زهرا توسلی زمستان سال ۱۳۶۳ بود. در آن سال مدیر و آموزگار کلاس دوم ابتدایی بودم. یکی از روزها که دانشآموزان مشغول اجرای مراسم صبحگاهی بودند، ناگهان مه نسبتاً غلیظی همهجا را فرا گرفت. مهآلود شدن هوای روستای حلوان که در منطقه گرم و خشک واقع شده، پدیدهای بود که بهندرت پیش میآمد. این موضوع فکر مرا به خود مشغول کرد. ناگهان در ذهنم جرقهای زده شد. چه خوب است از این پدیده طبیعی برای تدریس درس «مه چیست» استفاده کنم. در کتاب علوم تجربی پایه دوم آن موقع درسی تحت «مه چیست» وجود داشت. با خود گفتم بهترین زمان برای تدریس درس مورد نظر امروز و در همین هوای مهآلود است. گرچه هنوز طبق روال فهرست کتاب به درس موردنظر نرسیده بودم، ولی چون از لحاظ فهم مطالب برای دانشآموزان مشکلی وجود نداشت، بدون رعایت فهرستبندی کتاب، فرصت را غنیمت شمرده و زمینه را برای تدریس آماده نمودم. دانشآموزان دیگر پایهها را به کلاس فرستادم و به دانشآموزان کلاس دوم گفتم: شما در حیاط مدرسه بمانید، با شما کار دارم. نگاهها پرسان و ذهنها آماده بود. این زمان برای من بهترین انگیزه برای شروع درس بود. بیشتر از این نگذاشتم ذهن کوچک آنها درگیر سؤالهای مختلف شود و با طرح سؤالهای ساده نظیر: ابر چگونه تشکیل میشود؟ چهموقع باران میبارد؟ هوای امروز چه تفاوتی با روزهای قبل دارد؟ و… دانشآموزان را به سمت موضوع درس هدایت کردم و در همان هوای مهآلود، درس «مه چیست» را تدریس نمودم. به راستی که طبیعت یک آزمایشگاه واقعی است. میتوان از پدیدههای طبیعی و حتی اتفاقهایی که در مدرسه پیش میآید و مرتبط با مفاهیم علمی کتاب درسی است، برای تدریس استفاده کرد. لازم نیست همیشه طبق فهرست کتاب عمل کنیم. چنانچه اتفاق و پیشآمدی مرتبط با موضوعهای مطرحشده در کتاب درسی باشد، برای آموزش نیاز به رعایت سلسلهمراتب کتاب نیست. میتوان در همان لحظه بروز اتفاق از آن به عنوان انگیزه شروع درس استفاده نمود و درس را تدریس کرد ولی اگر نیاز به آموزش مطالب دیگری به عنوان پیشنیاز است، میتوان آن لحظه را در ذهن دانشآموز ثبت کرد و بعداً ضمن یادآوری آن لحظه از آن برای آموزش یک مفهوم عملی استفاده کرد. |
یک خاطره: اغتنام فرصت
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۷ اسفند۱۳۸۹