آمادگی وپیش دبستانیجوان و دوره متوسطه دومکودک و دوره ابتدایینوجوان و دوره متوسطه اول

فرزندتان را برای پیروزی تربیت می‌کنید؟

گفتگو با هیلاری لِوی فریدمن نویسنده کتاب بازی برای پیروزی*
ترجمه: علیرضا شفیعی‌نسب

امروزه راهِ ورود به طبقۀ بالا، تحصیلاتِ عالی و مدارکِ بالاست. و این چیزی است که پدر و مادر نمی‌توانند برای فرزندانشان به ارث بگذارند. در نتیجه، کودکان از‌‌ همان سال‌های ابتداییِ زندگی باید درگیرِ فرهنگی رقابتی برای ورود به دانشگاه‌های ترازِ اول جهان شوند. این رقابت، علاوه بر کلاس‌های مدرسه، در فعالیت‌های بیرون از مدرسه نیز ادامه می‌یابد. از جمله در فعالیت‌های هنری و ورزشی. در واقع، والدین با مجبور کردنِ فرزندانشان به ورزش‌هایی مثلِ شطرنج و فوتبال، نمی‌خواهند کودکانشان به ورزشکاران و قهرمانانی حرفه‌ای تبدیل شوند، بلکه مقصود چیز دیگری است: قبولی در دانشگاه.
هیلاری لِوی فریدمنِ جامعه‌شناس که گهگاهی برای مجله اسلیت نیز مقاله می‌نویسد، مؤلفِ کتابِ بازی برای پیروزی: تربیت فرزندان در فرهنگی رقابتی(۱) است. بازی برای پیروزی، کتابی است دربارۀ کودکان مدارس ابتدایی که در فوتبال و شطرنج و… هم فعالیت می‌کنند. هنگامی که فریدمن پژوهش‌های خود را برای این کتاب آغاز کرد، فکر می‌کرد که برای متعادل‌کردنِ پژوهش خود، کودکانی را نیز پیدا می‌کند که در فعالیت‌های رقابتی بیرون از مدرسه شرکت نمی‌کنند. اما در دنیای طبقه متوسطی که او از آن گزارش می‌دهد، چنین کودکانی پیدا نشدند.
فریدمن می‌نویسد: گروهی به نام «باشگاه کوچک» وجود دارد که می‌گویند رقابتی نیست. گمان می‌کرد در آن باشگاه، والدینی را پیدا خواهد کرد که کودکانشان را در هیچ رقابتی شرکت نمی‌دهند، اما معلوم شد که «کودکانِ آن‌ها یا سنشان کمتر از این بود که در فعالیت‌های رقابتی و سازمان‌یافته شرکت کنند، یا اینکه در کنار کلاس‌های باشگاه کوچک، به این فعالیت‌ها نیز مشغول بودند».
اگرچه ممکن است به نظر برسد که پرکردنِ بیش از حدِ وقت کودکان، پدیدۀ زننده‌ای باشد که مختص طبقه متوسط است، اما طبق مشاهدات لِوی فریدمن، خانواده‌های متوسط رو به پایین نیز کودکانشان را درگیر فعالیت‌های رقابتی می‌کنند. فریدمن در کتاب بازی برای پیروزی نشان می‌دهد که چگونه رقابتِ حاد از دهه ۱۹۸۰میلادی به بعد در آمریکا ناگهان گسترش یافت، و این ماجرا فقط محدود به فوتبال، شطرنج و…نیست،رقابت‌های هوراکشی، نمایش‌های زیبایی، مسابقات اسکیت‌برد جوانان و حتی گلف جوانان طرفداران زیادی بدست آورده‌اند.
دراین‌باره، با فریدمن مصاحبه می‌کنم. موضوع صحبتمان این است که چرا والدین تا این حد سر اینگونه فعالیت‌ها با هم رقابت می‌کنند، اینکه آیا ثبت‌نام فرزندان در فعالیت‌های رقابتی در مدرسه ابتدایی، فایده‌ای برای قبولی آن‌ها در دانشگاه دارد یا خیر، و اینکه آیا گذاشتن این‌همه وقت برای رساندن کودکان به مسابقات مختلف فوتبال برای مادران و پدران اذیت‌کننده نیست؟
اسلیت: شما تأکید دارید که امروزه کودکان در سنینِ بسیار پایین‌تری با رقابت آشنا می‌شوند. آیا درحال حاضر داده‌هایی در دسترس هست که این‌کار تاثیری بر دوران نوجوانی و بلوغ آن‌ها دارد یا خیر؟
هیلاری لِوی فریدمن: داده‌های زیادی دراین‌باره نداریم. اما بنا به بسیاری از پژوهش‌های روان‌شناختی، کودکانی که بیشتر مشغول‌اند، شادترند؛ و کودکانی که در فعالیت‌های کمتری شرکت دارند، بیشتر در معرض افسردگی هستند. اما رابطۀ علّی دقیقاً روشن نیست.
کودکان وقتی در سن پایین سراغ شطرنج، فوتبال یا … می‌روند، بسیاری از مهارت‌های زندگی را یاد می‌گیرند. مهم نیست که به شطرنج ادامه دهند و بابی فیشر(۲)بعدی شوند یا نه. درواقع هیچ‌یک از والدینی که با آن‌ها مصاحبه کردم، چنین چیزی مدنظر ندارند. اما چیزی که آن‌ها می‌خواهند این است که کودکانشان به دانشگاه پرینستون بروند. آن‌ها معتقدند که مهارت‌هایی که کودکان از طریق بازی می‌آموزند در به‌دست‌آوردن این‌گونه موفقیت‌ها به آن‌ها کمک می‌کند.
نگرانی زیادی دربارۀ دل‌زدگی بچه‌ها در دبیرستان یا کالج (علی‌الخصوص کالج) وجود دارد. یکی از مشهور‌ترین نمونه‌های این مطلب، دخترِ ایمی چوا(۳) است. او در دانشگاه هاروارد، فلسفه و زبان سانسکریت می‌خواند، و این رشته دقیقاً آن چیزی نیست که راه را برای همکاری در شرکت بانک‌داریِ گلدمن ساکس هموار کند.
اسلیت: یکی از مشهور‌ترین و برجسته‌ترین قسمت‌های کتابِ شما، دربارۀ پدری است که نگران دخترش بود، زیرا دختر او نمی‌دانست هنگامی که در حال انجام یک فعالیت سازمان‌یافته نیست، چه کار کند؟‌پدر می‌گفت «وقتی او در حال انجام یکی از آن فعالیت‌ها نیست، حوصله‌اش سر می‌رود. او می‌گوید واقعاً خسته‌کننده است که در ماشین بنشینم و هیچ کاری نکنم. به او گفتم: سارا، چرا وقتی توی ماشین نشستی، خیالبافی نمی‌کنی؟» اگر پر کردنِ بیش‌ازحد وقتِ کودکان باعث شود آن‌ها دیگر نتوانند خودشان را جهت‌دهی کنند،این جای نگرانی دارد؟
فریدمن: واقعاً فکر می‌کنم این دغدغه مهمی است. اینجا بر کلمه خلاقیت تاکید می‌کنم. ما نسلی می‌خواهیم که بتوانند در علوم اجتماعی، علم و هنر به راه‌کارهای خلاقانه برسند. دغدغۀ من فقط این نیست که حوصله کودکان سر می‌رود، مسئله اینجاست که آن‌ها نمی‌توانند خودشان را مشغول کنند، خیال‌بافی کنند، بازی بسازند و خلاقانه بازی کنند. درضمن، فقط رقابت نیست که این وضعیت را پدید می‌آورد، بلکه وقتی بچه‌ها این‌چنین وقتشان پر است، و این‌همه وسایل مانند آی‌پد و بسیاری محرک‌های دیگر دارند، چه چیز از دست می‌دهیم؟ این چیز‌ها عالی هستند، اما به چه قیمت؟ البته ما هم با تلویزیون بزرگ شدیم، و الان مشکلی نداریم.
اسلیت: اخیراً با مادر چند نوجوان صحبت می‌کردم. آن مادر چنین نگرشی داشت: طبقه متوسط بسیار محدودکننده است، پس باید به بچه‌هایم فشار بیاورم تا موفق شوند، وگرنه با مشکل روبرو می‌شوند. ظاهراً والدینی که کودکانشان در مدارس ابتدایی در فعالیت‌های رقابتی شرکت دارند، علناً تا این حد آینده‌نگر هستند. آیا شما هم چنین برداشتی دارید؟
فریدمن: امروزه طریقۀ وارد شدن به طبقه متوسطِ رو به بالا و طبقۀ بالا بر مبنای مدارک تحصیلی است. اگر دکتر، وکیل یا مدیر اجراییِ تجاری هستید، نمی‌توانید این‌ها را به فرزندانتان منتقل کنید. امروزه دیگر نمی‌شود شغل خانوادگی را به نسل بعد منتقل کرد. ایوانکا ترامپ به دانشکده وارتون رفت، البته مطمئنم که اسم او هم در این راه به او کمک کرد، اما به هر حال باید به وارتون می‌رفت. مدارک را باید گرفت. امروزه باید در مدرسه عملکرد خوبی داشت، اما باید بیرون از کلاس هم خود را متمایز ساخت.
اسلیت: آیا واقعاً شرکت در این‌جور فعالیت‌ها، به کودکان کمک می‌کند در دانشگاه‌های خوبی قبول شوند؟
فریدمن: شواهدی مبنی بر این داریم. البته نه شواهد کمی، بلکه شواهد کیفی از افرادی که جلسات پذیرش را در گزینشی‌ترین دانشکده‌های علوم مقدماتی مشاهده کرده‌اند. برخی فعالیت‌ها بیانگر چیزهایی خاص هستند: مثلاً اگر اسکواش یا قایقرانی می‌کنید، این یعنی خانواده‌تان می‌توانند شهریۀ کامل را بپردازند. بعد از آن شمشیرزنی است. پدری حرف جالبی می‌زد: همه به فکر شمشیرزنی افتاده‌اند. او فکر می‌کرد که ورزش‌هایی که دارای فلان نوع مسابقات هستند، مهم‌اند. به همین خاطر دخترانش نه اسکی، بلکه اسکیت‌برد بازی می‌کنند. آن پدر، خودش به کالج نرفته بود و پیشینۀ متفاوتی داشت. به وال‌استریت می‌رفت و پول زیادی درمی‌آورد. به همین خاطر ذهنی بسیار راهبردی داشت.
اسلیت: آیا هیچ‌یک از والدین از این مسئله اذیت نمی‌شد که تمام وقت آزاد خود و خانوادشان را باید صرف رساندن بچه‌هایشان به مسابقات فوتبال، رقابت‌های رقص و تورنمنت‌های شطرنج کنند؟
فریدمن: تنها خانواده‌ای که با آن‌ها مصاحبه کردم و می‌شد واقعاً گفت که جزو طبقه بالا بودند، پنج فرزند داشتند. پدر و مادر، و یک زن و شوهرِ پرستار هم در‌‌ همان خانه زندگی می‌کردند. آن‌ها فعالیت‌های زیادی داشتند. آخرهفته‌ها راننده‌ای استخدام می‌کردند تا فرزند پنجمشان را به تمرین ببرد. برای هر بچه‌ای یک آدمِ بالغ بود. پس خیلی پیچیده است، حتی اگر ثروتمند باشید. این خانواده وقتشان را در کنار یکدیگر نمی‌گذرانند. این هم چیزی است که نگرانش بودم. اما هیچ‌کس نگران نداشتن وقت شخصی نبود.
————–
پی‌نوشت‌ها:
* این گفتگو در تاریخ ۲۹آگوست ۲۰۱۳با عنوانAre You Raising Your Kids” to Win ” در وبسایت اسلیت منتشر شده است.
(۱) Playing to Win: Raising Children in a Competitive Culture
(۲) Bobby Fischerاستاد بزرگ شطرنج و برنده یازده دوره قهرمانی شطرنج جهان
(۳) Amy Chua حقوق‌دان، وکیل و نویسنده چینی-آمریکایی که به زن ببری مشهور است

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا