حمیده اسماعیلی
یادگیری یک لذّت است.اما چه بر سر آن آمده است؟ چرا از یادگیری لذت نمیبریم و لذتهای دیگر را به آن ترجیح میدهیم؟یک واقعیت مسلم دربارهی وضعیت فعلی یادگیری و دانایی این است که به صورت موضوعهای شعاری درآمدهاند.همه از بزرگ و کوچک،رئیس و زیردست، دولتمرد و شهروند،دربارهی شأن و منزلت دانایی و دانستن، حرفهای قشنگی میزنند.همه میگویند یادگیری چیز خوبی است و امری ضروری است.میگویند زندگی بدون یادگیری معنا ندارد،اما واقعیتهای جامعهی ما چیز دیگری را نشان میدهد.یکی از بلاهایی که بر سر یادگیری آوردهایم،این است که آن را بیش از حد شعارزده کردهایم.چهقدر باید تأسف خورد که بیشتر احادیث و سخنان ائمه و بزرگان در باب یادگیری و دانش،در سخنرانی افراد فقط برای خالی نبودن عریضه و در موقعیتها و مکانهای گوناگون(به صورت نوشتههایی روی پارچه وکاغذ)فقط برای قشنگی و ژست عالمانه مورد استفاده قرار میگیرد.
بسیاری از افراد در جامعه ما بلدند دربارهی ضرورت و منزلت یادگیری و دانایی،نطقغرایی بکنند.اما در عمل، کاری انجام نمیدهند.شعارزدگی یادگیری آفتهای زیادی در جامعهی ما ایجاد کرده است:
*خودفریبی ناشی از توجه به ظواهر موضوع.
*جدی تلقی نشدن جایگاه یادگیری در زندگی مردم.
*انحراف در دلیلیابی و آسیبشناسی معضلات فرهنگی.
*استفادهی ناصحیح از موقعیتهای علمی.
*تنزل جایگاه و شأن دانایی و استفادهی ابزاری و تشریفاتی از دانشافزایی.
*سادهانگاری و سادهاندیشی دربارهی یادگیری و دانایی.
فرض کنید خبرنگار هستید.میکروفون در دست بگیرید و از دانشآموزان و دانشجویان سؤال کنید چرا درس میخوانید؟
از معلم و استاد سؤال کنید چرا دوست دارید فرزندتان درس بخواند؟از مردم کوچه و بازار سؤال کنید آیا یادگیری خوب است؟بهطور حتم جوابهای قشنگی خواهید شنید. حرفهای گنده گنده و سطح بالا از کوچکترها و حرفهای عالمانه و خیرخواهانه از بزرگترها.اما حیف که فقط حرفها قشنگاند،ولی چیزی از واقعیتهای تلخ جامعه نمیکاهند.
یادگیری یک لذت است.اما نه یادگیری شعارزده و تشریفاتی.لذت یادگیری،به جای حرف و شعار به باور نیاز دارد;به فرصتهایی برای چشیدن این لذت نیاز دارد و به شعف و عطش درونی نیاز دارد.لذت یادگیری را با هیچ توجیه و شعاری از خود دریغ نکنید.
یادگیری و دانشآموز
یکی از سوژههای مورد توجه اکثر خانوادهها،مسائل تحصیلی فرزندان است.والدین دوست دارند فرزندانشان بیشترین و بهترین پیشرفت تحصیلی را داشته باشد و از طرف دیگر،افت تحصیلی،برای آنها موضوعی غیرقابل پذیرش است.والدین از اینکه فرزندانشان دیگر هنگام ورود به دورههای راهنمایی و متوسطه دچار افت تحصیلی میشوند،با تعجب سؤال میکنند که چرا فرزندشان انگیزهای برای درس خواندن ندارد؟هنگام یافتن دلایل ضعف و مشکلات تحصیلی دانشآموزان بیشتر به مسائلی از قبیل تنبلی و بیخیالی و بازیگوشی استناد میشود.ولی آیا این
همه داستان است؟
به جرئت میتوان گفت که والدین،معلمان و سایر افراد دخیل در مسائل تحصیلی دانشآموزان،بسیار سادهانگارانه و سطحی رفتار میکنند.کمتر کسی است که در دلیلیابی افت تحصیلی به«لذت یادگیری»نیز توجه کند.
به چندین و چند دلیل ما،مدرسه و والدین،کاری میکنیم که لذت یادگیری از دانشآموزان گرفته میشود.وقتی این لذت کم میشود یا از بین میرود،طبعا انگیزه و به دنبال آن افت تحصیلی پیش میآید و ما چه کار میکنیم تا این افتها جبران شود؟
اگر درک کنیم که«یادگیری لذت است»شاید بهتر پی ببریم که چرا از تلاشهایمان کمتر نتیجه میگیریم؟مگر میتوان در کسی به زور انگیزه ایجاد کرد؟مگر امکان دارد لذت بردن از چیزی تحمیلی باشد؟چه پیش میآید که یک دانشآموز کنجکاو و علاقهمند به یادگیری،در ۶ سالگی به تدریج به فردی بدون انگیزه تبدیل میشود؟یک دلیل مهم آن همین است که فرآیند یاددهی-یادگیری در جامعهی ما نه تنها منطقی نیست،بلکه گاهی جنبهی منفی هم دارد. مدارس و کلاسهای ما گاهی نه تنها ایجاد انگیزه نمیکنند، بلکه انگیزههای داشته را هم از بین میبرند.بازخواستهای معلم و والدین از درس و مشق،امتحانات،سختگیریها و کنترلها،تکالیف تحمیلی و غیرفعال،تأکید صرف و جایزه و ایجاد انگیزههای بیرونی و سایر موارد،به یک نتیجه منجر میشوند:یادگیری از عملی اختیاری به عملی اجباری تبدیل میشوند.در این وضعیت کودک یا نوجوان،دیگر از یادگیری لذت نمیبرد و آن را کاری برای خودش نمیداند.جرا بعضی از دانشآموزان به تدریج از درس و مدرسه نیز بیزار میشوند؟ آیا این پدیده ذاتی یا محصول اکتساب است؟چرا به جای آنکه موقعیتهایی برای لذت بردن از یادگیری تدارک ببینیم،کاملا برعکس عمل میکنیم و موقعیتها و فرصتها را بر ضد«لذت یادگیری»به کار میگیریم؟نیت مدارس و والدین خیرخواهانه است.اما این خیرخواهی با ناشیگری و ناکارآمدی توأم میشود و بازخوردی منفی بر جای میگذارد.
در بیشتر تلاشهای مدارس و والدین برای ارتقا و انگیزهی تحصیلی و ایجاد زمینه برای پیشرفت تحصیلی نوعی از زور و تحکم نهفته است.البته دلیل اصلی استفاده از چنین روشهایی،بیحوصلگی و تسریع در نیل به نتیجه است.
اگر به مشکلات تحصیلی دانشآموزان از زاویهی«لذت یادگیری»نگاه کنیم،بهطور حتم برای یافتن زاهکارهای اصلاحی نیز به نتایج متفاوتی خواهیم رسید.اصلا کسی به این نکته توجه دارد که بزرگترین وظیفهی آموزش و پرورش، یاد دادن نیست،بلکه ایجاد شوق یادگیری است؟
از انجا که نمیتوانیم شوق یادگیری را در سطح گسترده ایجاد کنیم،از جند موقعیت علمی دانشآموزان در مسابقهها و المپیادها ذوقزده میشویم.مدارس ما بیش از هر چیز به روح جدیدی از جنس لذت یادگیری نیاز دارند.با علم کردن شاگرد اولها،المپیادیها،برندگان مسابقهها،تیزهوشها، موفقیتهای مدارس برخوردار و…،ضعفهای خود را در ایجاد نکردن شوق یادگیری و تحرک علمی میپوشانیم.
منطقی بیندیشیم.اگر ما به جای دانشآموزان امروزی بودیم،چه میکردیم؟آیا وقتی وضعیتی فراهم میآوریم که دانشآموز از یادگیری لذت نمیبرد،حق داریم که افت تحصیلی را غیرعادی تلقی کنیم؟آیا در چنین وضعیتی میتوان انتظار داشت که دانشآموزان به مدرسه علاقهمند باشند؟