به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبری فارس «توانا»، تاریخ دقیقی را به خاطر ندارد اما یکی از روزهای سرد زمستان سال ۱۳۸۶ بود که نسرین کنعانی به سختی در حالی که عصایی او را همراهی میکرد، وارد کلاس درس شد. آن روزها به دلیل شکستگی پایش مسیر شهر به روستا را با دشواری میپیمود تا عشق به تدریس و تعلیم و دانشآموزان را هجی کند.
بقچه عشقم همیشه باز باز
معلمی که زندگی دوباره را برای شاگردش هجی کرد
خبرگزاری فارس: وقتی معلم کلاس دوم ابتدایی روستای «قزل عاشق» متوجه سرفههای خونی شاگردش شد، تمام تلاش خود را به کار بست تا او را از کام مرگ برهاند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبری فارس «توانا»، تاریخ دقیقی را به خاطر ندارد اما یکی از روزهای سرد زمستان سال ۱۳۸۶ بود که نسرین کنعانی به سختی در حالی که عصایی او را همراهی میکرد، وارد کلاس درس شد. آن روزها به دلیل شکستگی پایش مسیر شهر به روستا را با دشواری میپیمود تا عشق به تدریس و تعلیم و دانشآموزان را هجی کند. * سرفههایی با طعم مرگ پشت میز در حال خواندن از روی کتاب بود و دانشآموزان تکرار میکردند که سرفههای غیر عادی، او را از خواندن بازداشت. با نگرانی پرسید « فاطمه جان خوبی»؛ فاطمه در حالی که دستش را جلوی دهانش گرفته بود، پاسخ داد «خانم، سرما خوردهام»؛ دلنگران این کودکش شد، پرسید «دکتر رفتهای؟» و فاطمه گفت «به مرکز بهداشت روستا رفتهام ولی خوب نشدم». بعد از کلاس درباره سرفههای پی در پی فاطمه جویا شد، گفتههای دانشآموزش او را به شدت آشفته کرد؛ «خانم معلم، وقتی سرفه میکنم از دهانم خون میآید». یک لحظه ترسید، نکند فاطمه بیماری سل گرفته باشد؛ اگر بیماری سل باشد جان خودش و تمام بچههای کلاس در خطر است. * ماجرای بیماری که در ارومیه فاش شد فاطمه، پدر و مادر نداشت و سرپرستی او را مادربزرگش بر عهده گرفته بود و خانم کنعانی در دیدار با مادربزرگ فاطمه توانست اجازه درمان فاطمه را بگیرد و او را از روستای «قزل عاشق» به ارومیه ببرد. خانم کنعانی به رغم آنکه خود دچار شکستگی پا شده بود اما دلسوزانه، دانشآموزش را به نزد پزشک متخصص ریه برد و آنجا بود که راز جدیدی درباره بیماری فاطمه فاش شد. این معلم فداکار به خبرنگار اجتماعی باشگاه خبری فارس «توانا» میگوید: «وقتی فاطمه را به نزد پزشک متخصص ریه بردم، متوجه شدم که بیماری سل در کار نیست اما فاطمه دارای مشکل قلبی است». وی ادامه میدهد: «فاطمه را به متخصص قلب نشان دادم و آنجا بود که پزشک، مشکل قلبی را تأیید کرد اما نیاز به آزمایشهایی نیز بود». * آنژیو نتیجه نداد خانم کنعانی اضافه میکند: «نتیجه اکو از قلب فاطمه نشان داد که یکی از دریچههای قلبش به میزان ۹۵ درصد و دریچه دیگر به میزان ۶۵ درصد دچار گرفتگی است و باید آنژیوگرافی شود». وی اظهار میدارد: «متأسفانه پس از تلاش و تکاپوی پزشکان، جواب آنژیوگرافی رضایت بخش نبود و باید برای باز شدن دریچههای قلب فاطمه، او به بیمارستان قلب منتقل میشد». خانم کنعانی هنوز با یادآوری این روزها اشک در چشمانش حلقه میزند، صحنهای که پزشکان به او گفته بودند که اگر دانشآموزش به زودی عمل نشود، تا ۱۴ سالگی بیشتر دوام نخواهد داشت. * راز و نیاز معلم نسخه شفا پیچید پزشک به خانم کنعانی گفته بود که به هیچ عنوان نباید فاطمه عصبانی شود و نباید ضربهای به او وارد شود اما قلب کوچک فاطمه در کنار درد بیماری، درد تنهایی را نیز داشت و شاید به همین دلیل بود که قلبش دیگر طاقت آههای این کودک ۸ ساله را نداشت. خانم کنعانی کمر همت بست و برای جراحی فاطمه اقدام کرد و فاطمه ۲۶ فروردین ۱۳۸۷ برای جراحی باز قلب به بیمارستان مدنی تبریز منتقل شد. ۲۸ فروردین، روز بزرگی در کارنامه زندگی نسرین کنعانی بود، پشت در اتاق عمل ایستاد و اشک ریخت و برای شفای شاگرد کوچکش با خدای خویش راز و نیاز کرد و خدا هم تقاضای برخواسته از دل پاک معلم را بیپاسخ نگذاشت. نسخه شفا پیچیده شد! * معلمی که پرستار شاگرد شد فاطمه پس از ۵ روز بستری از بیمارستان مرخص شد و خانم کنعانی تصمیم گرفت برای اینکه بتواند به دانشآموزش بهتر رسیدگی کند، او را به منزل خود ببرد و اینگونه شد که فاطمه به مدت ۳ هفته به منزل معلمش رفت تا هم از درس عقب نیفتد و هم بتواند به خوبی دوران نقاهت را طی کند. * معلم میتواند فداکاری را به دانش آموزان بیاموزد نسرین کنعانی در خصوص جایگاه معلم، اظهار میدارد: معلمی شغل انبیاست؛ ما معلمان باید با الگوبرداری از انبیاء الهی در راستای اهداف الهی تمام توان خود را به کار گیریم. وی با اشاره به اینکه معلم با اعمال خودش میتواند ایثار و فداکاری را به شاگردانش بیاموزد، بیان میدارد: معلم همیشه الگوی دانش آموزان است. به طور مثال فاطمه قبل از ماجرای بیماری و عمل جراحیاش دوست داشت، پزشک شود ولی بعد از آن میگفت «دوست دارم معلم شوم و مثل خانم کنعانی به شاگردان بیمارم کمک کنم». این معلم فداکار ادامه می دهد: هنگامی که فاطمه در بیمارستان بستری بود،همه بچهها در ۵ دقیقه آخر کلاس میگفتند «خانم معلم بیایید برای شفای فاطمه دعا کنیم تا دوباره پیش ما برگردد». وی میافزاید: اکنون با گذشت ۲ سال از این قضیه، بچههای آن مدرسه کار کوچک مرا فراموش نکردهاند و حتی در مراسم برگزاری برنامه صبحگاهی به طرف من میآیند و ابراز علاقه میکنند. |