رضا نساجی
بیایید از نخستین چیزهایی شروع کنیم که به دانش آموزان مان می آموزیم. در گذشته و در زمان شاهنشاه آریا مهر، در دیباچه کتابهای دبستان و بالاتر عکسهایی از شاه و خاندان همایونی چاپ می شد و البته از آنجا که در این خاندان نکته مثبتی وجود نداشت که به عنوان الگو ارائه شود عکسها توضیح خاصی نداشتند. در نظام امروزی آموزش و پرورش شاهد آن هستیم که عکسهایی از امام خمینی(ره) به همراه خاطره کوتاه و یا جمله ای از ایشان به چشم می خورد. اما در بسیاری موارد گزینش خاطرات به هیچ وجه مناسب نیست و بنابراین کمک چندانی به الگوگیری و آگاهی و موفقیت دانش آموزان نمی کند. به عنوان مثال خاطره ای در یکی از کتابها به چشم می خورد که در آن داستان غدا خوردن نوه های امام با ایشان و دست کردن یکی از آنها در کاسه ماست و تذکر امام به او آمده بود. اما آیا امام با آن عظمت و ابعاد سیاسی و اجتماعی تنها همین خاطره ماست خوردن را داشت که در کتابهای ابتدایی مان چاپ کنند؟
در مقابل مثالی از کتابهای کشور آرژانتین می زنم. در کتابهای این کشور داستان اسطوره ملی این کشور آمده است که وقتی که ژنرال خوزه سن مارتین سردار نیروهای استقلال طلب آرژانتین در میدان جنگ افتاد و سربازی اسپانیایی نیزه اش را به سمت او هدف گرفت، چگونه سربازی خود را در مسیر نیزه قرار داد تا فرمانده اش زنده بماند و در پاسخ به سن مارتین که از چرایی این عمل او پرسیده بود گفت: من یک سربازم و یک جان دارم و شما سردارید و قرار است همه ما را نجات دهید. چنین داستانی وقتی در کتابهای مدرسه ای ذکر شود علاوه بر آنکه به دانش آموزان ارزشهای ملی و تاریخ رنج های استقلال یک کشور را یاد آوری می کند زمینه ساز نگرش نخبه پروری و اطاعت از نخبگان است که می تواند در موفقیت حاکمان کشورهایی چون آرژانتین در آمریکای لاتین که بیشتر حکومت هایشان نخبه محور است و یا بخاطر مشکلات زیاد صبر و فرمانبری دراز مدت مردم را می طلبد رهگشا باشد.
یا می توانیم ژاپن را مثال بزنیم که در نخستین درسهای ابتدایی شان به دانش آموزان می آموزند که من روی پای خود می ایستم و… در حالی که ما به دانش آموزمان یاد می دادیم که “بابا آب داد”. کتابی که با “ آب دادن بابا” شروع شود، واو را “نانوا”، ش را از “آش کشک”، غ را از “باغ انار” آموزش دهد و در نهایت به “آبگوشت غذای لذیذی است” منتهی شود، آیا نسلی بهتر از این تربیت خواهد کرد؟ چگونه است که ژاپنی ها آموزش ۴۶ حرف هیراگانا و همین حدود حروف ترکیبی آن را برای نوشتار اولیه ژاپنی به همراه ۴۶ حرف کاتاکانا و همین تعداد حروف ترکیبی اش برای نوشتن کلمات غیر ژاپنی و بعد از آن حداقل ۵۰۰ حرف کانجی را با همین سبک و نگرش به دانش آموز می آموزند و ما سالهای متمادی برای آموزش ۳۲ حرف ناقابل خودمان دست بدامان شکم و غذا می شدیم و تازه یک سال بعد آموزش تکمیلی را به “کوکب خانم و غذای های خوشمزه اش” واگذار می کردیم؟
اگر مسئولان آموزش و پرورش ما همان گزارش سفر حداد عادل به ژاپن و بازدید او از مدارس آن کشور را مطمح نظر قرار می دادند شاید سالها پیش به ضرورت تحول این نظام پی می بردیم اما چه کنیم که همان قطعه کوتاهی از این گزارش که در کتابهای ادبیات فارسی دبیرستان های نظام قدیم چاپ شده بود _البته به عنوان مثالی از گزارش نویسی در درس نگارش فارسی و نه برای الگوگیری و تحلیل_ در نظام جدید حذف شد و ما ماندیم درهای بسته مدارس و دانشگاه هایمان به روی تدقیق و تحقیق.
بررسی عملکرد نخبگان و برنامه ریزان کلان کشورها در فرایند توسعه نشان می دهد که این کشور ها چگونه پیشرفت خود را از اصلاح نظام آموزش و پرورش آغاز کردند. جمهوری سوم فرانسه نمی توانست تثبیت شود مگر بواسطه خدماتی که امیل دورکیم در نظام آموزش و پرورش فرانسه انجام داد. تنها از طریق آموزش درس های مربوط به تعلیم و تربیت و جامعه شناسی در دانشگاه ها و دانشسرا های فرانسه و تلاش برای آموزش و پرورش نوین و دولتی در فرانسه بود که اصول اخلاقی جمهوری در فرانسه تثبیت شد و در این راه لازم بود که دولت آموزش در کلیسا ها را ممنوع و مدارس کلیسایی را تعطیل کند چرا که اگر قرار بود مردان کلیسا همچنان به دانش آموزان اصول نظام گذشته جامعه و بویژه فرهنگ سلطنت طلبی_ که مورد حمایت کلیسا و پاپ بود را ترویج کنند، جمهوری سوم فرانسه هم مانند جمهوری اول و دوم دولت مستعجل می بود و نمی توانست دوام یابد. فراموش نکنیم که دورکیم خود پرورش یافته همین نظام دانشسرای عالی فرانسه بود و دانشسرای عالی پاریس با همین اصلاحات او بود که مردان آینده جامعه فرانسه را همچون هانری برگسون و ژان پل سارتر فیلسوف، ریمون آرون جامعه شناس و شاگردش لئو بلوم، ژرژ پمپیدوی رئیس جمهور، روبر برازیلاک نویسنده و شاعر نهضت انقلابی فرانسه در برابر آلمانیها و بسیاری از مردان اقتصاد فرانسه را تربیت کرد. این دانشسرا در جامعه فرانسه اعتبار خاصی دارد و اصطلاح NORMALIAN به معنی فارغ التحصیل دانشسرا نمودار اهمیتی است که برای شخص قائلند. این موضوع چنان اهمیت داشت که مجله فیگارو در سال ۱۹۹۴ در سر مقاله ای به قلم ژان دورمه سون با عنوان “دانشسرایی ها” نوشت: «مابین نام اینها چه پیوند مشترکی وجود دارد؟ در جواب باید گفت یک پیوند، همه اینان چند سالی را در همسایگی پانتئون در شماره ۴۵ کوچه اولم _ در دانشسرای عالی پاریس_ گذرانده اند…» نویسنده مقاله اشاره می کند این دانشسرا مخالفانی چون امیل زولا که معتقد بود دانشسرای عالی “دولتی درون دولت” است داشت اما چنان “جاذبه و حیثیتی دارد که اعتبار آن در حد یک اسطوره است”. ( باقر پرهام، ترجمه مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی: ریمون آرون)
اگر جایگاه دانشسرا ها در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی فرانسه را با ایران مقایسه کنیم در می یابیم که برخلاف فرانسه که اقتدار خود را بواسطه نخبگانی چون دورکیم و اصلاحات او دارد، سردار سازندگی ایران که خود را امیر کبیری دیگر می پنداشت و می کوشید تا با اقتدار فرهمندانه بیسمارکی ایران را بسازد نه تنها در آموزش و پرورش تغییری ایجاد نکرد بلکه مهمترین اقداماتش در آموزش و پرورش حذف دانشسرا های تربیت معلم و محدود ساختن دوره های بورسیه تربیت دبیر و تربیت معلم در دانشگاه ها بود و طرح دیگرش ایجاد نظام جدید ترمی_واحدی دوره دبیرستان که آنهم در دوران خلف صالحش خاتمی حذف گردید. حذف دانشسراها در حالی بود که بی تدبیری ها در جذب معلمان و استخدام های آموزش و پرورش در دوران محمد علی نجفی بدان جا رسید که بسیاری از فارغ التحصیلان همان دانشسراهای تربیت معلم ابتدایی تا ۴ سال بی کار و منتظر استخدام بودند و تنها بعد از این دوران طویل و آزمون های استخدامی متعدد از احکام رساله امام گرفته تا کتاب “معاد” شهید دستغیب و پاسخ دادن به پرسش هایی چون تعداد بندهای کفن موفق به استخدام شدند. جنایت دیگر آن بود که فارغ التحصیلان دانشسرا به علت تعهد به آموزش و پرورش حق ورود به دانشگاه ها را نداشتند و تنها در مقطعی با ارائه وثیقه مالی و یا صرف نظر از تعهد استخدامی می توانستند در کنکور پذیرفته شوند. در مقابل با نگاه ترحمی و انفعالی دولت به فارغ التحصیلان دوره متوسطه نهضت سواد آموزی،آنان شانس بیشتری برای استخدام داشتن. همین امر باعث شد که معلمی، حجت الاسلام قرائتی مسئول نهضت سواد آموزی را مخاطب قرار دهد که: “جنایتی که شما در حق آموزش و پرورش ایران کردید از صدر اسلام تا کنون رخ نداده بود”. حال آقای نجفی که خود را تکنوکرات می داند و می خواهد تئوریسین تغییر در ایران و در دولت کروبی باشد باید پاسخ دهد که آیا معطل گذاردن کسانی که سه سال آموزش تخصصی معلمی در دانشسرا دیده و تمام کتابهای دوره ابتدایی را سر کلاس بررسی و نقد و تحلیل کرده و و چگونگی تدریس کتابها را به همراه مقدمات روانشناسی کودک آموخته اند و در مقابل استخدام دیگران به معنای شایسته سالاری است؟
در کشورهایی چون آلمان قرن نوزده و یا ژاپن قرن نوزده و بیست نخبگانی چون بیسمارک با ارائه یک چهره فرهمند (کاریزماتیک) و مقتدر در عین محافظه کاری سیاسی و خفقان در داخل و جنگ طلبی در خارج از کشور، با اصلاح پایه های ارزشی و آموزشی کشور، ملت و مملکت خود را از یک قوم درجه دوی اروپایی و یک جزیره دور افتاده آسیایی به قدرت های برتر جهانی تبدیل ساختند. بیسمارک در چند مرحله حقوق معلمان را افزایش داد تا اجر و قرب شغل معلمی را بالا ببرد و بهترین های کشور را به این سو بکشاند. نتیجه آن شد که شاهزاده نشین های پراکنده پروس متحد و مقتدر و نام آلمان که پیش از این به هم نژادان پروسی ها در امپراطوری اتریش اطلاق می شد، بعد از آن درباره پروس بکار رود. به همین شکل آلمان نه تنها از اتریش هم خون و هم نژاد که جزو قدرت های برتر اروپا بود، که از فرانسه و بریتانیا هم عبور کرد و همین پیشرفت زود هنگام و برتری طلبی آلمانها بود که آتش جنگ های اول و دوم جهانی را شعله ور ساخت، چرا که آلمانی ها نمی خواستند به همین مقدار خاک قناعت کنند و می بایست به همه اروپا تسلط داشته باشند.
لذا اگر می بینیم آلمان در زمان ویلهلم شکست را در جنگ جهانی پذیرفت به دلیل کنار گذاشتن بیسمارک معروف به صدر اعظم آهنین بود. ژاپن هم در زمان انقلاب میجی چنین دورانی را سپری کرد. در مقابل مقایسه اینان با ایران پس از جنگ تحمیلی نشان می دهد هاشمی رفسنجانی و تیم کارگزاران او تنها ابعاد منفی نخبگان کشورهای نوین جهان را اخذ کردند. آنها خفقان و انقباض سیاسی و ارتجاع دولتی را اخذ کردند و برنامه های اصلاحی را فراموش کردند. هاشمی و جانشینان او می بایست الگوی پیشرفت یک کشور اسلامی را از مالزی اخذ می کردند. جایی که ماهاتیر محمد در مقام نخست وزیری توانست کشور خود را به یکی از کشور های قدرتمند آسیا و جهان تبدیل و فقر ۵۰ درصدی را به ۲ درصد کاهش دهد. اما در ایران برخلاف آلمان بیسمارکی هنوز که هنوز است معلمان از وضع معیشتی خود می نالند و از زبان آنان بسیار می شنویم که “معلمی شغل انبیاست، حقوقش نصف افغانی ها”، “معلمی شغل انبیاست که چون از چوپانی گوسپندان فارغ می شدند، در چهل سالگی با یک درجه ترفیع به مقام چوپانی انسانی می رسیدند!” یا دبیری که تعریف می کرد: «در امامزاده داود که الاغ ها را برای کرایه ساعتی ۷ هزار تومان کرایه می دادند یکی کرایه کردم، سر راه به آگهی تدریس خصوصی برخوردم که نوشته بود: “تدریس خصوصی، معلم باسابقه، متعهد، مجرب و متخصص، ساعتی ۵ هزار تومان!!” و من نگاهی به الاغ ۷ هزار تومانی زیر پایم کردم و نگاهی به خود!!»
نگاهی به نگاه های جامعه شناختی به آموزش و پرورش
یکی دیگر از مشکلات آموزش و پرورش، نوع تحلیل هایی است که از این مقوله می شود. در معتبر ترین منبع درسی آموزش و پرورش با عنوان “جامعه شناسی آموزش و پرورش_دکتر علی علاقه بند” که هم در رشته جامعه شناسی و هم در مدیریت آموزشی و علوم تربیتی مرجع اصلی دوره کارشناسی و آزمون کارشناسی ارشد بشمار می رود، نه تنها هیچ نو آوری وجود ندارد، بلکه حداقل تحلیلی راجع به مسائل ایران صورت نگرفته است. در مقابل همان مطالبی که در کتب پایه علوم اجتماعی بعنوان نظریه های عمده جامعه شناسی از قول دورکیم، وبر، تونیس و… مطرح شده اند، این بار تفکیک و آنچه که به آموزش و پرورش مربوط است، در کتاب جداگانه ای تکرار شده است، همین کار در باب روستا، شهر، صنعت، قشربندی اجتماعی، آسیب های اجتماعی و حتی عشایر تحت عنوان جامعه شناسی روستایی و.. تکرار می شود. مجموعه این مطالب تفکیک شده حوزه های اجتماعی را تشکیل می دهند که در کنکور کارشناسی ارشد علوم اجتماعی از میان حدود ۲۵ کتاب توصیه شده آن، تنها ۲۵ سوال طرح می گردد.
اما در مقابل در آن سوی مرزهای ایران و در مجامع علمی غربی چه خبر است؟ در مهمترین کتاب تالیف مولفان خارجی حوزه های جامعه شناسی، که کتاب “جامعه شناسی_نوشته آنتونی گیدنز” باشد، نخست فصلی در باب اصول اولیه جامعه شناسی طرح شده، سپس فصولی به بررسی فرهنگ، خانواده، امور جنسی، مذهب، زنان، آموزش و پرورش و غیره اختصاص می یابد. در فصل آموزش و پرورش او بجای آنکه نظرات دو قرن گذشته جامعه شناسان اولیه را ذکر کند، عموما به تحقیقات کاربردی اخیر در باب آموزش و پرورش و خصوصا آموزش و پرورش بریتانیا می پردازد. او کلیات را به کنار نهاده و جزییات را هم مورد تدقیق قرار می دهد. او حتی دانش آموزان انگلیسی را هم دسته بندی می کند که شامل چهار دسته می شود: بچه خر خوان ها، جوجه لاتها و مردان انگلیسی واقعی و…..
نگاهی به سیاستهای تحولی در آموزش و پرورش
مهمترین تحولاتی که آموزش و پرورش ایران در سالهای پس از انقلاب تجربه کرده است، تغییر نظام آموزش و پرورش دوره متوسطه از نظام قدیم به نظام جدید (ترمی واحدی) و سپس بازگشت به سیستم سالی واحدی تنها با تفکیک سال چهارم دبیرستان با عنوان پیش دانشگاهی بوده است. اما آنچه که در این میان نصیب دانش آموزان شد, عملا بلاتکلیفی و تجربه آزمایشگاهی شدن نسل های واسط میان این سه سیستم بود که نتایج خود را در آزمون های کنکور دانشگاه نشان داد، بنحوی که تا سالها دست اندرکاران سنجش مجبور به برگزاری دو کنکور مجزا برای دانش آموختگان این دو سیستم در هر سال باشند، یا تجربه ناکام برگزاری کنکور پیش دانشگاهی که در سالهای نخستین نظام ترمی واحدی انجام شد و بعد کلا منتفی و بدل به چند آزمون کشوری (نهایی) شد. مثال دیگر ایجاد رشته دیگری به موازات رشته های سه گانه ادبیات و علوم انسانی، ریاضی فیزیک و علوم تجربی بود که تحت عنوان معارف و الهیات شکل گرفت و به سرعت منتفی شد.
از طرف دیگر زمزمه هایی چون طرح حذف کنکور کارشناسی یا تغییر نظام چهار مرحله ای آموزش و پرورش (ابتدایی، راهنمایی تحصیلی، متوسطه، پیش دانشگاهی) به دوره دو گانه (۶ سال ابتدایی و ۶ سال متوسطه با افزودن پیش دبستانی و حذف پیش دانشگاهی) به گوش می رسد که باید تبعات آن بر نسلی که این هزینه گذار را متحمل خواهد شد در نظر گیرند. این در حالی است که اگر چنین سیستمی در کشوری مانند ژاپن اجرا می شود، آموزش رسمی دانش آموزان از سه سالگی شروع می شود و نه ۶ یا ۷ سالگی.
مثال جالب اینکه در دوران اصلاحات که پرسش مهر توسط رییس جمهور مطرح شد، مسئولان فوق برنامه آموزش و پرورش دستور داده بودند که موضوع پرسش مهر سال در کلاسهای انشا ارائه و به دانش آموزان به ویژه دبیرستانیها دیکته شود. جالب آنکه بازرس آموزش و پرورش از این مدرسه به آن مدرسه می رفت و گزارش کار این انشاء نویسی ها را در دبیرستانها ملاحظه می کرد. و حتی یک مدیر هم حاضر نشده بود بگوید که سالهاست که درس انشاء از برنامه درسی دبیرستان حذف شده و تنها آموزه های نگارشی در ذیل کتاب ادبیات فارسی و زبان فارسی ارائه می شود!! یا مثال دیگر آنکه دستاور زبان فارسی با نظر برخی اساتید زبان و دستور فارسی از صدر تا ذیل و ابتدا در برخی دانشگاه همچون پیام نور و سپس در دبیرستانها تغییر کرد، اما معلمان همچنان در خاطره گذشته و نوستالوژِی دستور زبان مفهوم گرای گذشته بودند و دستور جدید را که تنها می توانست جملات و متون معاصر و آنهم بیشتردر نثر را تحلیل کند نمی پذیرفتند و نمی توانستند درک کنند.
عقب ماندگی ما در حوزه علوم انسانی پیش از آنکه به منابع و مدرسان دانشگاهی مربوط باشد ریشه در همان دوران متوسطه و منابع درسی دبیرستانی بویژه در رشته علوم انسانی دارد. مقایسه کتب تخصصی علوم انسانی در سه تجربه آموزشی نظام قدیم، نظام جدید و نظام سالی واحدی نشان می دهد که هر گاه به اصلاح یک مورد کم کاری پرداخته ایم در مقابل نقطه قوت دیگری را به ضعف بدل ساخته ایم. در این مورد من به چند موضوع اساسی در کتب درسی اشاره می کنم که برای یک دانشجوی ایرانی و مسلمان بیش از همه اولویت دارد:
_ ۱ تاریخ اسلام: در دوره نظام قدیم کتاب مفصلی در رابطه با تاریخ اسلام وجود داشت که تنها به دوران رسالت رسول اکرم خلاصه می شد و حتی به زندگانی حضرت علی هم در دو یا سه صفحه بیشتر نمی پرداخت. در نظام جدید کتاب بسیار خوبی در این باب منتشر شد که نه تنها به صدر اسلام که به تاریخ دولتهای مسلمان در سراسر آسیا و افریقا و آندلس می پرداخت و حتی سقوط هند و استعمار بریتانیا را هم در برخی کشورهای مسلمان بررسی می کرد. این کتاب متاسفانه در نظام سالی واحدی حذف گردید.
_۲ تاریخ جهان: کتاب بسیار خوبی که در نظام قدیم با عنوان تاریخ عمومی به تاریخ معاصر اروپا و استعمار در قرون ۱۹ و بیستم می پرداخت در نظام جدید حذف شد و تنها در نظام سالی واحدی با ادغام برخی مباحث مربوط به تمدن های آسیایی به تاریخ ایران، کتاب تاریخ ایران و جهان در دو جلد معرفی شد که البته ناکافی بود.
_ ۳ جهان اسلام: تنها در دوران نظام قدیم بود که کتابی با عنوان جغرافیای کشورهای مسلمان ارائه می گردید آنهم به علت حجم بیش از حد و جزئیات افزون تر کارایی چندانی نداشت. دانش آموز نمی دانست میان این همه پایتخت و شهر و نام های نامانوس آفریقایی که نه تا بحال شنیده بود و نه بعد از این می شنید چه چیز برایش ارزشی خارج از مرز دبیرستان خواهد داشت.
_۴ تاریخ ایران معاصر: در هر سه دوره آموزشی تجربه شده نظام متوسطه، تاریخ معاصر ایران برای رشته علوم انسانی از پیدایش صفویه و برای سایر رشته ها از آغاز دوره قاجاریه آغاز می شد و می شود. این تاریخ ها علیرغم جامعیت نسبی علمی، نقاط ضعفی دارد که البته در کتاب ریشه های انقلاب اسلامی دانشگاه جبران می شود. اما مهمترین ضعف این کتاب ها آنست که تاریخی صرفا روایی را قرائت می کند و بویژه در زمینه مشروطه خالی از تحلیل است.
حال ما دانشجویی را خواهیم داشت که با دانش اندکی در زمینه تاریخ و سیاست _که تنها به اطلاعات محدودی در رابطه با جنگ جهانی اول و دوم ختم می شود_ و نیز اطلاعات جزئی در رابطه با زندگانی پیامبر اکرم(ص) که البته در دوران دانشگاه هم عینا تکرار می شود وارد دانشگاه شده به عنوان یک ایرانی مسلمان که در معرض هجوم انواع دستاورد های خیره کننده علم و فن آوری غرب است بی آنکه هیچ در رابطه با شکوه مسلمین به طور خاص و ایران به طور عام بداند. دانشجوی ما در حسرت فن آوری غرب است و وقتی نام سانتافه را می شنود بی اختیار ذهنش به سراغ یک مدل خودروی وارداتی می افتد، بی آنکه بداند سانتافه دژی است که اسپانیولی ها در کنار آخرین شهر مسلمان آندلس ساختند تا آن را هم از چنگ مسلمین بدر آرند و عاقبت هم از حملات همین دژ سانتافه یا به قول اعراب شنتفه بود که غرناطه تسلیم و پرونده تاریخ چند صد ساله مسلمین در اروپا بسته شد. حال ما همین محصول وارداتی را همچون هدیه ای مبارک که البته نوعی توهین به مسلمانان است با علاقه می پذیریم و تازه دل خوش می کنیم که یک شرکت خودروسازی محصولی را به نام یکی از عشایر ایرانی نامیده!
یا فیلم سیصد را با دقت می بینیم درحالیکه روحمان هم از وجود شخصیتی به نام آریوبرزن خبر ندارد که مردانه در مقابل اسکندر ایستاد و تا پای جان از خاک ایران دفاع کرد. چرا که همین ۱۵_ ۱۶ سال پیش بود که نام او را به منظور تلخیص کتب درسی دوره راهنمایی از کتاب های تاریخ حذف کردند! در نتیجه دانشجوی ما که ذهنش از قهرمانان ملی و دینی تهی است شجاع دل یا گلادیاتور را اسطوره می داند و زیر رگبار رسانه های هالیودی گم می شود چرا که تاریخ که نه کتب تاریخ ایران و اسلام ما ابتر است. و یا اگر قهرمان سازی صورت می گیرد صلاح الدین ایوبی را به عنوان قهرمان دینی معرفی می کنند در حالی که ضدیت او با شیعیان و کشتار ایشان را نمی دانند. اما اگر قرار بر معرفی سردار سپاه اسلام در مقابل صلیبیون باشد می توانند بیبرس پادشاه ممالیک را معرفی کنند که هم طومار صلیبیون را برای همیشه در هم پیچید و هم در جبهه دیگر برای اولین و آخرین بار توانست مغولان غارت گر را شکست دهد و مانع از غارت شام و مصر بدست ایشان شود.