خاطرات وتجربه های آموزشی

یک خاطره: خاطره‌ای معلمانه

حکیمه اکباتانی‌فرد‌- د‌بیر اد‌بیات فارسی- لنگرود

یست و نه سال پیش وقتی به استخدام آموزش و پرورش نائل آمدم، خویش را قرین سعادت و نیکبخت احساس کردم. دلیلش هم تحقق رویای قدیمیام مبنی بر اینکه معلم شوم، بود. البته شوق و انگیزه این عمل بیتردید بهره بردن از معلمینی بود که با لطف و عاطفه خویش پایههای علم را به من میآموختند و مرا وارد دنیای شگفتانگیز آگاهی و دانش میکردند و یاد میگرفتم و اندوختهها را افزون مینمودم، تا بدانجا که به مقامشان رسیدم و وارثشان گشتم (پس از ایمان به خداوند، سرآمد تمام اعمال عاقلانه، بشردوستی و نیکی به همه مردم است، خواه خوب و درستکار باشند یا فاسق و گناهکار (حضرت محمد (ص)).

در سال تحصیلی ۷۹ در یکی از مدارس راهنمایی دخترانه لنگرود دخترکی تحصیل میکرد که نام او سپیده بود. وی دختری گوشهگیر و منزوی بود و با هیچکدام از همشاگردیهایش رابطهای نداشت. همچنین با معلمین و مسؤولین آموزشگاه هیچگونه رابطه کلامی و رفتاری نداشت و در واقع هیچ صدایی چه در پاسخگویی دروس و غیره از او برنمیخواست.

اکثر همکاران جهت برخورد با او دچار مشکل شده بودند و غالباً با طرح گله و شکایت از او، راهی را برای حل مشکلش خواستار بودند. مشکل این دانشآموز فکر و ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. به عنوان نمونه دانشآموز نه به حضور و غیاب جواب میداد و نه هنگامی که از او درسی پرسیده میشد واکنشی از خود نشان میداد و در فعالیتهای دیگر که مراقب احوالش بودم، هیچگونه مشارکتی نمیکرد.

 


از مد
یر مدرسه خواستم جلسه تبادل و تجربه در حضور همه همکاران برای حل مشکل این دانشآموز تشکیل دهیم. درباره چگونگی میزان تحصیلات اعضای خانواده، وضعیت شغلی پدر و مادر و تأثیر درآمد مالی خانواده بر تربیت فرزندان و همچنین توجه به رابطه آنان بهویژه پدر و مادر فرد با او و… اطلاعات لازم را جمعآوری کردم. از او خواستم که والدینش را به مدرسه بیاورد. با پدر و مادرش در رابطه با سکوتش در کلاس صحبت کردم. مادرش اذعان میداشت که او در حضور جمع اعضای خانواده مشکل گویایی ندارد ولی اگر مهمانی داشته باشیم یا به مهمانی برویم، به طور کلی سکوت و خموشی اختیار میکند. به مدرسه ابتدایی که در سالهای قبل در آنجا تحصیل میکرد رفتم و با تکتک معلمینش در مورد علت سکوتش صحبت کردم و از دانشآموزانی که در دوران ابتدایی با او همکلاس بودند در مورد رابطهاش با معلمین سؤال کردم. همه به اتفاق تایید میکردند که همین حالت در او صدق میکرد و تلاش معلمین او برای بهبود وضعیتش متأسفانه بینتیجه بوده است. مجموعه تحقیقات و اطلاعاتم در مورد او، متاسفانه علت گوشهگیری و انزوای او را روشن نکرد.

با توجه به فرمایشات حضرت علی(ع) (رساترین چیزی که به وسیله آن میتوانی رحمت الهی را به خود جلب کنی، این است که در باطن با همه مردم مهربان باشی، تصمیم گرفتم با او برخوردمهربانانه و بردبارانه انجام دهم.

تأثیر این اکسیر عظیم را در ذهنم پرورانده بودم، چون میدانستم با این شیوه غنچه بستهای را به گل تبدیل خواهم کرد. پس از مدتی که اعتمادش را جلب کردم، روزی به او گفتم سپیده جان کاری خواهم کرد که ظلمت جایگرفته در روانت زدوده و سپیده وجودت برون آید.

دست نوازش به رویش میکشیدم. حتی گاهی او را در آغوش میگرفتم و میبوسیدم. در ابتدا تصمیم گرفتم محل نشستنش را عوض کنم و او را در میان دو نفر از دانشآموزان که در کلاس اجتماعی و بانشاطتر بودند، جا دهم. همزمان سعی کردم به او وظیفهای محول کنم. هنگام درس املا به او گفتم املاهای نوشتهشده را جمعآوری کند و به من بدهد. پس از آن در ساعت تفریح به حیاط مدرسه میرفتم و با او صحبت مینمودم. سپس کتاب هلن کالر را به او هدیه دادم و با او صحبت کردم که آن را بخواند. با او در مورد جریان متن کتاب صحبت نمودم. به من گفت که مورد علاقهاش واقع شده است و از جذابیت کتاب با من صحبت کرد. وقتی دیدم با من سر صحبت را باز کرده است، از او سؤال کردم آیا داستانش آنقدر جالب هست که دوستان و وهمکلاسیهایش نیز از محتوای آن آگاه شوند. او با اشتیاق گفت کتاب مذکور برای همه آموزنده و مفید خواهد بود. به او پیشنهاد دادم کتاب را در ساعت درس انشا برای همکلاسی‌‌هایش بخواند که بلافاصله قبول کرد.

قبل از اینکه سپیده خود را آماده خواندن کتاب در کلاس کند، از دانشآموزان خواستم که او را تشویق کنند.

بلافاصله در چهرهاش لبخند رضایت شکوفا شد و چشمانش برقی زد. در آن لحظه بچهها با شور و نشاط وافر تقاضای خواندن کتاب را نمودند و در پایان قرائت کتاب مورد تشویق فزونتر دوستانش قرار گرفت.

از آن تاریخ به بعد نهتنها رابطهاش در درس من و با همکلاسیهایش عادی بود، بلکه دیگر معلمین نیز از تغییر شگرف کردار او در دفتر مدرسه صحبت میکردند. نتیجه اینکه خوشبختانه تأثیر رابطه من بر سپیده، بازتابش به بخش اداری آموزش و پرورش نیز رسید. تا جایی که موردتشویق مسؤول اداره قرار گرفتم.

+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۵ مرداد۱۳۸۹

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا