کشفیات علمی و کاربردهای علمی آن‌ها با سرعت فزاینده‌ای به دنبال یکدیگر می‌آیند. ازاین‌رو، مدارس نیز نباید هر فرد را در معرض یک تخصص قرار دهند، بلکه باید این توانمندی را در وی ایجاد کنند که بتوانند در خلال عمر خود به تغییر در تخصص‌های خود بپردازند و خویشتن را با تغییرات اجتماعی و اقتصادی انطباق دهد. و نیز به همین دلیل است که آموزش نباید به فراهم آوردن حداقل سواد و دانش بسنده کند، بلکه باید فرد را برای زندگی مدنی، فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی آماده نماید. بدین‌ترتیب، آموزش را نباید به عنوان دوره کوتاهی از ”کارآموزی“ در نظر گرفت، بلکه باید به آن به عنوان فرآیندی مادام‌العمر نگاه کرد. آموزش باید جبران‌کننده مهارت‌های متروکه و کهنه‌ای باشد که در عصر تغییرات مداوم در فناوری و در اقتصاد اتفاق می‌افتد. مهارت آموزش (تربیت) بعد از مدرسه با تمام اشکال آن، باید به یک اولویت تبدیل شود تا هم کمبود آموزش‌های رسمی را جبران کند و هم از تبدیل شدن افراد به آدم‌های بی‌سواد و تضعیف مهارت‌های کسب‌شده جلوگیری شود.» (۲۳)
ایجاد هرگونه اصلاحات واقعی در آموزش، هم مستلزم تغییر در نگرش‌هاست و هم تغییر در نهادها. هرگونه اصلاحاتی که فقط به یکی از این ابعاد توجه کند محکوم به شکست است. اصلاحات آموزش باید بر تفکری مجدد مبتنی باشد و به هر فرد این اجازه را بدهد که در تصمیم‌گیری‌های آموزشی مشارکت داشته باشد و این حق به وی داده شود که فرآیند آموزشی را نظارت و بررسی کند؛ به عبارت دیگر، اصلاحات در نحوه تفکر ما درباره مسائل و مشکلات آموزشی کلی، مشارکت در حکومتی مردم‌سالار است که دستیابی همگان به آموزش مادام‌العمر را هدف قرار داده است.
در نتیجه سازوکارهای غیرمتمرکزسازی در تصمیم‌گیری‌های آموزش و پرورش و اداری، مدیریتی غیرمتمرکز و انعطاف‌پذیر است که پاسخگویی به تحولات سریع در شرایط اجتماعی و اقتصادی را ممکن می‌سازد؛ به گونه‌ای که برای سازش و توافق‌های محلی مفید است، تصمیم‌گیری خیلی سریع‌تر انجام می‌شود و منطبق بر نیازهاست، بر فرهنگ بومی منطبق می‌گردد، از بودجه و سرمایه‌های محلی استفاده می‌شود و ازآنجاکه قابلیت ایجاد تغییر در آن بسیار است، نوآوری و تحول به همراه دارد و متضمن نوعی ثبات در ایجاد اصلاحات مستمر می‌باشد.
* رابطه جدید معلم و یادگیرنده:
آموزش و پرورش خارج از محیط خانواده، در گذشته‌های دور فقط دو طرف اصلی داشته است؛ معلم و شاگرد. معلم، با توجه به خواسته‌های والدین و رسالتی که برای خود قائل بود، فقط سازمان‌دهنده و مجری فعالیت‌های آموزشی به شمار می‌رفت. در دنیای امروز با تحول آموزش و پرورش از نهادی غیررسمی و خصوصی به نهادی رسمی و عمومی، کار تعلیم و تربیت به فعالیتی گروهی تبدیل شده است که در سطوح مختلف آن، افرادی با تخصص‌های گوناگون مشارکت دارند. برخلاف گذشته که آموزش مبتنی بر معلم‌محوری بود، در عصر کنونی، بر آموزش با شیوه دانش‌آموزمحوری تأکید می‌شود؛ یعنی در امر آموزش و پرورش متربی حرف اول را می‌زند و لذا توجه به نزدیکی بیشتر مربی و متربی امری لازم و ضروری است. «تغییر در نقش معلم از یک منتقل‌کننده دانش به یک مشاوره راهنما و مدیر یادگیری، مستلزم مسئولیت‌پذیری فراگیر در فرآیند یادگیری است. با تغییر در روش آموزش از آموزش رقابتی به روش مشارکتی، حرکت به جنبه‌های مختلف محیط‌های جدید یادگیری در مدارس آغاز شده است. فراهم کردن یک ”شبکه رایانه‌ای“ هدف نهایی آموزش در قرن بیست‌ویکم نیست، بلکه فراهم کردن یک ”شبکه اجتماعی“ شامل والدین، دانش‌آموزان، کارکنان و سایر افراد جامعه محلی، هدف است.» (۲۴)
* تأثیر مثبت زنان مسلمان بر روند آموزش و پرورش دختران:

در بعضی از فرهنگ‌های موجود در جامعه ایران و دیگر کشورها، «پدران به دخترانشان اجازه تحصیل نمی‌دهند و لذا بحث آموزش و پرورش همگانی، که با دید جنسیتی به آن نگاه نباید کرد، امری مهم و ضروری است؛ زیرا آموزش همگانی و فراگیر به منظور ایجاد جامعه‌ای عادلانه‌تر در مورد تضمین حقوق یادگیرندگان، علی‌رغم ویژگی‌ها و دشواری‌های فردی شان بحث می‌کند. معلمان زن به منزله الگو عمل می‌کنند، و آن‌ها را ترغیب می‌نمایند تا میزان سطح مطالعه خود را افزایش دهند. همچنین معلمان زن می‌توانند حامیان کارآمدی برای دختران باشند؛ زیرا آن‌ها شناخت بیشتر و دقیق‌تری از دختران دارند. پس ضرورت «جذب، آموزش و استخدام معلمان زن، به خصوص افزایش سهمیه مراکز تربیت معلم و ایجاد فرصت‌های توسعه حرفه‌ای آن‌ها، یک راهبرد مهم است؛ به خصوص اگر بتوانیم با ایجاد انگیزه‌ها و اختصاص بورسیه‌های تحقیقاتی برای زنان کاری کنیم که آن‌ها به عنوان معلم تربیت شوند و در مناطق محروم و روستایی خدمت کنند، و نهایتاً تلاش در جهت توسعه اقدامات سازنده برای استخدام زنان به عمل آید.» (۲۵)
* ضرورت تمرکززدایی در آموزش و پرورش به‌ عنوان یک تحول:
افزایش رشد جمعیت و در پی آن افزایش تقاضا برای خدمات آموزشی، به افزایش پیچیدگی دیوان‌سالاری‌های آموزشی منجر می‌شود و به دنبال این مسئله، دولت‌ها نیز در پاسخگویی سریع و مناسب به نیازهای مردم جامعه یا مناطق خاص، با مشکلات روزافزون روبه‌رو می‌گردند و گسترش مستمر این امر در سطح محلی، سازگاری با شرایط و رفع نیازهای منطقه و میل به خودکفایی در مردم منطقه را به‌وجود می‌آورد. ازاین‌رو، تمرکززدایی و تفویض اختیار راهگشای رفع این دشواری‌ها تلقی می‌شود و می‌تواند پایه‌ریزی یک نظام آموزشی پاسخگوتر، کارآمدتر و کاراتر را نوید دهد.«تمرکززدایی و تفویض اختیارات به مدیران آزادی عمل می‌دهد تا براساس نیازهای مدرسه تصمیم‌گیری کنند و این امر سبب بهبود کیفیت آموزش می‌شود و تمرکززدایی و تفویض اختیارات توان افراد برای دخالت و تصمیم‌گیری در مورد زندگی و سرنوشت خود را افزایش داده و به پرورش افراد کارآمد و شایسته برای قبول مسئولیت‌های اجتماعی کمک می‌کند.» (۲۶)
* تلاش برای ایجاد آموزش و پرورش فراگیر:
آگاه‌سازی و تغییر نگرش افراد جامعه، به منظور آموزش و پرورش فراگیر، به مشارکت جمعی و بهره‌گیری از تجارب و دانش تمامی دست‌اندرکاران نیاز دارد. بدین‌منظور باید با تعامل و بهره‌گیری از رهنمودهای پیشگامان این رویکرد در مورد تربیت نیروی انسانی متخصص تلاش جمعی انجام شود؛ زیرا «فراگیرسازی آموزش و پرورش»، که بر مبنای رویکرد اجتماعی به نیازهای ویژه کودکان، پا به صحنه آموزش و پرورش جهان گذاشته است برای موفقیت، علاوه بر تغییر نگرش و عملکرد معلمان و مدارس، به تغییرات بنیانی در نظام آموزش و پرورش نیازمند است.(۲۷)
* معلم خوب؛ زیربنای توسعه آموزش و پرورش:
جایگاه معلم به‌عنوان عامل توسعه فرهنگی بسیار بااهمیت است و لذا معلمان خوب، در بهبودی و پیشرفت مدارس تأثیر بسزایی دارند. معلم خوب به دنبال اثربخشی و یادگیری دانش‌آموزان است و این اثربخشی روی کیفیت تدریس معلم دور می‌زند، حال باید به این پرسش پاسخ داد که راه‌های کیفیت‌بخشی معلمان چگونه است؟ الف‌ــ مقررات جذب، آموزش و نگهداری معلمان را کنترل، ارزشیابی و سپس به صورت مستمر استاندارد نماییم؛ ب‌ــ به توسعه دستاوردهای علمی رضایت‌بخش اقدام کنیم(افزایش جدیدترین اطلاعات برای معلم). برای نیل به توسعه، به اهداف نیاز است آن هم اهداف بزرگ داشتن، اما باید آن‌ها را کوچک و کاربردی نمود، تا معلمان بتوانند نسبت به سهم خود در توسعه کیفی نیروی انسانی، در قبال دانش‌آموزان عمل نمایند.
پی نوشت ها:
۱۳- پروین کدیور و صغری ابراهیمی قوام، همان، ص ۳۹
۱۴- همان، ص۴۰
۱۵- دلور ژاک، یادگیری: گنج درون، ترجمه فاطمه فقیهی و علی رؤف، پژوهشکده تعلیم و تربیت، ۱۳۷۵، ص ۷۶
۱۶- پروین کدیور و صغری ابراهیمی قوام، همان، ص ۴۵
۱۷- حسین عظیمی، نقش توسعه در آموزش و پرورش، صص ۵۷ــ۹
۱۸- سازمان ملل، رهنمودهایی برای برنامه‌ریزی توسعه، ترجمه محمد همتی، صص۳۵ــ۱۷
۱۹- حسین عظیمی، نقش آموزش و پرورش در توسعه، همان، صص۴۸ــ۴۵
۲۰- حسین عظیمی، توسعه در آموزش و پرورش، ص ۵۵
۲۱- حسین عظیمی، نقش آموزش و پرورش در توسعه، همان، صص۲۲ ــ۲۱
۲۲- همان، ص۵۴
۲۳- همان، ص۵۵
۲۴- همان
۲۵- The Impact of women Teachers on Girls Education UNESCO Bongkok Newsletter, Issus No. 8 September 2006.
۲۶- رابسون ماتیوس، کیفیت در آموزش و پرورش، ترجمه عربعلی رضایی، چاپ چهارم، ۱۳۸۵، ص۲۴
۲۷- ۴۳ تن از متخصصان یونسکو، آموزش و پرورش فراگیر، ترجمه ابوالفضل سعیدی، پژوهشکده کودکان استثنایی، ۱۳۸۴

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=254171 منبع

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا