نصراله احمدی مهر
«مدرسه، خانه دوم است.» این جمله کوتاه به روشنی مؤیّد جایگاه نهادی است که وظیفه دارد در فضایی آرام و صمیمی، مهارتهای آموزشی و پرورشی را در چارچوب برنامههایی مدوّن، به کودکان و نوجوانان بیاموزد تا با آموختهها و اندوختههای کافی، نقش مفید و ثمربخشی در جامعه خود ایفا کنند. به همین دلیل پیشرفت و آبادانی یک کشور را باید بازخورد عملکرد دقیق و اصولی دستگاه تعلیم و تربیت دانست که انتقال ارزشها و مهارتها را به نسل جدید بر عهده دارد. نمونه بارز این فرایند صحیح، امروزه در کشورهای پیشرفته و صنعتی به وضوح قابل مشاهده است؛ توسعه علمی، احترام به قوانین، رعایت حقوق شهروندی و پایین بودن آمار جرایم فرهنگی کمترین دستآورد آموزش و پرورش این گونه کشورهاست. اینک باید دید که چرا در کشور ما، این نتایج حاصل نمیشود؟ و ما نمیتوانیم ثمره مطلوبی از دستگاه تعلیم و تربیت خود برداشت کنیم؟ میدانیم که در سالهای اخیر معضلات فرهنگی و ضعف علمی به درجه هشدار دهندهای رسیده و سبب افزایش بدبینی و بی اعتمادی خانوادهها به مدرسه و معلم شده است. به راستی دلیل این ضعف و ناکارآمدی چیست؟
مسلماً پاسخ به این پرسش ساده نیست. آموزش و پرورش ایران در واقع کلاف در هم پیچیدهای است که نمیتوان به سادگی کمبودها و نواقص آن را شناسایی و حل و فصل نمود. این امر مستلزم
آسیب شناسیهای جدی در حوزههای اقتصادی، علمی و اجتماعی است تا پس از آن با برنامه ریزیهای دقیق و واقع بینانه به رفع و دفع نواقص اقدام کرد. در این یادداشت به شکل کلی، به موضوع میپردازیم و برای پاسخ به سئوال طرح شده عوامل تأثیرگذار در نهادینه شدن آموزههای مدرسه را به سه دسته تقسیم میکنیم که هر یک، نقش بارزی در عملکرد مطلوب آموزش و پرورش دارند. این سه عنصر مهم عبارتاند از: «خانواده»، «مدرسه» و «جامعه.»
خانواده:
خانواده، نخستین محیطی است که کودک در آن الفبای زندگی را میآموزد و رفتار اولیّه اش شکل میگیرد. سپس این روند در مدرسه به صورت منسجم و نظام مند ادامه مییابد و در سه مقطع مجزّا با اهداف مشخص، مهارتهای مختلف به او آموزش داده میشود. باید اذعان کرد که در وضع کنونی، مشکلات اقتصادی و اجتماع اثر مخربی بر چارچوب و کارکرد نهاد خانواده گذاشته و باعث شده است تربیت مقدّماتی فرزندان با فراز و نشیبهای جدی و گاه مأیوس کننده مواجه شود. علاوه بر آن، ظهور وسایل
سرگرم کننده و تعدّد شبکههای اجتماعی، رابطه والدین با فرزندان را سخت تحت الشعاع قرار داده و سبب شده است کودکان و نوجوانان تا حد زیادی از حرکت و تکاپو بازایستند و از همه مهمتر ناخواسته به سمت «کم کوشی» و «لذتهای آنی» سوق داده شوند. طبعاً در چنین حالتی مقرّرات و تکالیف مدرسه برای دانش آموزان، طاقت فرسا و آزاردهنده است و آن حس خوشایندی که میبایست نسبت به تعلیم و تربیت داشته باشد، به واسطه لذتهای کاذب در آنها پژمرده میشود. برای محصل مدرسه دیگر محیطی برای تعالی و پرورش استعدادها نیست؛ گاه آن را زندانی تصوّر میکند که آزادیهای او را محدود و محصور کرده است.
تجربه نشان میدهد که در سالهای اخیر به دلیل ناآگاهی و ناتوانی خانوادهها در مدیریت رفتار فرزندان، افت تحصیلی و میزان ناهنجاریها به طور محسوس رو به افزایش است. به طوری که شاید امروزه شنیدن خبر ضرب و شتم، و حتی قتل معلم به وسیله
دانش آموزان بزهکار، دیگر عجیب و غیرمنتظره نیست. در این میان نکته تأسف برانگیز این است که؛ خانوادهها اغلب از پذیرش کوتاهی و غفلت خود در تربیت صحیح امتناع میکنند و برای اقناع خویش، انگشت اتهام را به سوی مدرسه نشانه میروند و خود را در افزایش افت تحصیلی وکاستیهای موجود تبرئه میکنند. همین شانه خالی کردنها و قضاوتهای یک جانبه خانوادهها، به مرور زمان منجر به افزایش بی اعتمادی نسبت مدرسه شده است و راه را بر همکاری و درک متقابل برای تربیت نوجوانان بسته است. این تعارض و گاهی تخاصم، بی تردید بر سردرگمی نوجوان در دوره بحران بلوغ میافزاید و او را با کوله باری از خطاهای تصحیح نشده وارد جامعه میکند. در حالی که میتوان با ایجاد تعامل سازنده بین خانواده و مدرسه نقاط قوّت را تقویت و ضعفها را اصلاح نمود تا فرزندان این سرزمین، هم از نظر علمی و هم در تعهد اخلاقی، با وضعیت قابل قبولی گام به مراحل دیگر زندگی خویش بگذارند و در آبادانی و شکوفایی میهن خود تأثیر بسزایی داشته باشند.
مدرسه
دومین و مهمترین ضلع مرتبط با تعلیم و تربیت «مدرسه» است که خود مشتمل بر مجموعهای از عوامل ریز و درشت است. هر اندازه این زیرمجموعهها در جامعهای به شرایط آرمانی و ایده آل نزدیکتر باشند، آموزههای ارایه شده، ضمانت اجرایی بالاتری پیدا میکنند و شاهد سلامت روانی و علمی جامعه در همه سطوح خواهیم بود. از مهمترین این عوامل، باید به «معلم» و «نظام آموزشی» اشاره کرد که کیفیت و کارکرد آنها به روشنی در وضعیت علمی و اخلاقی
فارغ التحصیلان نمایان میشود.
الف) معلم:
بی شک سنگ زیرین آسیاب آموزش و پرورش «معلم» است. اگر در مدرسهای تمام تجهیزات سخت افزاری و نرم افزاری مهیا شود و دانش آموزانی با استعدادهای درخشان در آن تحصیل کنند ولی برای تدریس، از معلمان کارآمد و موفق استفاده نشود، مطمئناً تلاشها و برنامه ریزیها برای شکوفایی استعدادها در آن مدرسه، منتج به نتیجه نخواهد شد.پس باید پذیرفت که سهم عمده موفقیت در تعلیم و تربیت، منوط به اثربخشی و کارآیی معلم در کلاس است. هرچه شأن اجتماعی معلم در جامعه بالاتر و دل مشغولیهای او کمتر باشد، تمرکز و خلاقیت او در تدریس و تربیت دانش آموختگان بیشتر خواهد بود.
بر کسی پوشیده نیست در کشور ما این قشر زحمتکش با معضلات شغلی و معیشتی فراوانی دست و پنجه نرم میکنند. این امر نه فقط باعث تنزل پایگاه اجتماعی معلم شده، بلکه انگیزه لازم را در بسیاری از معلمان کم رنگتر از گذشته کرده است. تا آنجا که برخی برای عقب نماندن از قافله زندگی، روی به شغلهای دیگر آوردهاند تا کسب درآمدی متناسب با شرایط سخت اقتصادی داشته باشند. البته دور از انصاف است اگر به آن دسته از معلمهایی اشاره نکنیم که هنوز تسلیم فشارها و تنگناهای معیشتی نشدهاند و در اقصی نقاط کشور به وظیفه شغلی خود عمل میکنند تا محصلان خود را در مسیر پیشرفت، به سر منزل مقصود برسانند.
نکته دیگر در ارتباط با معلم، نحوه جذب و استخدام آنها در یکی دو دهه اخیر است. متاسفانه وزارت آموزش و پرورش بدون درک حساسیت حرفه و هنر معلمی، عجولانه اقدام به جذب نیروی مورد نیاز به طرق مختلف کرده است که درصد قابل توجهی از آنها فاقد مهارتهای لازم در زمینه تعلیم و تربیت هستند. این دسته با کمترین علاقه قلبی به این شغل، تنها برای رهایی از بیکاری وارد این حرفه مقدس شدهاند که بنای آن بر اساس عشق و توانمندی علمی است. بنابراین باید اقرار کرد که درصدی از عقب ماندگیها در این زمینه مخصوصا در مناطق محروم و کمتر توسعه یافته به دلیل همین سوء مدیریت در جذب نیروی کار بوده است. معلم واقعی، باغبان دلسوزی است که با علم و حلم وصف ناپذیرش نهال وجود فرزندان ما را به درخت پرثمر تبدیل کرده، ارزشهای والای انسانی را در آنها نهادینه میسازد. پس اگر در تربیت معلمان واقعی اهمال صورت گیرد، تردید نباید داشت که جامعه در مسیر تباهی قرار میگیرد و به تدریج به فروپاشی اخلاقی و علمی میرسد. یقیناً سرمایه گذاری در حوزه آموزش و پرورش دانه پاشیدن در شوره زار نیست! اگر روزی فرا برسد که ارتقای سطح موجود در اولویت تصمیم گیریهای کلان قرار بگیرد، حتم بدانید که جامعه، ثمره آن را در بالندگی و شکوفایی استعدادهای فرزندان خود به عینه خواهد دید.
ب ـ نظام آموزشی
عنصر تاثیر گذار دیگری که باید از آن نام ببریم سیستم آموزشی است که در جهت به روز رسانی، هر از چندگاهی دچار تغییرات اساسی و بنیادین میشود تا باعث ارتقا و کیفیت بخشی فرایند آموزش شود. با وجود این شاهدیم که نظام آموزشی ما به دلیل عدم انطباق ساختار با واقعیتهای موجود، نه تنها از کارآیی لازم برخوردار نیست بلکه باری بر دوش خانوادهها میافزاید و آنها را ناگزیر میکند برای جبران کمبودها و خلاءهای موجود، به موسسات آموزشی سودجو و پر رنگ و لعاب روی بیاورند که با دریافت هزینههای گزاف سعی میکنند نواقص آموزشی مدرسه را جبران کرده،
دانش آموزان را برای کنکور مهیا کنند.
شاید بزرگترین نقطه ضعف نظام آموزشی از گذشته تا به امروز، حجم زیاد کتابهای درسی است. به همین جهت در طول سال تحصیلی که پر از تعطیلیهای رسمی و غیررسمی است، اهتمام معلم بیشتر بر اتمام کتاب است تا بتواند طبق طرح درس سالانه، مطالب کتاب را تدریس کند. در این حالت طبیعی است که کیفیت قربانی کمیّت میشود و معلم دیگر قادر نیست به بررسی دقیق تکالیف و تمرینات در کلاس بپردازد و در نهایت سئوالات و مشکلات درسی دانش آموز بی پاسخ میماند. همچنین معلم ناگزیر است برای جلوگیری از انباشتگی مطالب، به طور مستمر آزمونهای شفاهی و کتبی برگزار کند. این مساله نیز دانش آموزان را هر روز با استرس کسب نمره مواجه میکند. عدم هماهنگی دبیران گاه این فشار و اضطراب را مضاعف میکند و محصل باید در یک روز برای دو سه امتحان آمادگی داشته باشد.
بنابراین درچنین وضعیتی که نام مدرسه در ذهن دانش آموزان تداعی گر فضایی پر استرس و اضطراب است و کمترین حس خوشایندی نسبت به آن ندارند، چگونه باید انتظار داشت که تعالیم درسی و تربیتی را با اشتیاق بیاموزند و به کارگیرند؟ تلختر از این آشفتگی ذهنی، گریزان شدن دانش آموزان از کتاب خوانی و مطالعه آزاد در اثر همین فشار موجود در مدرسه است. آنها هیچ گاه طعم شیرین دانش افزایی را در مدرسه نچشیده اند. در واقع باربرانی بودهاند که مطالب سنگین درس را با اکراه بر دوش کشیده و در روز امتحان بر زمین افکنده اند! چند سال پیش در حین تدریس دانش آموزان سال چهارم دبیرستان به شوخی گفتند که واقعیت، ما از ادبیات فارسی متنفر شدیم! در پاسخ گفتم که حق باشماست. تصور کنید در باغی زیبا و رویایی با گلها و درختان گوناگون در حال تفرج هستید. ناگاه افرادی با چاقو و ساطور به شما حمله ور شوند. عکس العمل شما چیست؟ طبعاً فرار را بر قرار ترجیح میدهید و دیگر، زیباییهای باغ را مشاهده نمیکنید. ادبیات این باغ زیباست و آن افراد، استرس و اضطراب نمره قبولیاند که التذاذ ادبی را از بین میبرند.
پس باید پذیرفت که بخشی از بداخلاقیها و بی سوادیهای موجود در جامعه ناشی از آموزشهای ناقص علوم و مهارتها در مدرسه است که بنابر دلایلی که شرح شد، هرگز فرصت رسوب و نهاینه شدن در ذهن و روان دانش آموز پیدا نمیکنند.
جامعه:
سومین عامل مهم و تعیین کننده، شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه است. امواجِ یک جامعه زنده و امیدوار همه سطوح اجتماع را به حرکت و تکاپو وادار میدارد و مردمانش به طور هدفمند به سوی افق روشن در حرکتاند. در مقابل، جامعهای که در ترسیم آینده خود دچار ابهام و آینده هراسی است، مردم هرگز نمیتوانند با آسودگی و اطمینان خاطر برای خود و فرزندانشان برنامه ریزی کنند. روشن است که در دهههای اخیر، فراز و نشیبهای امور اقتصادی و اجتماعی در کشور ما نوعی یأس و سرخوردگی را سبب شده که ماحصل آن افزایش آمار طلاق، اعتیاد و خشونت در اجتماع است. طبعاً در این اوضاع نباید انتظار داشت که مدرسه که چون آینهای وضعیت جامعه را بازتاب میدهد، از تلاطم این امواج سخت و خشن برکنار بماند. کوچکترین اثر منفیِ قابل ذکر در این راستا، بالا بودن آمار بیکاران با تحصیلات عالی است که سبب شده
دانش آموزان با استناد به این آمار، با دلسردی و بی رغبتی به تحصیل ادامه دهند و برای رسیدن به قلههای دانش، انگیزه بالایی از خود نشان ندهند. در سالهای اخیر برای رفع این معضل سعی شده با هدایت دانش آموزان به هنرستانها و مدارس کار و دانش، ورود مستقیم آنها را به بازار کار تسهیل کنند که تا حدودی هم موفقیتآمیز بوده اما در کل تأثیر چندانی بر کیفیت یادگیری و تغییر نگرش دانش آموزان به تحصیل نداشته است. شاید در نگاه اول به نظر برسد که هیچ اقدام عملی و نجات بخشی برای کاهش تاثیر معضلات جامعه بر مدرسه وجود ندارد. اما تحقیقات نشان میدهد که با همکاری و برنامه ریزی میتوان از طریق برگزاری سخنرانیهای انگیزشی و مشاوره دهی مناسب، این وضعیت وخیم را بهبود بخشید و با اجرای برنامههای شاد و مفرّح، تا حدودی از فشارها و استرسهای ناشی از درس خواندن کاست و بر شادابی دانش آموزان افزود.
در پایان باید یادآور شد که خانواده، مدرسه و اجتماع هریک نقش غیر قابل انکاری در پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت دارند. عدم درک و شناخت روابط این سه ضلع موجب میشود که تنها آموزش و پرورش را در نابسامانیهای علمی و اخلاقی موجود مقصر بدانیم. سیاه نماییها و هجمههای رسانهای که دایم به معلم و مدرسه میشود، ناشی از غفلت یا ناآگاهی از نقش مهم دو عنصر دیگر است. این تبلیغات منفی نه فقط به اصلاح نواقص و معایب موجود کمکی نمیکند، بلکه دیوار بی اعتمادی و بدبینی را بالاتر میبرد و عملکرد مدرسه که باید «کارخانه انسان سازی» باشد، در حد مهد کودک باقی ماند که دانش آموزان را ساعاتی سرگرم کند! مسلماً این نوع کارکرد، مطلوب و خوشایند هیچ کس نیست.
دبیر ادبیات مقطع متوسطه دوم- شهرستان رامشیر