ارزیابی نظام آموزشی راهبردها و راهکارها- ۵ بخش
دکتر اسد الله مرادی
در سالهای گذشته، در مطالعات و پژوهشهای گوناگون انواع و اقسامی از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش و آموزش عالی شناسایی و فهرست شده که امروزه کم و بیش همه بر آن اذعان دارند. از مشکلات و مسائل مانند مشق محوری، دیکته محوری، نمره محوری، حافظه محوری، کنکور محوری و مدرک محوری در مدرسه و دانشگاه گرفته تا تمرکز گرایی، دیوان سالاری، عمل زدگی، سیاستزدگی، نقدناپذیری، تحول ناپذیری و … در نهادهای آموزش رسمی.
لازم است در یک فراتحلیل و با نگاه بیرونی، مشکلات و مسائل آسیب شناسی شده و فهرست شده آموزش و پرورش (یا در یک نگاه وسیعتر نهادهای آموزشی) ریشهیابی و تحلیل و تعلیل شود تا ریشهها و علت العلل آنها کشف شود. چون بدون فراتحلیل، مسائل آسیبشناسی شده صامت و ناقص و ابتر است.به نظر میرسد مشکلات و مسائل و آسیبها و تهدیدهای آموزش وپرورش، از سطح به عمق و همانند درختی از سرشاخهها به ریشهها، و نیز به عکس، از عمق به سطح و از ریشهها به سرشاخهها قابل بررسی و ریشهیابی و تحلیل است.
روش تحلیل مسائل از ریشه به سرشاخه (علت به معلول) بدون در نظر گرفتن فلان حکومت و نهاد آموزشی و بهمان نگرش و ایدئولوژی است اما در روش تحلیل مسائل از سرشاخه به ریشه (معلول به علت) فقط مربوط به آموزش و پرورش کشور ماست. لازم است دو روش فوق نخست جداگانه تحلیل شوند و سپس بررسی شوند که آیا قابل انطباق بر یکدیگرند یا نه؟
پرسش مقدر: آیا ارزیابی آموزش و پرورش در تمام سطوح و مقاطع، همان ارزیابی آموزش و پرورش از سرشاخهها تا ریشهها نیست؟ فرق آنها چیست؟
پاسخ: نه یکی نیست، و فرقهای ظریفی دارند و ارتباط منطقی میان آنها، رابطه عموم و خصوص من وجه است.
در ارزیابی در تمام سطوح و مقاطع، مسائل بیشتر نهاد محور است، بیشتر مربوط به آموزش و پرورش رسمی و مربوط به وضع موجود است اما در ارزیابی از سرشاخه ها به ریشهها، مسائل بیشتر موضوع محور و تحلیل محور است، و شامل تمام نهادهای آموزشی و تربیتی می شود، حتی خانواده.
تن دادن به وزن کشی
در یک نگاه کلی نهادها و جریانهای تأثیرگذار بر امر تعلیم و تربیت در جامعه عبارتند از:
نهاد خانواده
نهادهای رسانهای: تلویزیون، رادیو، سینما، ماهواره، اینترنت، روزنامه و …
نهادهای آموزش رسمی: مدرسه و دانشگاه
نهادهای آموزش غیررسمی: آموزشگاههای کامپیوتر و زبان و مؤسسات کنکور و …
نهادهای ورزشی و تفریحی و فرهنگی و هنری و..
نهادها و اماکن مذهبی: حوزهها و مساجد و امام زادهها و …
جریانهای فکری و روشنفکری…
نهادهای فوق به صورت دولتی و غیردولتی، رسمی و غیررسمی، اجباری و اختیاری، جذاب و غیرجذاب، فریبنده و غیرفریبنده، سطحی و عمیق و … برفرآیند تعلیم و تربیت تأثیر میگذارند، یا فرآیند تعلم و تربیت از آنها تأثیر میپذیرد.
مسائل:
کدام یک از نهادهای فوق، تأثیر بیشتری در تعلیم و تربیت دارد؟
جایگاه و نقش آموزش و پرورش، نسبت به دیگر نهادها چیست؟
آیا نقش و تأثیر و جایگاه نهادها و جریانهای فوق در امر تعلیم و تربیت در حال کم و زیاد شدن و دستخوش تحول و دگرگونی و جایگزینی است یا نه؟به نظر میرسد سرعت شتابان و پیشبینی ناپذیر پیشرفتها و تحولات علمی و تکنولوژیک و اجتماعی در جهان امروز، به صورت مستقیم و غیرمستقیم در فرآیند تربیت و نقش و تأثیر نهادهای آموزشی و تربیتی تأثیر میگذارد. برای مثال ۲۰ سال پیش اینترنت در جامعه ما وجود نداشت و مسأله ما نبود اما امروزه نه تنها مسأله ماست بلکه یکی از جذابترین و تأثیرگذارترین رسانههاست و تمام نهادها و جریانهای تربیتی پیش از خود را به چالش گرفته است. و فردا هم معلوم نیست که کدام رسانه جدید ظهور میکند؟ و چگونه تمام نهادهای تربیتی و رسانه های پیش از خود را به چالش میکشد؟
ضرورت
در جهان امروز بواسطه سرعت شتابان و پیش بینی ناپذیری پیشرفتهای علمی و صنعتی و تکنولوژیک، و به تبع نقش و جایگاه نهادها و جریانهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و آموزشی و تربیتی و مذهبی و روشنفکری و ورزشی و … در حال تحول و دستخوش تغییر و داد و ستد است. امروزه جریان و فرآیند تربیت از هزار ره پیدا و پنهان، و هزار راه و بیراه تأثیر میپذیرد، به خصوص که هر روز و به سرعت نیز بر جذابیت و کثرت و تنوعشان اضافه میشود. لذا ضروری است نهادهای آموزشی و تربیتی، به خصوص آموزش و پرورش به عنوان گستردهترین نهاد آموزشی، تغییر و تحولات فوق آگاهانه و هوشیارانه را رصد کند، و همواره هر نهادی نسبت به نهادهای دیگر و نیز در برابر نهادها و جریانهای رقیب، نقش و جایگاه و تأثیر خود را سنجش و بازتعریف کند و تن به وزنکشی دهد.
سیطره قوانین و بخشنامهها
ظاهراً حکومت و دولتمردان ما برای اداره و تحول و اصلاح نهادهای آموزشی بیشتر به صدور قانون و بخشنامه و دستورالعمل متوسل میشوند. امروزه نیز از مجمع تشخیص مصلحت و مجلس شورای اسلامی گرفته تا شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزش و پرورش و وزارتخانه پیوسته و متصل برای اصلاح نهادهای آموزشی در حال صدور قانون و بخشنامه، آییننامه و دستورالعملاند.و اینجا چند مسأله قابل طرح است:
حوزه اقتدار و سیطره حکومت و دولت اساساً تا کجاست؟
حوزه اقتدار و سیطره حکومت و دولت از طریق صدور قوانین و بخشنامهها،بر نهادهای دولتی و غیردولتی، رسمی و غیررسمی تا کجاست؟
حوزه اقتدار و سیطره حکومت از طریق صدور قوانین و بخشنامه، بر نهادهای دولتی و رسمی تا کجاست؟ آیا اقتدار حکومت بر نهادهای نظامی و امنیتی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی وآموزشی یکی و یکسان است؟
آیا حوزه اقتدار حکومت از طریق صدور قوانین و بخشنامه، در سلسله مراتب نهادهای آموزشی، از رأس وزارتخانه و سازمانها گرفته تا مدرسه و دانشگاه و سر میز کلاس یکی و یکسان است؟
آیا حوزه اقتدار حکومت از طریق صدور قوانین و بخشنامه، در مقاطع گوناگون تحصیلی، از پیش دبستانی گرفته تا دکترا یکسان است؟
آیا اگر بچهها در مقطع پیش دبستانی و دبستان آموزههای را به واسطه اقتدار و مرجعیت حکومت پذیرفتند، تضمینی وجود دارد که آن را در مقطع فوق لیسانس و دکترا هم کاملاً بپذیرند؟
و اساساً آیا حکومت آن گونه که بر وزارتخانهها و دستگاهها و سازمانهای آموزشی اقتدار، سیطره و نفوذ دارد، بر اذهان و افکار مربیان و معلمان و اساتید و نیز دانش آموزان و دانشجویان اقتدار و سیطره و نفوذ و تأثیر دارد؟ آیا ساحت ذهن و ضمیر و فکر و روح انسانها در حوزه اقتدار و سیطره قوانین و بخشنامههای حکومتهاست؟
ضرورت اندیشه
ضروری است حکومت و دولتمردان و اصحاب قانون نویس نهادهای آموزشی، افزون بر صدور قوانین و بخشنامهها و آیینها و دستورالعملها (که در جای خود ضروری است و هیچ تردیدی در آن نیست) به فکر این اندیشه باشند که برای تحول و اصلاح نهادهای آموزشی چگونه میتوان اذهان و افکار پدران و مادران و معلمان و مربیان و اساتید و اندیشمندان، و نیز دانش آموزان و دانشجویان را همراه و هم جهت خود کنند. یعنی تحول و اصلاح در نهادهای آموزشی، علاوه به قانون و بخشنامه نیاز به روشنگری اذهان و افکار دارد.
یکی از مسائلی که طی ۳۰ سال گذشته، از جهات گوناگون همواره محل بحث و بررسی و نقد و تحلیل بوده، اهداف و غایات آموزش و پرورش میباشد. اهداف و غایات آموزش و پرورش در این سالها، از ۵۰ تا ۱۶۰ هدف در حال نوسان بوده است. زنده یاد مهندس علاقهمندان در این خصوص میگوید: « کدام کشور، مثل ما و به شکلی که ما مینویسیم برای دورههای تحصیلی هدف مینویسد ما برای دوره تحصیلی ۱۶۰ هدف نوشتهایم، مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش هم هست. دوره ابتدایی در سراسر دنیا حداکثر شش یا هفت هدف دارد.دوره راهنمایی و دوره متوسطه هم همین طور است.» (جزوه سخنرانیهای مرحوم مهندس علاقهمندان، ص ۴۲)
بنابر مسأله فوق، ضروری است آموزش و پرورش از چند جهت در اهداف و غایات خود تجدید نظر کند:
اهداف و غایات و انتظارات شدنی و تحقق پذیر برای آموزش و پرورش در نظر گرفت. چون اهداف و غایات و انتظارات حداکثری و خیلی آرمانی ، لاجرم سبب میشود تا از اهداف و غایات و انتظارات شدنی و تحقق پذیر و منطقی و معقول و مفید و مطلوب بازماند.
آموزش و پرورش جمهوری اسلامی خواهی نخواهی (و به خصوص اهداف و غایات آن) در کانون چالشهای سنت و مدرنیته قرار دارد. چون سنت و مدرنیته، دست کم هم جهت و هم سو با هم نیستند و واقعاً تعارضهایی با هم دارند. و به دلیل این که ما در آموزش و پرورش میخواهیم هم علوم و فنون جدید را آموزش دهیم، هم سنت و آموزههای دینی را، لازم است برای تعارضها و چالشهای سنت و مدرنیته تدبیری اندیشید و الّا فرآیند تعلیم و تربیت در مدرسه اذهان و افکار دانش آموزان را پریشان و آشفته میکند.ضروری است میان اهداف و غایات و انتظارات آموزش و پرورش و دیگر نهادها، به خصوص نهاد خانواده، سازگاری و هم آهنگی و هم جهتی وجود داشته باشد چون خانواده نخستین و مهمترین و تأثیرگذارترین و خیرخواهترین و پردغدغهترین فرد به تربیت و سرنوشت فرزند خود است. بدون ملاحظات و انتظارات خانواده نمیتوان برای تربیت دانش آموزان اهداف و غایات نوشت.
انتظار نهادها از آموزش و پرورش
تقریباً تمام نهادهای دولتی و غیردولتی، رسمی و غیر رسمی و آموزشی و غیر آموزشی اذعان و اتفاق نظر و حتی تأکید دارند که آموزش و پرورش یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین نهادهای جامعه است. البته این اذعان و اتفاق نظر از یک منظر و جهت نیست بلکه از منظرها و جهات گوناگون سیاسی و اقتصادی و علمی و آموزشی و تربیتی و دینی و مذهبی و ایدئولوژی و … است و تو گویی هر نهادی از ظن خود شد یار آموزش و پرورش.
به دلیل فوق، تمام نهادهای جامعه، از نهاد حکومت و دولتمردان گرفته تا نهادهای اقتصادی و سیاسی، نهاد دانشگاه، نهاد روحانیون و مراجع، نهاد خانواده و … انتظارات گوناگون و بعضاً متعارض از آموزش و پرورش دارند.
این که تمام نهادها در مقام نظر و سخن اذعان و تأکید دارند که آموزش و پرورش یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین نهادهاست، آیا در مقام عمل و واقع نیز قضیه چنین است؟ به عبارت دیگر آیا آن نهادها نسبت به ادعای خویش که آموزش و پرورش جایگاه بلند و والایی دارد، هزینهای مادی و معنوی متناسب با آن ادعا را به این نهاد اختصاص میدهند یا نه؟
اگر نهادهای جامعه انتظارات حداکثری از آموزش و پرورش داشته باشند و هزینههای حداقلی به آن اختصاص دهند، چه پیامدهایی برای آموزش و پرورش و تربیت فرزندان این کشور دارد؟
ضروری است در یک پژوهش و تحقیق فراگیر، تمام آن انتظارات نخست شناسایی و جمعآوری و فهرست و طبقهبندی شود، و سپس بررسی و نقد و تحلیل شود که آیا اساساً آموزش و پرورش هر انتظاری را برمیتابد؟ و این که چگونه میتوان انتظارات از آموزش و پرورش را واقعی و منطقی و هم جهت و هم سو کرد؟ و چگونه میتوان برای آموزش و پرورش سیاستگذاری و برنامهریزی کرد که تمام نهاد مشارکت آگاهانه و فعالانه و مسئولانه در آموزش و پرورش داشته باشند؟ و این که آن نهادها و به خصوص نهاد حکومت این حق و قدرت را بیشتر به آموزش و پرورش بدهند که نسبت به انتظاراتی که از آن دارند و بارهایی که بر دوشش میگذارند، بتواند فعالانه و آزادانه بررسی و تحلیل و چون و چرا کند.
انتظارات آموزش و پرورش از نهادها
همان گونه که نهادهای رسمی و غیررسمی از آموزش و پرورش انتظاراتی دارند، آموزش و پرورش نیز از آن نهادها انتظاراتی دارد. در این که آموزش و پرورش از نهادها انتظار انواع و اقسام مشارکتها و حمایتها و همراهیها و تعاملها را دارد تردیدی نیست اما در خصوص کم و کیف، چگونگی و سمت و سوی آنها بحث و اختلاف نظر وجود دارد.
آیا آموزش و پرورش به نسبت اهمیت و موقعیت و جایگاهش، میتواند انتظارات خود را از تمام نهادها (از نهاد حکومت گرفته تا نهاد خانواده) به صورت شفاف و صریح و آزاد بیان و مطالبه کند؟آیا بعضی از قوانین و شعارهای موجود، بیان و مطالبه انتظارات آموزش و پرورش را از آن نهادها محدود و آسیب زا نمیکند؟
آیا تمرکزگرایی و دیوان سالاری موجود در درون آموزش و پرورش، مانع و دیوار بلندی میان آموزش و پرورش و دیگر نهادها؟ و آموزش و پرورش بواسطه این دیوار نمیتواند انتظار خود را از نهادها بدرستی بیان و مطالبه کند؟به نظر میرسد مشکلات و مسائل مالی و اقتصادی آموزش و پرورش سبب شده تا از نهادهای جامعه بیشتر انتظار مشارکت و حمایت مالی و اقتصادی داشته باشد. و این انتظار نیز سبب شده که آموزش و پرورش از مشکلات و مسائل واقعی و حقیقی خود در امر تربیت و آموزش (که رسالت اصلیاش میباشد) باز ماند.
این که اکنون آموزش و پرورش مشکلات و مسائل مالی و اقتصادی زیادی دارد و این که تمامی نهادهای جامعه برای رفع این مشکل، باید کمک و مشارکت و حمایت کنند، شکی نیست. اما مشکلات و مسائل مالی و اقتصادی آموزش و پرورش نباید آن را از مشکلترین و بغرنجترین مسائل آموزشی و تربیتی اش دور کند. برای مثال دانشگاه به مراتب کمتر مشکلات و مسائل مالی و اقتصادی آموزش و پرورش را دارد اما مسائلی مانند نمرهمحوری، کنکورمحوری، حافظه محوری، مدرک محوری، عدم خلاقیت محوری، عدم تفکر محوری، عدم نقد محوری و … در آن اگر از آموزش و پرورش بیشتر نباشد، کمتر نیست.
لازم است آموزش و پرورش انتظارات و مطالبات خود را از نهادهای جامعه فهرست بندی ، طبقهبندی و اولویت بندی کند. و برای حل مشکلات و مسائل خود، افزون بر توجه به مشکلات و مسائل مالی و اقتصادی، اذهان و افکار و امکانات تمام نهادهای جامعه را بسوی مسائل بنیادی تعلیم و تربیت سوق دهد. زیرا در صورتی مشکلات و مسائل آموزش و پرورش تا حدی قابل حل است که مسائل آموزش و پرورش برای کل جامعه مسأله شود. و این امر هم حاصل نمیشود مگر این که آموزش و پرورش هوشمندانه تمام نهادهای جامعه را درگیر مشکلات و مسائل خود، به خصوص مسائل بنیادی خود، کند.
برای مثال مسائلی مانند مشق محوری و دیکته محوری و نمره محوری و حافظه محوری و … که از مسائل بنیادی آموزش و پرورش نیز به شمار میآید، کمتر به مشکلات و مسائل مالی و اقتصادی آموزش و پرورش ارتباط دارد. اما آموزش و پرورش بواسطه این که بیشتر انتظار مشارکت و حمایت مالی و اقتصادی از نهادهای جامعه داشته است، کمتر توانسته مسائل بنیادی تربیتی و آموزشی را با آن نهادها، و به خصوص نهاد خانواده، به صورت علمی، شفاف و صادقانه در میان بگذارد.
بغرنجترین مسأله
نوع نگاه و نگرش به مسائل تربیتی و آموزشی، نقش بسیار مهم و ضروری در سرنوشت تعلیم و تربیت و حل مسائل و معادلات آن ایفا میکند. اگر دولت و ملتی به امر تعلیم و تربیت و مشکلات و مسائل آن نگاه ساده و بسیط داشته باشند، و حل مسائل آن را آسان و سهل الوصول تلقی کنند لاجرم یک نوع سیاستگذاری و برنامهریزی و هدف گذاری و رهیافت و راهبرد را برای تعلیم و تربیت انتخاب و ترسیم میکنند. و اگر به تعلیم و تربیت و مسائل آن نگاه پیچیده داشته باشند و حل مسائل آن را بغرنج و مشکل و معضل و معظم و دیریاب تلقی کنند، لاجرم یک نوع سیاستگذاری و برنامهریزی و هدف گذاری و رهیافت و راهبرد دیگری را برای تعلیم و تربیت برگزیده و ترسیم میکنند.
به نظر میرسد کثیری از مشکلات و مسائل و چالشهای تربیتی و آموزشی ما در مدرسه و دانشگاه و حوزه و خانواده و … ریشه در نوع نگاه و نگرش و رویکرد حکومت و مردم و روحانیون و اندیشمندان و معلمان به امر تعلیم و تربیت دارد.
به نظر میرسد تعلیم و تربیت به خودی خود، امری پیچیده، چنان که کانت، فیلسوف عصر روشنفکری، در این خصوص میگوید: «تعلیم و تربیت مهمترین و مشکلترین مسألهای است که انسان با آن درگیر است.» یا ژان ژاک روسو مینویسد: … حال که معلوم شد تربیت به نوعی در واقع هنر است، باید اذعان کرد که این کار مهارت زیادی لازم دارد و محال است که به موفقیت کامل منتهی شود، زیرا تمام عواملی که برای توفیق لازم است در دست هیچ کس نیست …(امیل، ص ۳۷)
ظاهراً تمام نهادهای مرتبط و تأثیرگذار بر امر تعلیم و تربیت (از نهاد حکومت گرفته تا نهاد خانواده) نگاه و نگرش بیشتر ساده و بسیط به تعلیم و تربیت و مسائل آن دارند. این نگاه ساده تقریباً به تمام مسائل تعلیم و تربیت است، از اهداف و غایات و سیاستگذاریهای کلان گرفته تا محتوای دروس و روشها و خروجی نهادهای تربیتی و آموزشی. و به واسطه این نگاه ساده، نهادهای آموزشی و تربیتی و نیز فرآیند تربیت در آنها از جهات گوناگون آسیبزا شده و همواره برای رفع مشکلات و مسائل آن نسخههای ناصوابی پیچیده شده، چون همواره برای مسألهای پیچیده و بغرنج، نسخه ساده پیچیده شده و در نهایت به آدرسهای غلط منجر شده است.
به نظر میرسد اگر آموزش و پرورش بتواند همین یک مسأله را، که تعلیم و تربیت به خودی خود امری است پیچیده و بغرنج، برای اذهان و افکار حکومت و دولتمردان و پدران و مادران و معلمان و مربیان و روحانیون و … بدرستی بررسی و تبیین و تحلیل و موشکافی کند، سرنوشت نهاد خود و دیگر نهادهای آموزشی و تربیتی تا حد زیادی دگرگون و متحول خواهد شد.
آموزش یا پرورش؟
آموزش و پرورش رسمی و اجباری از بدو ظهورش با مشکلات و مسائلی دست به گریبان بوده و امروزه از منظرهای گوناگون مورد نقد و تحلیلهای بنیادین قرار گرفته است. چنان که عقیده اندیشمندان انسانگرا مثل ایوان ایلیچ و پائو فریره مبنی بر مخالفت با مدرسه به عنوان عامل بقای استثمار و نابودی کننده آموزش و پرورش واقعی است.
به نظر آنها: آموزش و پرورش باید از سازمان مدارس جدا باشد و در شبکههای تربیتی انجام شود. منظور از شبکههای تربیتی، تجربه زندگی دانش آموزان است و نه آن برنامه درسی که معلمان تنظیم میکنند. مشخصات مدارس نابودکننده آموزش و پرورش واقعی به شرح زیر خلاصه شده است: مدارسی که هدف آنها مستخدم پروری، فرمانبرداری و انفعال، هدف دروس آنها تأیید جامعه، روشهای آموزشی آنها مبتنی بر حفظ کردن و عادت کردن و تلقین و تکرار، بهرهبرداری از انگیزه ترس و استفاده از محرکهای منفی بیرونی مثل مجازات، مردودی و یا اخراج شدن است. (فرمهینی فراهانی، محسن، فرهنگ علوم توصیفی علوم تربیتی، ص ۱۵۴). یا میشل فوکو، به عنوان یک متفکر پست مدرن، معتقد بود قدرت و سلطه در جامعه مدرن با زور و خشونت و شکنجه و اعتراف در ملأ عام صورت نمیپذیرد بلکه به طور غیرمستقیم و با ظاهری انسان دوستانه و با شیوههای انضباطی و از پیش تعیین شده، در مؤسسات علمی و آموزشی و تربیتی رخ میدهد. به همین جهت او معتقد بود سلطه در نظام مدرن به مراتب قویتر، بنیادیتر و مؤثر از سلطه در نظام سنتی میباشد. ویلیام چیتیک، به عنوان یک اندیشمند سنتگرا و عرفانگرا، نیز در این خصوص میگوید: «امروزه مردم «آموزش اجباری» را باور کردهاند که واقعاً تلقین فکری یا شستشوی مغزی اجباری است. در دورانهای پیشین، آدمیان بیشتر آگاه بودند که نمیتوان فهمیدن را تعلیم داد، بلکه فهم امری است که در درون آدمی محقق میشود. (ماهنامه پژوهشی اطلاعات حکمت و معرفت، شهریور ۸۷، ص ۴۰)
ادامه دارد