سیستمها و فلسفه تعلیم وتربیتکلیات آموزش و پرورش

نظام آموزشی چه چیزهایی را به ما نمی آموزد؟

گفتگوبا الی میرهاف – ترجمه: محمد باسط

ما معمولاً نگاهی رمانتیک به نهاد آموزش‌وپرورش داریم. نمره‌های بالایی که در امتحان گرفته‌ایم و رتبۀ پایینی که در کنکور آورده‌ایم، از نظرمان افتخاراتی بزرگ است، حتی اگر در مسیر زندگی‌مان هیچ سودی به حالمان نرسانده باشد. در مقابل، «ترک‌تحصیل» را دروازۀ همۀ بدبختی‌ها می‌دانیم و کسی که ترک تحصیل‌کرده، در نگاهمان بی‌فرهنگ و تنبل و غیرقابل‌اعتماد جلوه می‌کند. الی میرهاف، معتقد است باید این روایت رمانتیک‌شده از آموزش‌و‌پرورش را کنار بگذاریم و جایی برای شیوه‌های بدیل یادگیری هم باقی بگذاریم.

گفت‌وگوی ام. بونا با الی مِیِرهاف، لس‌آنجلس ریویو آو بوکس — در کتاب فراسوی آموزش‌وپرورش: یادگیری رادیکال برای دنیایی دیگر (انتشارات دانشگاه مینه‌سوتا، ۲۰۱۹)، مِیِرهاف شکل غالب یادگیری، یعنی آموزش‌وپرورش را به عنوان یک نهاد استعماری‌ـ‌سرمایه‌دارانه معرفی می‌کند و در‌عین‌حال آموزش عالی را به‌مثابۀ بستری مطالعه می‌کند که در آن تلاش‌های سیاسیِ ریشه‌گرفته از دیگر شیوه‌های بدیل یادگیری و جهان‌‌سازی می‌توانند با هم تلاقی کنند.

ام. بونا: فراسوی آموزش‌وپرورش حاوی انتقاداتی روشن و فشرده است که نظام آموزش‌و‌پرورش را یکی از چیزهایی می‌داند که به خلق پیش‌شرط‌های مناسبات سرمایه‌دارانه («انباشت ابتدایی») کمک کرده‌‌اند، ولی در عین‌حال آن را یکی از شیوه‌های یادگیری۱در میان شیوه‌های بدیل دیگر نیز می‌بیند (و حالتی انگلی برای آن متصور است). ابتدائاً چه شد که آموزش‌وپرورش به شکل غالب یادگیری تبدیل شد، و چه ضرورتی دارد که این نظام را روایت خاصی بدانیم که مطلقاً «ارزش رمانتیک‌سازی» ندارد.

الی مِیِرهاف: آموزش‌وپرورش را طوری معرفی می‌کنند که انگار بهترین و یگانه شیوۀ یادگیری است. کتاب من، بر خلاف جریان غالب، می‌خواهد با این نوع رمانتیک‌سازی آموزش‌وپرورش مقابله کند. ادعایم این است که آموزش‌وپرورش صرفاً یک شیوه در میان انبوهی از شیوه‌های بدیل یادگیری است، مثلاً آن نوعی از یادگیری که در جنبش‌های اجتماعی نهفته است، مانند جنبش «جان سیاه‌پوستان مهم است»، یا در فرهنگ اقوام بومی آمریکا در مورد رابطۀ ریشه‌دار با زمین نهفته است. من نشان می‌دهم که چطور عناصر کلیدی موجود در شیوۀ یادگیری مبتنی بر آموزش‌وپرورش ،یک خط سیر عمودی برای پیشرفت فردی، یک ایدئولوژی در مورد «آموزش‌وپرورش» به عنوان یک تکنیک حکمرانی، یک علم تربیت۲در مورد امتیازها و بدهی‌های عاطفی و یک روایت از «مسئلۀ ترک ‌تحصیل از مدرسه»- برآمده از کشاکش‌های تاریخی اتفاقی در مخالفت با دیگر شیوه‌های بدیل یادگیری و جهان‌‌سازی بوده است. این بحث‌ها به طور خاص برای کسانی مهم‌اند که درگیر جنبش‌های اجتماعی هستند و اغلب فکر می‌کنند که آموزش‌وپرورش جزئی از راه‌حلِ مسائل سرمایه‌داری است. کتاب من این فرض را زیر سؤال می‌برد؛ در واقع این کتاب نشان می‌دهد که چطور آموزش‌وپرورش عاملی کلیدی در ظهور و گسترش سرمایه‌داری بوده و درعین‌حال با رویه‌های دیگری مثل استعمار، سرکوب مردسالارانۀ زنان و خشونت حاصل از مالکیت خصوصی نیز پیوند داشته است. در واقع، همان رویه‌هایی که پیش‌شرط‌های سرمایه‌داری را تشکیل داده‌اند.

بونا: شما گفته‌اید که «معرفت‌شناسی جهل راهی است برای دانستن آنچه نباید دانست به منظور حفظ شیوۀ غالبی از در جهان بودن، حال می‌خواهد برتری سفیدپوستان باشد یا استعمار یا پدرسالاری یا سرمایه‌داری» و درعین‌حال مفهوم «شیوه‌های یادگیری» را مطرح می‌کنید به عنوان راهی برای آشکارساختن اینکه چطور یک نظام آموزش‌وپرورش نابرابر و مبتنی بر تفکیک نژادی موجب می‌شود کسانی که به‌عنوان انسان‌های حاشیه‌ای کنار گذاشته شده‌اند از داشتن هر دورنمایی محروم شوند. این مفهوم مستلزم چیست و چه چیزی در اختیار ما می‌گذارد؟

میرهاف: مفهوم «شیوه‌های یادگیری» را پادزهر «معرفت‌شناسی جهل آموخته‌شده»۳می‌دانم (مفهومی که از کتاب آب سیاه۴ویلیام دوبویس الهام گرفته شده است). معرفت‌شناسی جهل آموخته‌شده مجموعه‌ای از رویه‌های باور‌‌ساز است که موجب ایجاد جهل نظام‌مند دربارۀ ویژگی‌های سرکوبگرانۀ آموزش‌وپرورش می‌شوند، هم در درون خود آموزش‌وپرورش و هم در مناسبات مکملی که با سرمایه‌داری، پدرسالاری، استعمار و برتری سفیدپوستان دارد. دو مثالی که من در کتاب تشریح می‌کنم روایت‌هایی رمانتیک‌شده دربارۀ آموزش‌وپرورش هستند؛ قصه‌هایی دربارۀ یک قهرمان که از نردبان آموزش‌وپرورش بالا می‌رود و در طول راهِ رسیدن به زندگی خوب بر موانع غلبه می‌کند و روایت‌هایی از «بحران‌ها» در کلاس دوازدهم و نظام‌های آموزش‌وپرورش عالی. روایت‌های رمانتیک‌شده و بحران‌ها همدیگر را تکمیل می‌کنند. روایت‌های بحران با پرسیدن این که در کجا اشتباه کردیم بین گذشته و آینده تمایزی اخلاقی می‌گذارند. این روایت‌ها مدیران بحران را با مسئولیت مدیریت مناسبات دوسویۀ افراد با آموزش‌وپرورش از طریق تخصص‌شان تدهین می‌کنند. قصۀ رمانتیک‌شدۀ آموزش‌وپرورش به پروانۀ تخصص مدیران بحران وجاهت قانونی می‌دهد، به‌عنوان قهرمانان بالقوه‌ای که از طریق آموزش‌وپرورش، انسان‌هایی عقلانی و اخلاقی شده‌اند. دور باطل بین این روایت‌های رمانتیک ‌شده و روایت‌های بحران موجب غفلتی دائمی از تعارض‌های موجود در مدرنیتۀ سرمایه‌دارانه می‌شود. «شیوه‌های یادگیری» ابزاری مفهومی برای کمک به ماست تا دیگر آبونۀ روایت‌هایی نباشیم که جهل آموخته‌شدۀ ما را می‌سازند. اگر آموزش‌وپرورش را یک شیوۀ یادگیری در میان امکان‌های بدیل دیگر ببینیم، می‌توانیم رمانتیک و طبیعی پنداشتن آن را کنار بگذاریم. این کار در برابر روایت‌های بحران راه فراری درست کرده است که بن‌بست موجود در سیاست‌گذاری‌های آموزش عالی را از جنس پرسش‌های تحلیلی و اخلاقی‌ ببینیم. یعنی بن‌بست‌هایی که می‌توان آن‌ها را از طریق بحث و اقناع عقلانی، به‌ویژه از موضع یک متخصص، حل‌وفصل کرد. اتخاذ چنین موضعی ثأثیراتی سیاست‌زدایانه دارد، چون توجه به این نکته را ناممکن می‌سازد که چطور جایگاه خود فرد با ایجاد آن مسائل گره خورده است. به جای این، باید ریشۀ بن‌بست آموزش عالی را در پرسش‌های سیاسی مربوط به نزاع میان پروژه‌های جهان‌‌سازی بدیل و شیوه‌های یادگیری متناظر آن‌ها ببینیم.

بونا: در میان روایت‌های مختلفی که داربستِ ساختمان مدرنیتۀ لیبرال‌-‌سرمایه‌دارانه و تخصص تجویزی و تولیدگرای آن را فراهم می‌کنند، روایت ترک‌تحصیل۵کاربرد ویژه‌ای دارد، به خصوص به‌عنوان ابزاری برای مدیریت بحرانِ سیاست‌زدایانه که گسترش دستوری آموزش‌وپرورش عالیِ انبوه را امکان‌پذیر می‌سازد. استلزامات (نا)مرئیِ تمام نکردن تحصیل در قالب ترک‌تحصیل چیست؟

میرهاف: من وقتی به این روایت «ترک‌تحصیل» علاقه‌مند شدم که مشغول گذران اوقات سختی در دورۀ تحصیلات تکمیلی بودم و یک نفر از من پرسید که آیا ترک‌تحصیل کرده‌ام؟ من نکرده بودم، اما این پرسش جرقۀ مجموعه‌ای از پرسش‌ها را در ذهنم زد. چرا مثل یک «ترک‌تحصیل‌کرده» به نظر می‌رسیدم در حالی که احساس خودم این بود که از تحصیل بیرون رانده شده‌ام؟ آیا دوست آن دوره‌ام که اوایل آن سال خودکشی کرد، هم «ترک‌تحصیل» کرده بود؟ اگر ترک‌تحصیل می‌کردم بهتر نبود از اینکه مثل یک دانشجویِ سست‌عنصر و سردرگم باشم؟ چرا بچه‌هایی که از مدارس داخل شهر بیرون رانده می‌شوند، داغ ننگ ترک‌تحصیل بر پیشانی‌شان می‌خورد؟ درگیری با این پرسش‌ها بود که انگیزه‌ای برای پژوهش من دربارۀ آموزش‌وپرورش شد. در حالی که گفتمان «ترک‌تحصیل» را عنصری کلیدی در شیوۀ یادگیریِ مبتنی بر آموزش‌وپرورش می‌دیدم، می‌خواستم ریشه‌های تاریخی و آثار سیاسی آن را بفهمم .

بعد از آن متوجه شدم که سرچشمه‌های روایت «مسئلۀ ترک‌تحصیل» در ایالات متحده به اوایل دهۀ ۱۹۶۰برمی‌گردد، وقتی که تشکیلات لیبرالی با تهدیداتی از جانب شیوه‌های بدیل چپ‌ها، راست‌ها، و مهاجران برای جهان‌‌سازی مواجه شد. طرفداران سرمایه‌داری لیبرال، در واکنش، نهادهایی کوررنگ۶ایجاد کردند که به قول خودشان بر «مسائل شهری» تمرکز داشتند، از جمله بر «مسئلۀ ترک‌تحصیل»، و این روایتی بود که به‌خصوص از سوی بنیاد فورد و انجمن ملی آموزش‌وپرورش ترویج می‌شد. آنان از درگیر شدن با نژادپرستی پرهیز می‌کردند، و به جای آن بر سیمای نژاد‌‌زدایی‌شدۀ «مهاجران» تمرکز می‌کردند، به عنوان کسانی که «محروم از فرهنگ» بوده‌اند. روایت «مسئلۀ ترک‌تحصیل» در تقابل با سایر قالب‌بندی‌های بدیل از «مسائل شهری» بود، مثلاً نقدهایی که از سوی جنبش حقوق مدنی بر نژادپرستی ساختاری وارد می‌شد. روایت‌هایی که ترک‌تحصیل را احاطه کرده بودند شامل تخیلاتی دربارۀ «خط سیر عمودی برای زندگی» می‌شدند که با یک اقتصاد عاطفی گره می‌خورد، و مدعی بودند که زندگی در جایگاه کسی که ترک‌تحصیل کرده است موجب شرم و اضطراب می‌شود و درعین‌حال خیال‌پردازی می‌کردند که بزرگ‌شدن به‌مثابۀ یک تحصیل‌کرده مایۀ غرور خواهد بود. بدین‌ترتیب، مسئلۀ ترک‌تحصیل عرصه‌ای برای مداخلۀ حکمرانیِ سرمایه‌داری لیبرال ساخت که شاخصۀ آن مسیری فردی به سمتِ طرد یا رستگاری است. پروژۀ ترک‌تحصیل بنیاد فورد در دهۀ ۱۹۶۰با اشاعۀ آرمان تحصیل رایگان و کالایی‌سازی آموزش عالی جفت‌وجور شد. با ظهور نسخه‌های (نو)لیبرالِ چندفرهنگی‌گرایی از دهۀ ۱۹۷۰تا دهۀ ۱۹۹۰، قالب‌بندی «محروم از فرهنگ» در مورد ترک‌تحصیل‌کردگان جای خود را به توصیف‌های «نا‌فرهنگی» داد، مثلاً «بی‌بهره از آموزش‌» یا «در معرض خطر». اما روایت «بحران ترک‌تحصیل» کماکان بر حکمرانی بر مناسبات فرد‌-‌مدرسه‌-‌اجتماع‌-خانواده تأکید دارد و همزمان توجهات را از

نژادپرستی ساختاری دور می‌کند .

بونا: گروه خواهران و برادران زندگی اشتراکی۷در اواخر قرن چهاردهم میلادی بدیلی برای افقی‌گرایی ابداع کردند، یعنی برای شیوه‌های برابری‌طلبانه‌ترِ یادگیری که توسط بگین‌ها۸ترویج می‌شد. سطح‌بندی کلاس‌ها چطور به روایتی از «صعود معنوی» تبدیل شد که از پیکرۀ شاگردان به عنوان «عوام» برای ایجاد پیش‌شرط‌های سرمایه‌داری بهره می‌بُرد؟

میرهاف: در دورۀ بی‌سروسامانیِ ناشی از طاعون سیاه۹، خواهران و برادران زندگی اشتراکی راهی برای ایجاد نظم پیدا کردند که عبارت بود از تقسیم‌کردن مدارسشان به سطح‌های کلاسی متفاوت، و این به معلمان کمک می‌کرد تا شاگردانشان را بهتر مدیریت کنند و زیر نظر داشته باشند. آنان همچنین روایتی خیال‌پردازانه از «صعود معنوی» فردی به سمت سطوح بالای مدرسه ارائه کردند که سازوکاری ایدئولوژیک برای حفظ نظم و جلوگیری از شکل‌گیری روابط مخرب در میان شاگردانی از کلاس‌ها و سنین متفاوت بود. در این مورد تاریخی، من از تحلیل سیلیویا فدریچی دربارۀ سرکوب زنان، مثلاً از طریق شکار ساحره‌ها، الهام گرفته‌ام. فدریچی توضیح می‌دهد که چطور این سرکوب بخشی از شروط تأسیس و تداوم سرمایه‌داری بوده است.

من نشان می‌دهم که چطور این سرکوب مردسالارانه با ظهور مدارس سطح‌بندی‌شده پیوند داشته است، و این‌ها به‌عنوان سازش‌های بیناطبقاتی مانع از تلاش‌های ضدفئودالی می‌شدند. خواهران و برادران علاوه‌براین که مدارسشان را به کلاس‌هایی با سطح‌های مختلف تقسیم‌بندی کردند، دختران را هم راه ندادند و فقط پسران را پذیرفتند. آثار به‌هم‌پیوستۀ این تقسیم‌بندی‌ها بخشی از پیش‌شرط‌های سرمایه‌داری بود، چون تفاوت‌های موجود در طبقۀ کارگر را افزایش می‌دادند، و مناسبات جدیدی برای تفکیک بین افراد تولیدکننده و وسایل تولید ایجاد می‌کردند. خیال‌پردازی در مورد «صعود معنوی» تا کلاس‌های سطح بالای مدرسه به شکل‌گیری یک خویشتن آرمانی منجر شد، در حالی که با تودۀ افراد به‌منزلۀ عوام برخورد می‌شد. عوامی که برای استثمار سرمایه‌دارانه نیروی کار بودند.

بونا: می‌توان نشان داد که نهادهای آموزشی را همچون تدابیری ضدانقلابی ساخته بودند تا همدستی میان سنین، طبقات، و جنسیت‌های متفاوت را خنثی کنند، امری که می‌توانست برای سلسله‌مراتب غالب نقشی مخرب داشته باشد، یعنی «یادگیری علیه یادگیری» سرشت افراد تحصیل‌کرده را می‌ساخت و در مقابلِ فُرم‌های خیالی «دیگری‌شده» قرار داشت (مانند بربریت، جادوگری، ولگردی، تبهکاری) و ضامنی برای مدنیت و ثبات دولت بود. چه هنجارهای جدیدی در این فرم‌های قدیمی از افراد «هدررفته» وجود داشته‌اند و در تولید اتباع مطیع و حکمرانی‌پذیر از طریق کنترل آموزش‌وپرورشی به کار رفته‌اند؟

میرهاف: اصطلاح «آموزش‌وپرورش» [education] در انگلستانِ دهۀ ۱۵۳۰و در واکنش به شورش‌هایی ظهور کرد که حکومت هنری هشتم را دچار بحران کرده بودند. مشاوران شاه در تکنولوژی سیاسیِ «آموزش‌وپرورش» یک راه‌حل روایی پیدا کردند که با نوعی تصویرسازی دوگانه جفت شده بود: آن‌ها خودشان را انسان‌هایی «سخت‌کوش» و دارای «آموزش‌وپرورش خوب» و در مقابلِ افراد «عاطل و باطل» می‌انگاشتند، به‌ویژه در مقابلِ شورشیان که آدم‌هایی با «آموزش ندیده» بودند. جان لاک، که یکی از نظریه‌پردازانِ مؤسسِ سرمایه‌داری لیبرال بود، این شیوۀ یادگیری مبتنی بر آموزش‌وپرورش را با علم تربیتِ خود‌سازی ترکیب کرد که مبتنی بر اقتصادی عاطفیِ شرم، غرور، ترس، و اضطراب بود. این علم تربیت، وقتی در کنار تصویری از دیگری‌ها قرار گرفت، دیگری‌هایی که در مقابلِ خودی قرار داشت که از طریق آموزش‌وپرورش ساخته شده بود، یک نظام امتیازی ایجاد کرد که معلمان می‌توانستند از آن برای خنثی‌کردن همدستی‌های مخرب در میان طبقات، جنسیت‌ها، سنین، و نژادها استفاده کنند. این شیوۀ حسابداریِ مبتنی بر علم تربیت در روال امتحانات و دوره‌های تحصیلی که امروزه برای ما ماهیتی ثانویه دارند نهادینه شد. مفهوم سطح تحصیلی ابتدا در دانشگاه ییل در دهۀ ۱۷۸۰و برای مقابله با دانشجویان شورشی ظهور کرد. در واکنش به تلاش‌های بیشترِ افراد برای در دست‌گرفتن کنترل منابع یادگیری، طبقات حاکم با تکنیک‌های آموزش‌وپرورشیِ بیشتر برای جلوگیری از همکاری‌های «آلوده» در بین بخش‌های اجتماعی‌-جغرافیایی واکنش نشان دادند، از جمله از طریق ایجاد تفکیک در میان و در درون مدارس و در بین سطوح «پایین‌تر» و «بالاتر» آموزش‌وپرورش.

تصویر جدید نظام آموزشی از افراد «هدررفته»، که مبتنی بر تصویرهای قدیمی از این افراد است، شامل چیزهایی مثل مدرسه‌گریز، سربه‌هوا و ترک‌تحصیل‌کرده می‌شود. این تصویرها اخیراً، جوانانِ در معرض خطری که از دانشگاه انصراف داده‌اند را نیز دربرمی‌گیرد. این تصویرها، همراه با خیال‌پردازی صعودی از سطوح آموزش‌پرورش، صورت‌هایی خیالی فراهم می‌آورند که حول آن‌ها مناسبات عاطفی آموزش‌وپرورش می‌توانند به هم بیامیزند.

بونا: بدیل‌های شیوۀ یادگیری مبتنی بر آموزش‌وپرورش که در قالب کثیری از جنبش‌های مقاومت ادامه یافتند شامل کالج‌های تجربی، مدارس آزاد، و آموزش‌وپرورش آنارشیستی، حتی بی‌مدرسه‌سازی و مدرسه‌زدایی می‌شوند. شما بیشتر کدام یک از این شیوه‌های (نا)یادگیری را جدی می‌گیرید؟

میرهاف: مهم‌ترین بینش موجود در کتاب من برای جنبش‌های مقاومت این است که ما نباید نهادهای آموزش‌پرورشی غالب یعنی مدارس، کالج‌ها، و دانشگاه‌ها را ترک بکنیم. به جای این، باید آن‌ها را عرصه‌هایی برای کشاکش بر سر منابع یادگیری ببینیم. همزمان، باید غلبۀ پروژۀ جهان‌‌سازیِ مدرنیتۀ لیبرال سرمایه‌دارانه را امری طبیعی ندانیم، بلکه آن را اتفاقی ببینیم که محصول کشاکش‌های تاریخی جزئی با سایر پروژه‌های جهان‌‌سازی بدیل بوده، و از این رو می‌تواند دچار گسست، مقاومت و تغییر شود.

بونا: از آنجا که آثار شما به امکان‌هایی اشاره دارند که در نوعی ضد‌‌دانشگاه جای می‌گیرند، به‌عنوان اقدام متقابلی در برابر آموزش عالی‌ای که حافظ سرمایه‌داریِ استعماری، طرفدار برتری سفیدپوستان، و مردسالار ‌دگرجنس‌خواه است، شما مفهوم دانشگاهِ الغا را مطرح کرده‌اید. معماری این دانشگاه از حیث منابع و مناسبات میان افرادِ در حال یادگیری چگونه است و بنابراین چطور راه‌های جدید و فعالانه‌ای برای جهان‌‌سازی و مبارزه خلق می‌کند؟

میرهاف: مفهوم دانشگاهِ الغا الهام‌گرفته از مفهوم «دموکراسیِ الغا» نزد ویلیام دوبویس در کتاب بازسازی سیاه۱۰است، و همچنین پردازش دوباره‌ای که آنجلا دیویس روی این مفهوم در ارتباط با جنبش الغای زندان انجام داده است (در کتاب دموکراسی الغا: فراسوی امپراتوری، زندان‌ و شکنجه۱۱).

من مفهوم «دانشگاه الغا» را در همکاری با افراد فراوان دیگری توسعه داده‌ام ، به نام «بحران چه کسی؟ دانشگاه چه کسی؟ یادگیری الغاگرایانه در درون و در فراسوی آموزش عالی جهانی»، که سازمان‌دهی آن محصول همکاری من با ابی باگز، وانیما لوبیانو، نیک میچل، و زاک شوارتس‌-واینشتاین بوده است (نگاه کنید به: https://abolition.university/).

پرسش‌های مربوط به نحوۀ مجسم‌کردن و به‌ نمایش درآوردن «دانشگاه الغا» کانون توجه این رویداد خواهد بود. برای مهیا ساختن زمینۀ چنین گفت‌وگوهایی، ما «مطالعات دانشگاه الغا» را در مقابل «مطالعات دانشگاه انتقادی»، که اخیراً در فضای دانشگاهی محبوب شده است، به راه انداخته‌ایم. ما از سرسپاری مطالعات انتقادی دانشگاه به روایت‌های «بحران در آموزش عالی» که نشان‌دهندۀ نوعی نوستالژی نسبت به «عصر زرین» دانشگاه دولتیِ پساجنگ است عدول می‌کنیم. به جای آن، نشان می‌دهیم که گسترش دانشگاه در میانۀ قرن بیستم تا چه حد متکی بر پروژه‌های انباشت بوده است، که از طریق جذب جمعیت‌ها و سرزمین‌های جدید، و ایجاد روابط جدید با ارتش و شرکت‌ها صورت گرفته است.

ما پیوستگی‌های این شیوه‌های انباشت را با پروژه‌های انباشتِ بنیادیِ دانشگاه آمریکایی در سرمایه‌داریِ مستعمره‌نشین و طرفدار برتری سفیدپوستان ردگیری می‌کنیم (بر مبنای تحقیقات جدید، یعنی کتاب آبنوس و پیچک نوشتۀ کرگ استیون وایلدر۱۲و کنسرسیوم «دانشگاه‌های مطالعه‌کنندۀ بردگی»۱۳). از باب داشتن یک دوره‌بندی متفاوت، مدعی هستیم که مطالعات دانشگاه الغا باید کارش را از دانشگاه پسا‌برده‌داری آغاز کند. به جای این فرض که برده‌بردای الغا شده است، این مفهوم به کار تمام‌نشدۀ جنبش الغا اشاره دارد و حیات پس از مرگ برده‌داری را مورد توجه قرار می‌دهد.

در دورۀ پس از جنگ داخلی [آمریکا]، نهادهای آموزش عالی، هماهنگ با ضد‌‌انقلابِ گسترده‌ترِ سرمایه، راه‌های جدیدی را برای فهم خودشان ایجاد کردند و از تکنیک‌های آموزش‌و‌پرورشی جدیدی بهره بردند که سرمایه‌داری نژاد‌پرستانه‌-‌استعماری را تداوم می‌بخشید. مطالعات دانشگاه الغا، در عین این که مکمل این منظرهای انتقادی است، در پی ساختن نوعی دانشگاه الغا در همکاری با جنبش‌ها است، مانند ائتلاف‌های دانشجویی‌-‌کارگری و جنبش سیاهان مهم است در پردیس‌هایی که همدستی دانشگاه‌ها با حیات پس از مرگ برده‌داری را برمی‌چینند، و شیوه‌های بدیل یادگیری و جهان‌‌سازی را به

نمایش می‌گذارند.

پی‌نوشت‌ها:

این مطلب گفت‌وگویی است با الی میرهاف و در تاریخ ۲۵سپتامبر ۲۰۱۹با عنوان:

«Beyond Educated Ignorance: A Conversation with Eli Meyerhoff»

در وب‌سایت لس‌آنجلس ریویو آو بوکس منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۷آذر ۱۳۹۸با عنوان «نظام آموزشی به ما می‌آموزد که چیزهای بسیاری را نیاموزیم» و ترجمۀ محمدابراهیم باسط منتشر کرده است.

[۱] studying

[۲] pedagogy

[۳] educated ignorance

[۴] Darkwater: Voices from Within the Veil

[۵] dropout

[۶] color-blind، منظور نهادهایی است که به رنگ پوست افراد بی‌اعتنا بودند.

[۷] Sisters and Brothers of the Common Life، گروهی مذهبی در هلند بودند که در خانه‌های اشتراکی و در مضیقه زندگی می‌کردند و کل زندگی‌شان وقف نیایش و موعظه می‌شد [مترجم].

[۸] Beguines، گروه‌های مذهبی در قرون ۱۳تا ۱۶میلادی در اروپای شمالی و به ویژه هلند بودند که تقریباً زندگی رهبانی داشتند، اما ملزم به ماندن در جماعت تا پایان عمر نبودند و می‌توانستند هر زمان که خواستند جماعت را ترک کنند [مترجم].

[۹] طاعون فراگیر در کل اروپا در میانۀ قرن چهاردهم میلادی.

[۱۰] Black Reconstruction

[۱۱] Abolition Democracy: Beyond Empire, Prisons, and Torture, by Angela Davis

[۱۲] Ebony and Ivy, by Craig Steven Wilder

[۱۳] Universities Studying Slavery

کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا