ه نظر میرسد برای تحول و اصلاح نهادهای آموزشی و تربیتی، از میان مقاطع تحصیلی (از پیشدبستانی تا دکترا)، دوره پیشدبستانی و دبستانی، از جهاتی مهمتر و سرنوشتسازتر است، و لذا توجه و تمرکز بر آن بیشتر تقدم و اولویت دارد. چون:
اولاً این دوره به خودی خود تقدم و اولویت دارد، به این دلیل که سرآغاز و زیربناست و بسیاری از زمینههای اصلی و پایدار تربیتی در این دوره در ذهن و ضمیر بچهها پایهگذاری میشود.
ثانیاً اگر دانشآموزان در این دوره، از ناهنجاریهای آموزشی و تربیتی مثل فشار و استرسهای مشق و دیکته و نمره و امتحان، و رفتار نادرست معلم و مربی، و … آسیب ببینند، تقریباً جبرانناپذیر است. چون بچهها در این سنین در برابر فشارها و استرسها و آسیبها، کمتر قدرت و مکانیسم دفاعی و جبرانی دارند.
ثالثاً در شرایط امروز کشور، دیگر مقاطع تحصیلی (به خصوص دبیرستان)، به واسطه انتظارات و فشارهای خانواده، به شدت تحت تأثیر و سیطره کنکور و قبولی در دانشگاه و رشتههای پولساز است. و از آنجا که نمیتوان به جنگ خانواده و رشتههای پولساز رفت، طبیعی است که تحول و اصلاح در آن مقاطع بسیار دشوارتر و دیریابتر باشد. رابعاً اگر بتوان از رهگذر تحولات و اصلاحات بنیادین، فرآیندهای درست آموزشی و تربیتی را در دوره ابتدایی نهادینه کرد، آنگاه میتوان امیدی داشت که این حرکت و جریان، به عنوان یک حرکت و جریان اصیل و پایدار و زاینده، به طور طبیعی و بتدریج دیگر مقاطع تحصیلی را نیز فرا گیرد..
از این زاویه تحول و اصلاح دوره پیشدبستانی و دبستانی، نه تنها ممکن و مطلوب است بلکه یک فرصت طلایی برای تحول و اصلاح بنیادین دیگر دورههای تحصیلی(از راهنمایی تا دکترا) است و نیز زمینه ساز هر گونه تحول و توسعه کشور است، و به قول زندهیاد دکتر حسین عظیمی:محور توسعه ایران را باید نظام آموزش ابتدایی دانست و حال آنکه امروز دیدی کاملاً متفاوت بر نظام آموزشی ما حاکم است. آموزشهای پایهای در ایران کاملاً ضد توسعه عمل میکنند، در حالیکه بهترین خاطرات یک فرد باید از این دوران باشد و کلمات علم و دانش را مترادف با عشق و مادر و خدا بداند. ما چنان به دانشآموز فشار میآوریم که از علم و دانش متنفر میشود.(در مصاحبه با روزنامه ایران، ۱۴/۵/۸۱)
یکی از مسائلی که در حوزه تعلیم و تربیت لازم است به آن بیشتر عنایت شود، این است که برای ورود و پرداختن به مشکلات و مسائل و چالشهای آموزش و پرورش، کدام نگاه و نگرش و رهیافت و راهکار و حتی راهبرد، تقدم و اولویت دارد. چون از نوع نگاه به مسائل یک حوزه، به طور طبیعی راهکارها و راهبردهای آن حوزه نیز پدید میآید. برای مثال اگر به مشکلات و مسائل آموزش و پرورش، نگاه علمی و فکری و فرهنگی یا نگاه دینی و اخلاقی و معنوی یا نگاه توسعهای و اقتصادی یا نگاه سیاسی و امنیتی و … شود، لاجرم نوع راهحلها و رهیافتها و راهکارها و راهبردها نیز متفاوت خواهد شد.
ظاهراً در کشور ما این مسأله کمتر بررسی و مطالعه و پژوهش و تحلیل شده که اساساً مسائل آموزش و پرورش از چه جنس و سنخ مسائلی ست. و چون در این موضوع ابهام و آشفتگی وجود دارد، حکومتها و دولتمردان، برای تحول و اصلاح آموزش و پرورش بیشتر به تصویب قوانین و بخشنامهها و آییننامهها متوسل شدند. اکنون نیز از مجمع تشخیص مصلحت و مجلس شورای اسلامی گرفته تا شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزش و پرورش، بیشتر التفات و عنایتشان بر تصویب قوانین و بخشنامهها متمرکز است.بیشک برای تحول و توسعه و پیشرفت و اصلاح آموزش و پرورش، به تصویب قوانین و بخشنامهها، و سیاستگذاریها و برنامهریزیهای کلان نیاز است اما ضروری است بیشتر و دقیقتر بررسی و تحقیق شود که نقش و جایگاه قوانین و بخشنامهها در تحول و اصلاح آموزش و پرورش چیست؟ یا تا کجاست؟ و چگونه میتوان، افزون بر تصویب قوانین و بخشنامهها، و نیز به موازات آن، از دیگر نیروها و ظرفیتهای جامعه برای تحول و اصلاح و پویایی آموزش و پرورش استفاده کرد؟
شواهد موجود نشانگر آن است که اکنون در کشور ما بیشتر نگاهها و عنایتها برای تحول و اصلاح آموزش و پرورش بر قانونگذاری متمرکز است و گویا مفروض گرفته شده که اگر در حوزه تعلیم و تربیت، قوانین و بخشنامهها بدرستی و مطلوب طراحی و تدوین و تصویب شود، تحول و اصلاح آموزش و پرورش نیز به خوبی تدارک و تضمین میشود.
ضروری بهنظر میرسد این مسأله دقیقتر و ژرفتر بررسی و مطالعه و تحلیل شود که اساساً مسائل آموزش و پرورش از چه سنخ مسائلی ست؟ و تصویب قوانین و بخشنامهها چه نقش و جایگاهی در حل مسائل آموزش و پرورش و نیز تحول و پیشرفت و اصلاح آن دارد.
اگر این چند فرض را بپذیریم که : ۱ـ مسائل آموزش و پرورش بیشتر از سنخ مسائل فکری و فرهنگی و دینی و معنوی ست. ۲ـ مهمترین و مؤثرترین و پرنفوذترین افراد در حوزه تعلیم و تربیت، بیشو پیش از هر کس، پدر و مادر در خانواده، و معلم و مربی در مدرسه هستند. ۳ـ قوانین و بخشنامههای آموزش و پرورش بر اذهان و افکار و اعمال پدران و مادران در درجه اول، و معلمان و معلمان و مربیان در درجه دوم، کمتر نفوذ و سیطره دارد. ۴ـ نفوذ و تأثیر بر اذهان و افکار پدران و مادران و معلمان و مربیان با روشنگری حاصل میشود. لذا میتوان نتیجه گرفت که یکی از کارآمدترین و مؤثرترین راهکارها و راهبردها برای پرداختن به مسائل آموزش و پرورش روشنگری اذهان و افکار میباشد، به خصوص اذهان و افکار پدران و مادران و مربیان، به عنوان کسانی که چهره به چهره در کانون و محور فرآیند تعلیم و تربیت قرار دارند.
برای مثال فرض کنید مشق محوری و دیکته محوری و نمره محوری موجود در مدارس از مسائل مهم آموزش و پرورش است و سیاستگذاران و قانونگذاران آموزش و پرورش مجدانه به دنبال تربیت دانشآموزان خلاق و نقاد هستند و مسائل فوق را حقیقتاً مانع تربیت خلاق و نقاد میدانند و برای رفع آن، مجدانه بهترین قوانین و بخشنامهها را تصویب میکنند. اگر پدر و مادر در خانواده و معلم در کلاس درس به دیکته و مشق و نمره معتقد باشند، آیا آن قوانین و بخشنامهها کارآمد و مؤثر خواهند بود و کاری از پیش میبرند؟ یا ضروری است به موازات تصویب قوانین و بخشنامهها (یا حتی پیش از آنها) جریان سازی و بسترسازی کرد برای آگاهی بخشی و روشنگری اذهان و افکار پدران و مادران و معلمان و مربیان.
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی،پژوهشکده علومانسانی