آموزش وپرورش ومقابله با خرافاتاخبار ومشکلات آموزش و پرورشسیستمها و فلسفه تعلیم وتربیت

پرسشگری و خلاقیت (تحجرزدایی از آموزش و پرورش قسمت۲)

میزگرد و گفت و گو: پرسشگری و خلاقیت (تحجرزدایی از آموزش و پرورش ۲)
مصاحبه شونده : ذوعلم،علی
مصاحبه شونده : باقری،خسرو
مصاحبه شونده : علم الهدی،
مصاحبه شونده : اکبری،بهمن
مصاحبه کننده : شامانی،محمد علی
رشد معلم » دی ۱۳۸۵ – شماره ۲۰۵ 

اشاره

در قسمت نخست میزگرد‌ به‌ بررسی‌ مفهوم تـحجر در سـه سـاحت«تحجر در برابر عقل‌ورزی»،«تحجر در برابر تحول‌گرایی»و«تحجر در‌ برابر عصری زیستن»پرداختیم.در این قسمت در بیان ضـرورت تفکر و پرسشگری در‌ نظام تعلیم و تربیت اسلامی‌ و موضوع‌ مهم«نوآوری»و«تحول در انواع تربیت و سـاختار آموزش و پرورش»و«راه‌های برون‌رفت»از گـره‌های کـور تحجر را در مورد مطالعه قرار می‌دهیم.در این گفت‌وشنود دانشی‌ آقایان خسرو باقری،حجت الاسلام و المسلمین‌ ذوعلم،حجت الاسلام اکبری،سردبیر مجله و خانم علم الهدی حضور دارند.و آقای محمد علی شامانی‌ این گـفت‌وگو را به انجام می‌رساند.

امید است ثمره‌ی این نشست‌ها گامی در مسیر تحجرزدایی از‌ نظام‌ آموزش و پرورش باشد.

شامانی:فکر می‌کنم،می‌توان بحث تحجرزدایی را از زاویه‌ی‌ دیگری نیز بررسی کرد و آن نقش تفکر و پرسشگری در نظام تعلیم‌ و تـربیت اسـلامی است.ما باید هرچه بتوانیم‌،سرمایه‌گذاری‌ کنیم‌ تا نظام آموزش و پرورش ما نظامی باشد که متفکر تربیت کند؛ انسان‌های فکور و اندیشمند؛انسان‌های پرسش‌گر؛انسان‌هایی که‌ هراس پرسیدن نداشته باشند؛انسان‌هایی کـه بـرای پرسیدن جسارت‌ داشته‌ باشند‌.امروز مدارسی موفق‌اند که به دانش‌آموزان اجازه‌ی‌ گمانه‌زنی‌های جسورانه بدهند.نظام تعلیم و تربیتی موفق است که‌ اجازه می‌دهد پرسش کنند و پرسش و پرسشگر را سرکوب نمی‌کند. قـطعا در ایـن فضا‌ خود‌ معلم‌ باید اهل تفکر باشد.از‌ سؤال‌ نهراسد‌ و برود دنبال این‌که پاسخی در خور و شایسته بدهد.من فکر می‌کنم،آن‌ چیزی که الآن دارد به عنوان نماد تحجر در‌ نظام‌ آموزش‌ و پرورشـ‌ اتـفاق مـی‌افتد،این است که آموزش و پرورشـ‌ در‌ خـودش رسـوب کرده‌ و حاضر به جابه‌جایی نیست.حاضر نیست فاصله بگیرد و نگاه‌ خودش را عوض بکند.حاضر نیست پرسش‌ تازه‌ای‌ مطرح‌ کند.آیا نـظام آمـوزش و پرورش مـا می‌تواند انسان‌هایی تربیت بکند‌ که اهل‌ فکر بـاشند و بـتوانند فردای بهتری را ترسیم بکنند؟

برای این‌که راحت‌تر به این مفهوم دست پیدا کنیم‌،باید‌ نمودهای‌‌ تحجر را در آموزش و پرورش احصاء کنیم.الآن نـمودهای ایـن تـحجر‌ کجاست؟آیا این‌ نمودهای تحجر،همان جایی است که ما معلم را فـقط انتقال دهنده‌ی دانش می‌دانیم.

در نظام‌ سنتی‌ می‌گویند‌،معلم انتقال دهنده‌ی دانش است و راه‌ خلاقیت انسان را می‌بندد و فرصت خـلاقیت‌ ایـجاد‌ نـمی‌کند‌؛اصلا خودش با خلاقیت بیگانه است.فکر می‌کند که یک داشـته‌ای دارد

و بـاید آن‌ را‌ منتقل‌ کند.تا زمانی که معلم در این نقطه ایستاده،تا زمانی که ما به‌ یـک‌ کـتاب درسـی بسنده می‌کنیم و می‌گوییم،این تمام‌ داده‌هایی است که باید دانش‌آموز آن‌ها‌ را‌ حـفظ‌ کـند،آیـا می‌توانیم از این آموزش و پرورش،به عنوان آموزش و پرورشی که خاستگاهش‌ تفکر‌ است‌،یاد کنیم؟

دکتر بـاقری:البـته بـبینید،وقتی ما از تفکر در آموزش و پرورش‌ صحبت‌ می‌کنیم‌،در‌ مقام حرف زدن،خیلی خوب و راحت است.امـا کـم‌کم متأسفانه این خودش متحجرانه و کلیشه‌ای می‌شود‌ که‌ ما بگوییم آموزش و پرورش برای تفکر اسـت و انـتقال عـلم هم هدف‌ نیست‌.این‌ها‌ همه‌ خوب است،ولی فکر می‌کنم هم در زاویه‌ی دینی‌ بودن قـضیه و هـم در زاویه علمی‌ بودن‌،رو‌ آوردن به تفکر در مقام‌ عمل،نه در مقام شعار و نه در‌ مقام‌ کـلیشه کـاری،بـهای زیادی دارد و باید پرداخته شود؛مثلا فرض کنید ما الآن بچه‌ها را آوردیم‌ و می‌خواهیم‌ آنان را دین‌ورز کنیم،نـه دیـندار؛به تعبیری،ما نمی‌خواهیم‌ بگوییم که‌ این‌ها‌ باید دین را از ما تحویل بـگیرند‌.فـکر‌ مـی‌کنم‌ دینداری‌ به این معنا با آن مسئله‌ فکر‌ نمی‌خواند که ما یک چیزی به عنوان‌ دیـن را انـتقال مـی‌دهیم به بچه‌ها‌.اگر‌ این باشد که اصلا با‌ تفکر‌ جور در‌ نمی‌آید‌.ولیـ‌ دیـن‌ورزی به این معناست که فرد‌ خودش‌ با دین شروع‌ کند به تجربه کردن؛یعنی خودش فـعالانه بـا دین‌ ارتباط‌ برقرار کند. پس همان‌طور که ما‌ می‌گوییم،هنرورز که با‌ امـور‌ هـنری ارتباط فعال‌ برقرار می‌کند‌(ورزیدن‌ یعنی هـمان تـجربه کـردن و ارتباط داشتن)،با کسی که حامل هـنر اسـت و با‌ کسی‌ که اطلاعات هنری دارد،فرق‌‌ می‌کند‌.کسی‌ که اطلاعات هنری‌ یاد‌ گـرفته،هـنرورز نیست.دین‌ورزی‌‌ هم‌ داستانش هـمین اسـت.یک مـوقع هـست کـه شما همین جوری یک‌ سری مـعلومات دیـن‌ به‌ او می‌دهید و او هم یاد می‌گیرد‌،البته‌ تکرار هم‌ می‌کند‌ و عادت‌ هم مـی‌کند.ولی خـب‌ این‌ها هیچ کدام با تفکر، سـنخیتی ندارند.این آدم در واقع در امـر دیـنی خود‌ متفکر‌ نیست،این‌ها هـمه در جـهت دریافت‌ و تثبیت‌ و به‌ کارگیری‌ است‌،نه در جهت‌‌ بازاندیشی‌ و تفکر.

البته این مسئله در مـقطع ابـتدایی،راهنمایی،دبیرستان و یا دانشگاه‌ بـاهم فـرق مـی‌کند و شاید اجتناب‌ناپذیر‌ بـاشد‌ کـه‌ نظام تعلیم و تربیتی‌ بـا پرسـش شروع نشود‌.اصلا‌ نمی‌شود‌ با‌ پرسش‌ شروع‌ شود.برای‌ این‌که کسی می‌تواند پرسشگر بـاشد کـه‌ مبنایی فراگرفته باشد و بعد بر آن اسـاس‌ پرسـش کند؟

بنابراین عـلی الاصـول،غـیر ممکن است‌ که بـچه‌ها بتوانند پرسش داشته‌ باشند. آن‌ها در دامن یک فرهنگ متولد می‌شوند و همان‌طور به لحاظ روان‌شناختی جـمعیت، والدیـن را قبول دارند و هرگز به فکر ایـن‌ نـمی‌افتند کـه در سـخن پدر و مـادر چند و چون کـنند‌(یـعنی‌ کاملا می‌پذیرند).این‌ پذیرش در مدرسه هم هست،با معلم هم‌ هست.این در واقع یک مقداری بـر مـی‌گردد بـه فضای ذهنی کودک از سویی و ماهیت فرهنگی از سـوی‌ دیـگر‌ و فـرهنگی بـودن انـسان از دیـگر سو.انسان یک موجود فرهنگی است؛یعنی باید در اقیانوس فرهنگ‌ قرار بگیرد تا بشود آدم.بنابراین واقعا‌ تعلیم‌ و تربیت‌ها با پرسش شروع‌ نمی‌شود‌.

ولی‌ نحوه‌ی چینش این پایـه و این مقدمه،طوری باشد که با پرسش انس برقرار شود و در واقع این‌جاست که ما تعلیم و تربیت‌ها را مورد بحث‌ قرار‌ می‌دهیم.ببینیم گام‌هایی که‌ یکی‌ پس از دیگری‌ برداشته می‌شوند،چه نسبتی بـا مـسئله‌ی پرسشگری‌های بالقوه دارند. مثلا انسانی،مبنایی را گرفته و رویش ایستاده و کار کرده است،بعد یکباره بر می‌گردد و به اصطلاح،یک نوع‌ تأمل‌ و یک نوع بازگشت‌ ( reflection )رخ می‌دهد.آیا او می‌تواند در مبناهایش تـردیدهایی‌ را روا بـدارد یا خیر؟

در این زمینه نظام‌های تعلیم و تربیت،دو جورند.یک سری از آن‌ها با همان‌ روند‌ اولیه‌شان،بازگشت‌ را غیر ممکن می‌کنند؛با تقدس‌ بخشیدن به چـیزی یـا با اجازه سؤال ندادن.ولی یـک سـری‌ از آن‌ها این پایه را که می‌گذراند،بعد امکان بازگشت را‌ هم‌ باقی‌ می‌گذراند. این کاملا در امر دین‌ورزی،یعنی به تعبیری دینی هم،می‌تواند اتفاق‌ بیفتد.

پس مـا دو ‌‌جـور‌ تربیت دینی داریم.یـک تـربیت دینی که خشک‌ و سنگواره می‌کند؛یعنی به تعبیری‌ که‌ اشاره‌ کردم،فرد را سخت‌ و متحجر و امکان بازگشت را از او سلب می‌کند.این می‌شود آدم‌‌ متحجر در دینداری.دیندار کردن متحجرانه هم کار سختی نـیست. آنـچه مشکل است‌ این است که به‌ قول‌ شما تفکر در بدنه‌ی این‌ تعلیم و تربیت بتواند روان باشد و جریان داشته باشد و حالا ببینید که‌ خود معلم وقتی که دیندار است،اصلا دینداری خـودش چـه وضعی‌ دارد؟آیا خـودش دین‌ورز است؟درباره‌ی مسائل دینی‌اش‌ فکر و تأمل‌ می‌کند؟بعد با شاگردانش چگونه دین را مراوده می‌کند؟وقتی دقت‌ کنیم،می‌بینیم که بسیاری از اتفاقات و فـجایع تربیتی به این دلیل رخ‌ می‌دهد که معلم با وضع خـودش پیـشاپیش،دیـن‌ورزی را از‌ آن‌ حالت‌ مطلوبی که می‌تواند داشته باشد،دور می‌کند.

به‌هرحال مسئله‌ی تفکر و آوردنش در عرصه‌ی تعلیم و تربیت، هم سـخت ‌ ‌اسـت و هم سخت‌آفرین. البته تفکر،برای کسانی که،در معرض‌ تفکراند،طبیعت‌ خودش‌ را هم دارد کـه‌ اشـتباه کـردن است.برای ما آیه‌ای نازل‌ نکرده‌اند و مسیری به ما نداده‌اند که‌ شما این‌طوری بروید تـا اشتباه نکنید. تفکر کردن و اشتباه کردن باهم گره‌‌ خورده‌اند‌.حتی حرکات متفکرین دیـنی‌ ممکن است با اشـتباهاتی هـمراه باشد. در روایات داریم:«للمصیب اجران و للمخطی اجر واحد»مجتهدی که تیر

رأی و نظرش به هدف درست اصابت می‌کند،دو‌ پاداش‌ دارد‌(یکی‌ پاداش تفکر و دیگری پاداش‌ اصابت‌ درست‌)،ولی آن‌که در نظرش‌ اشتباه کرده،یک پاداش دارد(پاداش اندیشیدن).

ولی مـتأسفانه جامعه‌ی ما از این‌گونه اندیشیدن خیلی فاصله دارد‌، مدرسه‌ هم‌ همین‌گونه است.روح پرسشگری را گسترش نمی‌دهد و آن‌ را‌ برنمی‌تابد.

شامانی:قطعا تعلیم و تربیت پرنشاط که خاستگاهش تفکر باشد، هزینه‌های جدی دارد.جسارتی لازم است که انسان در‌ داشـته‌هایش‌‌ تـردید‌ کند.ما به یک جایی رسیدیم که تمام داشته‌هایمان مقدس‌‌ است.معلمانمان در مقام قدسی ایستاده‌اند؛بزرگانمان در مقام علم کل‌ و دانای کل ایستاده‌اند؛بدون این‌که بدانند،مخاطب‌ حق‌ انتخاب‌ دارد و می‌تواند سـؤال کـند.

ما باید بتوانیم انسان‌هایی را تربیت کنیم‌ که‌ به معنی دقیق کلمه‌ دین‌ورز باشند و پرسش‌های جدی‌شان را مطرح کنند؛با اصحاب‌ اندیشه گفت‌وگو داشته‌ باشند‌ و پرسش‌هایشان‌ را مطرح کنند.به هر حـال تـربیت و آزادی پیوندی ناگسستنی دارند.

ذوعلم‌:من‌ معتقد‌ نیستم که تفکر و تعقل کافی است.تصورم‌ این است که تحجر یک مفهوم فرهنگی‌-اجتماعی‌ است‌ و یک‌ واقعیتی است که به‌هرحال جوامع مـتعدد بـا آن مـواجه می‌شوند.صرف‌ تعقل کافی‌ نـیست‌؛چـون عـقلای متحجر زیاد داشتیم؛اندیشمندان‌ متحجر و فلاسفه‌ی متحجر که شغلشان فکر کردن‌ و اندیشیدن‌‌ بوده‌،ولی یک نوع تحجری درهم‌اندیشی خود داشته‌اند.حتی‌ بـه تـعبیری مـی‌شود گفت که ما‌ گاهی‌ روشنفکر متحجر داشته‌ایم؛ روشـنفکری کـه زیر سؤال بردن همه‌چیز را ارزش می‌داند.این‌ها‌ در‌ واقع‌ لایه‌های گوناگون تحجر است.ما اگر تحجر را در قالب شناخته‌ شده‌ی خودش مـحدود بـکنیم‌،بـاز‌ دچار یک نوع تحجر شده‌ایم.تحجر در آموزش و پرورش هم تنها مـحدود‌ به‌ تربیت‌ دینی نیست؛بلکه در حال حاضر بار اصلی تحجر در مدیریت،ساختار و سازوکارهایی است‌ که‌ بر‌ آموزش‌ و پرورش حـاکم اسـت.نـگاهی که معلم به دانش‌آموز دارد، نگاهی که دانش‌آموز‌ به‌ معلم دارد و نگاه مـدیر بـه هردو و نگاه منطقه‌ و سازمان به هر سه،قابل بحث و قابل تأمل‌ است‌.

در درجه‌ی اول،من فکر مـی‌کنم کـه در بـحث تحجر در هر‌ عرصه‌ای‌،از جمله در عرصه‌ی آموزش و پرورش،باید‌ بر‌ شاخصه‌های‌‌ تحجر تأمل کـنیم و بـبینیم کـه تحجر با‌ چه‌ تعابیری،با چه واژه‌هایی‌ همسان و با چه واژه‌ها و تعابیری متضاد اسـت.مـن تـصور‌ نمی‌کنم‌‌ تحجر با تدین همسو باشد‌؛به‌ خاطر این‌که‌ اگر‌ تدین‌ به معنی دیـندار بـودن(به معنی‌ واقعی‌)شکل گرفته باشد،اساسا در درون خودش‌ تحجرزداست؛یعنی یک متدین واقـعی‌ نـمی‌تواند‌ مـتحجر باشد.اگر سیر تاریخی رشد‌ و بسط اسلام را نگاه‌ کنیم‌،می‌بینیم،حقیقتا این‌ اتفاق افـتاده‌؛یـعنی‌ با این‌که یک زمانی تفکر اشعری بر متفکرین‌ اسلام و مسلمانان غلبه دارد،ولی‌ در‌ حـقیقت در یـک تـحول درونزا‌ و درون‌جوش‌،اشعری‌گری‌ به حاشیه رانده‌ می‌شود‌ و اگر در یک‌ زمانی‌ تفکر‌ اجتهادی در حاشیه است،بـه تـدریج به متن آورده می‌شود؛ تعهد نسبت به احکام‌ دینی‌ تقدس قائل شدن بـرای خـدا و مـعنویت‌ به‌‌ هیچ‌وجه با‌ آن‌ آزادی‌ و آزاداندیشی مخالف و مغایر نیست‌.

این‌ها در درون خودشان به این می‌رسند کـه فـقط بـاید به اصول‌ پایبند باشند،ولی‌ در‌ قالب‌ها و راهکارها و غیر آن،نه تنها‌ می‌توانند‌، بـلکه‌ بـاید‌ تحولگرا‌ باشند.تحولگرایی واقعا‌ در‌ ذات دین است.البته‌ وقتی صحبت از دین می‌شود،مقصود،دین حق است و نـه آنـچه که‌‌ به‌ اسم‌ دین عرضه یا شناخته می‌شود.دین حق‌،آن‌ دیـنی‌ اسـت‌ که‌ با‌ یک روش اجتهادی و استنباطی و با تـکیه بـر عـقل-که خود عقل یک‌ منبع اساسی در دیـن اسـت-به دست آمده باشد.اساسا بانگاه«لا دین‌ لمن لا‌ عقل له»(دیندار نیست کسی کـه عـقل مدار نیست)تحجر نمی‌تواند شـکل بـگیرد.البته آنـچه کـه در جـامعه‌ی ما به عنوان دینداری‌ مطرح اسـت،دچـار آسیب‌های بسیار زیادی است.این‌ آسیب‌ها‌ هم‌ بعضا ریشه‌ی صد ساله و یـا صـدها ساله دارد؛به خاطر این‌که میانگین‌ دریـافت جامعه‌ی ما از دین و مـبانی دیـن،بسیار بسیار ضعیف و غالبا تـقلیدی مـحض و یا شناسنامه‌ای بوده‌ است‌.هرچند،چند صباحی‌ است که فضایی ایجاد شده کـه افـراد می‌توانند درباره‌ی دین هم حـرف‌ بـزنند،فـکر کنند و یا اصـلا دیـن را جدی‌ بگیرند‌.پنجاه سـال قـبل،به‌ جامعه‌مان‌ نگاه‌ می‌کنیم،اصلا دین یک امر جدی نیست که راجع به‌ آن فـکر و صـحبت شود.

بحث تربیت دینی در آموزش و پرورش مـا یـک بخش از‌ تـحجر‌ اسـت.بـخش اساسی قضیه‌ برمی‌گردد‌ بـه آن چارچوب‌هایی که حاکم‌ بر آموزش و پرورش است.ما در بحث نحوه‌ی برخورد با علم در آموزش و پرورش،دچار یـک نـوع تحجر هستیم.

به عنوان نمونه،مـسئله‌ی کـتاب‌های درسـی‌ بـه‌ گـونه‌ای است که‌ گـویا مـعلم و دانش‌آموز،آن را وحی منزل می‌دانند.نمی‌شود آن را نقد کرد،نمی‌شود به آن حاشیه زد؛شده کتاب مقدس.یکی از دوستانمان‌ نـکته جـالبی مـی‌گفت‌:معمولا‌ شما در‌ کتاب‌های درسی پاورقی و مرجع‌ نـدارید؛چـون اگـر بـگویید ایـن مـطلب را از کجا گرفته‌اید،بلافاصله‌ دانش‌آموز می‌گوید‌:خیلی خب،آن را از آن‌جا گرفته‌اند،ممکن است‌ جای دیگر‌ مطلبی‌ خلاف‌ این را بگوید.یعنی آنچه در فیزیک،شیمی، زیست‌شناسی و…می‌گوییم،در ذهن دانش‌آموز به عـنوان وحی منزل‌‌ و ‌‌یک‌ امر مطلق تلقی می‌شود.ما در این‌جاها دچار تحجر هستیم.

هم‌چنین این تحجر‌ را‌ در‌ سازوکار و نظامی که بر مدیریت مدرسه‌ حاکم است نیز می‌بینیم.در حقیقت،تحول‌ناپذیری در دانش‌آموزان‌ ما تـا ارتـباط بین مدرسه و خانواده‌ها پیش‌رفته است.

فراتر از بحث تربیت علمی‌،بحث تربیت اجتماعی است‌ که‌ در مدارس هم اتفاق می‌افتد.این تربیت اجتماعی هم از این جهت‌ آسیب‌دار و آسیب‌زاست؛یعنی مدرسه بـه جـای این‌که محیط امنی‌ ایجاد کند تا دانش‌آموزان بتوانند به بالندگی و رشد برسند،غالبا‌ برای‌ بسیاری از خانواده‌ها یک محل ناامن و دغدغه‌انگیز شده است.

مـا در تـربیت اجتماعی،در تربیت علمی،در تربیت اخـلاقی و از جـمله‌ در تربیت دینی،با یک چنین آسیب‌هایی مواجه هستیم‌.

البته‌ من با این تعبیر که آموزش و پرورش امروز مثل یک مرداب

کاملا راکد است،موافق نـیستیم؛حـقیقتا این‌جور نیست.به‌هرحال مـعلمان‌ مـا،دانش‌آموزان ما،مدیران ما،این‌ها تلاش‌هایی دارند.گاهی‌ می‌بینیم‌‌ که یک مدیر مدرسه با ذوق و سلیقه‌ی خودش،با ابتکار،خلاقیت و تفکر توانسته تحول ایجاد کند.در سطوح ستادی،تلاش‌های خیلی‌ زیادی مـی‌شود.مـنتها اولا این‌ها کافی نیست،ثانیا‌ نهادینه‌ نشده است. یعنی ما باید فکر کنیم که در مجموعه آموزش و پرورش چه تحولات‌ و تغییراتی باید ایجاد شود که بتوان آن را تحول‌گرایی نامید-البته به‌ معنی درستش فـکر‌ مـی‌کنم‌ که‌ مـطلق کردن خود تغییر و تحول‌ به‌‌ عنوان‌ یک ارزش،نه واقع‌بینانه است و نه حقیقت‌گرایانه؛یعنی واقعا در آموزش و پرورشی کـه مثلا ۱۵ میلیون دانش‌آموز دارد،چند درصد دانش‌آموزان‌،آن‌ ظرفیت‌ را دارند که مـا انـتظار داریـم.بله،باید‌ کاری‌‌ کنیم که نخبه‌های ما،آن‌هایی که به‌هرحال نیاز به چنین فضایی‌ دارند،این فـضا ‌ ‌را کـاملا احساس کنند و تفکر‌،تأمل‌،تعقل‌،بازنگری و بازخوانی در باورهای خود را روا بدارند.

به‌هرحال،حاصل‌ بـحث مـن ایـن است که تحجر را باید در همه‌ی لایه‌ها و سطوح آموزش و پرورش دید.موظف‌ترین افراد در‌ این‌ عرصه‌ شاید شـورای آموزش و پرورش،مدیران عالی،وزیر،معاونان‌ و بخش‌های ستادی آموزش‌ و پرورش‌ باشند.ولی با این حـال می‌دانیم‌ که هیچ نـقش دیـگری جایگزین نقش معلم نیست؛یعنی اگر‌ حتی‌‌ همه‌ی‌ آن‌ها هم درست شود و بسترسازی شود،بدون کمک معلم،باز دچار همین‌ تحجر‌ خواهیم‌ بود و به عکس اگر همه‌ی این ساختارها و چارچوب‌ها مـتحجرانه باشد،معلمان ما می‌توانند ابتکار‌ عمل‌ داشته‌‌ باشند و با یک دید تحولی به مسائل نگاه کنند و در تقابل با تحجر و در‌ گرایش‌ به تحول،زمینه‌ساز رشد دانش‌آموزان باشند.

اکبری:به نظر می‌رسد،نـقطه‌ی مـقابل تحجر‌،نوگرایی‌ است‌ و ما اگر مفهوم تحجر را در سه ساحت«تحجر در برابر عقل‌ورزی»، «تحجر در‌ برابر‌ تحول‌گرایی»و«تحجر در برابر عصری زیستن» بازخوانی کنیم،می‌توانیم برای نوگرایی مدلی طراحی‌ کنیم‌؛زیرا‌ موقعیت‌های جـدید و نـو شدن‌ها،ما را مجبور می‌کند که از تحجر خارج‌ شویم.این نوشدن‌ در‌ اهداف،روش‌ها،رویکردها و استراتژی‌های‌ تعلیم و تربیت رخ می‌نمایاند،لذا تدوین فلسفه‌ی آموزش‌ و پرورش‌‌ نوین‌ ضروری می‌شود.

ما اینک فاقد یک فـلسفه‌ی مـتقن برای آموزش و پرورش هستیم؛ فلسفه‌ای که برپایه‌ی‌ تحول‌ در‌ عرصه‌ی تعقل و عصری زیستن، خودش را ظاهر کند.

اگر بحث برود به‌ این‌ سمت که ما یک مقدار نمودهای عینی‌ تحجر را بررسی کـنیم،جـالب‌تر خـواهد بود.بخشی از‌ این‌ تحجر در انـواع تـربیت‌هاست؛در تـربیت دینی،تربیت اجتماعی،تربیت عقلانی. بخشی‌ از‌ آن هم در حوزه‌ی روش‌ها و کارکردها و مهارت‌هاست‌ که‌‌ در‌ بیانات رهبری به آن اشاره شده است‌.

دکتر‌ باقری:مـن در مـورد صـحبت‌های آقای ذوعلم دو نکته دارم: اول این‌که اگر‌ ما‌ بتوانیم صـفت«واقـعی»را به‌ کمک‌ بطلبیم و بگوییم‌‌ «دینداری‌ واقعی‌»با تحجر مناسبتی ندارد،خب«عقل‌ورزی‌ و تعقل‌‌ واقعی»هم با تحجر مناسبتی نـدارد؛بـه خـصوص که خودتان اشاره‌ کردید‌ که‌ اجتهاد در دین‌ورزی،آدم را مصون‌ می‌کند؛اجـتهاد هم‌ یعنی‌ عقل‌ورزی‌.

مسئله‌ی دوم نخبه‌گرایی است.اشاره‌ کردید‌ که نخبه‌گرایی را در مسئله‌ی تفکر وارد کنیم.من کاملا با این مـخالفم‌.تـفکر‌،چـه در تعلیم‌ و تربیت به‌طور‌ کلی‌ و چه‌ در تربیت دینی‌ به‌طور‌ خاص،نباید بـا نـخبه‌گرایی‌ گره‌ بخورد.این آفت تعلیم و تربیت است که ما فکر کنیم،در تعلیم و تربیت فقط‌ بعضی‌ها‌(نـخبه‌ها)مـی‌توانند فـکر کنند؛در صورتی‌ که‌ اگر فکر‌ کردن‌ را‌ به عنوان یک فرایندی‌ ببینیم کـه از ریـز تـا درشت جریان دارد،آن موقع همه می‌توانند فکر کنند.اگر‌ در‌ مدرسه، آموزش و پرورش و جامعه،چنین فضایی‌ وجـود‌ داشـته‌ بـاشد‌،آدم‌های‌‌ متوسط را نیز‌ برجسته‌ می‌کند.تصور دانشمندان راجع به علم،معمولا یک چیز پویـاست؛یـعنی می‌گویند:من فکر کردم،به‌ این‌جا‌ رسیدم‌؛ دیگری فکر کرد،به آن‌جا رسـید و چـیزی‌ بـر‌ مطالب‌ من‌ افزود‌.این‌ تفکر در علم‌ورزی خیلی مهم است.این دیدگاه دانشمند است،ولی وقـتی‌ کـه این علم داغ سوزان از تنور دانشمند بیرون می‌آید و در یخچال‌ درس معلم قرار‌ می‌گیرد،یخ مـی‌زند و بـه چـیز آنکادره‌ی مشخصی‌ تبدیل می‌شود که نمی‌شود به آن دست زد.اگر رویکرد معلم این‌ باشد که یـک دانـشمند برجسته‌ای به این‌جا رسیده،می‌گوید:ما هم‌‌ فعلا‌ قبولش داریم.

حالا ایـن‌که بـچه‌های کـلاس ما همه به یک اندازه می‌توانند فکر کنند،به یک اندازه می‌توانند دانش‌ورزی و تولید دانـش کـنند،مـسلما نه؛ ظرفیت‌ها متفاوت است،ولی این‌ فضا‌ باید ایجاد شود.

ذوعلم:این نـکته کـاملا درست است که به‌هرحال عقل‌ورزی‌ واقعی با تحجر تعارض دارد و در واقع ضد تحجر است؛همان‌گونه‌ که‌‌ دیـن‌ورزی واقـعی ضد تحجر است‌.

منظورم‌ این نبود که تفکر را فقط در بخشی از دانش‌آموزان اشـاعه‌ دهـیم،بلکه اگر ما شاخص تفکر را صرفا تـردید در مـثلا آمـوزه‌های‌ دینی‌ تلقی‌ بکنیم،قطعا این کار‌ در‌ تـوان هـمه نیست و آیا حتما باید فردی در وجود خداوند تردید کند و بعد قلم بردارد و بـتواند بـنویسد و آن را در جامعه اشاعه دهد،تا ایـن‌که مـا بگوییم:بـله،حـالا تـحجرزدایی‌‌ شد؟می‌خواهم بگویم‌ نه؛و الا من با بقیه‌ی صـحبت‌های آقـای دکتر موافقم.

شامانی:آقای ذوعلم در صحبت قبلی‌شان اشاره کردند که در بحث تـحجر در آمـوزش و پرورش،ما نیاز به شاخص داریم.مـن‌‌ می‌خواهم‌ بگویم که‌ شـاخص نـو شدن چیست؟شاید بتوان شاخص‌ تحجر را راحـت‌تر بـه دست آورد،اما شاخص‌های نوشدنی که جهان‌ به‌ ما می‌گوید،چیست؟مثلا ما با ورود رایانه‌ها فـضای تـنفس را بر کتابخانه‌ها‌ بسته‌ایم‌.

دکتر‌ بـاقری:بـله،بـا صحبت‌هایی که شـد،مـا تقریبا می‌توانیم به‌ ایـن نـتیجه برسیم که به‌هرحال جوهره‌ی تحجر‌ و ‌‌جذمیت‌،ضرورتا با نو و کهنه ارتباط ندارد؛یعنی نـه هـر نویی متحول است و نه‌ هر‌ کـهنه‌ای‌‌ مـتحجّر.این‌ها هـمه درسـت اسـت،ولی خب تردیدی نیست کـه این

تحول در نوهاست.هر‌ نویی متحول نیست،ولی عکسش چی؟در واقع اگر ما بخواهیم تحول ایجاد کـنیم،بـاید‌ نوپردازی کنیم؛نه به‌ این‌‌ مـعنا کـه چـیزی را حـذف یـا تعطیل کنیم.

نـوپردازی انـواعی دارد،گاهی از چیزی فهم جدیدی ارائه می‌دهید؛ در واقع فهم جدید و برداشت دیگری ارائه می‌کنید؛این یک نوع‌ تحول اسـت‌،گـرچه بـه یک معنا خیلی هم نوآوری نیست؛یـعنی ایـن‌ طـور نـیست کـه مـا سقف آسمان را بشکافیم و چیزی در بیاوریم.

بنابراین برای نوآوری لزومی ندارد که چیزهایی را از عدم‌ بیافرینیم‌. در واقع ما بنای جدید را بر سنت‌ها می‌سازیم و می‌پردازیم؛نه این‌که‌ بر سنت‌ها مـنجمد شویم.باید سنت‌ها را دگرگون کنیم.بنابراین در این‌ که ما باید نوآوری بکنیم،تردیدی‌ نیست‌،ولی خب دچار این جزمیت و مغالطه هم نشویم که هر چیزی نو بود،متحول است یا عـکسش.

اصـل بحث این است که افراد باید اهل تفکر بار بیایند؛منتهی‌ چون‌‌ این مسئله دشوار است،ما سریعا ظاهر صحنه را عوض می‌کنیم و فکر می‌کنیم که نوگرایی رخ داده است؛مثلا حـجم زیـادی از رایانه‌ها را وارد مدرسه می‌کنیم،به گمان‌ نوگرایی‌ و تحول‌.تب کامپیوترزدگی‌ در جامعه ما‌ از‌ همه‌ی‌ جوامع و از خود آمریکا بالاتر است،از ژاپن هم‌ بالاتر است.

ما کشورهای جـهان سـومی برای آن‌که عقب‌ماندگی تاریخی‌مان‌ را جـبران‌ کـنیم‌،همین‌ کار را می‌کنیم؛کامپیوترهای دکوری می‌آوریم‌ برای این‌که‌ نشان‌ دهیم،توسعه یافته‌ایم.ولی خب این‌ها درمان درد نیست؛یعنی یک آدمی که ده تا کامپیوتر اتاقش بـاشد و هـزاران‌ جریان‌‌ اطلاعاتی‌ را هم پریـنت بـگیرد،اگر اهل تفکر نباشد،نه تنها‌ علمی و دانشی به دست نمی‌آورد،بلکه بسیاری اوقات این اطلاعات پراکنده، او را از هدف و تفکر دور می‌کند‌.

غرقه‌شدن‌ در‌ اطلاعات،یک پدیده ضدتربیتی است و تعلیم و تربیت‌ باید بـرای ایـن چاره‌ای‌ بیندیشد‌؛یعنی ما باید بر تفکر پای بفشاریم و «اطلاعات»را مساوی با«دانش»ندانیم و از این مغلطه‌ای‌ که‌ دارد‌ در روزگار ما رخ می‌دهد( Information is Knowledge )، جلوگیری کنیم.کسانی که‌ به‌ خصوص‌ در بخش فکری تعلیم و تربیت کـار مـی‌کنند،باید ایـن مسائل را باز تعریف کنند‌.

مثلا‌ نقش‌ کامپیوتر در مدرسه چه باید باشد؟نقش اطلاعات چه‌ باید باشد؟معلم چگونه باید تحقیقات را سـازماندهی کند؟تحقیق‌ چیست؟تفکر چیست؟

این‌ها‌ سؤال‌هایی‌ است که همیشه باید پرسیده شود؛هرچند تکراری بـه نـظر مـی‌رسد،ولی هر‌ زمان‌ باید‌ از نو طرح شود،چون‌ مغالطه رخ می‌دهد.این‌ها مسائل تربیتی است؛و الاّ عالم‌ تبلیغات‌ و اطلاعات لزومـا ‌ ‌تـربیتی نیستند.

فراموش کردن ایده و توسل به پراکندگی‌ها،چیزی است که‌‌ آموزش‌ و پرورش‌ مـا را واقـعا تـهدید می‌کند.بحث تولید علم نیز همین‌ طور است.چه بسا با‌ خود‌ این مسائل هـم داریم عجولانه برخورد می‌کنیم.فکر کردن شوخی‌بردار نیست؛زمان‌ می‌خواهد‌،پختن‌‌ می‌خواهد.انـسان باید یک منش ذهـنی پیـدا بکند.این منش آسان‌ به دست نمی‌آید.

دکتر‌ علم‌ الهدی‌:همان‌طور که اشاره شد،فضای حاکم بر دانش‌ها و آموزش و پرورش ما این‌ است‌ که هر چیز نو،فی نفسه خوب‌ است و هـر چیز کهنه-فقط به جرم کهنگی-فی‌ نفسه‌ بد است و اصطلاح نوآوری یعنی چیزی که بدون سابقه قبلی باشد.در‌ واقع‌ این‌ وجه فلسفی تحجر است که باید‌ مورد‌ مطالعه‌ قرار گـیرد.درحـالی‌که‌ وقتی به قرآن مراجعه‌ می‌کنیم‌،هر دو تفکر و سخن مذموم و در واقع‌ متحجرانه است.گروهی به این دلیل‌ که‌ ما در بین آبا و اجدادمان‌ این‌‌ چیزها را‌ ندیدیم‌ و نشنیدیم‌،با پیامبران مخالفت می‌کردند و گـروه‌ دیـگر‌ به‌ عنوان این‌که تعالیم پیامبران«اساطیر اولین»است با آنان به‌ مبارزه برمی‌خواستند‌.در‌ واقع یک گروه،پیامبران را به‌ نو بودن تعالیم و دیگر‌ گروه‌،آنان را به کهنه‌گرایی در‌ تعالیم‌ متهم مـی‌کردند؛بـه عبارت‌ دیگر می‌خواهم خدمتتان عرض کنم،نه نو فی نفسه‌ خوب‌ است،نه‌ کهنه فی نفسه‌ بد‌؛بلکه‌ یک معیارهایی دارد‌ که‌ به‌طور ویژه معیار حق‌یابی‌ و در‌ واقع استکمال و رشد اسـت.مـشکلی کـه ما در آموزش و پرورش داریم،همین مـعیار اسـت‌.آنـ‌ کلید را نداریم.در واقع ما‌ دقیقا‌ نمی‌دانیم که‌ چه‌ معیارهایی‌ را باید مشخص بکنیم‌ که براساس آن‌ معیارها،تحجر و نوآوری را هم ارزیابی بـکنیم.

لذا نـوآوری بـیش از پیش‌ روی‌ سطح مانده.شما ببینید ما در‌ عـطر‌ و ادکـلن‌،پوشاک‌،مدل‌ مو،مدل ریش‌ و مدل‌ کفش به روز هستیم. ما در نرم‌افزارها و در فیلم‌های سینمایی کاملا به روزیم.(هنوز فیلمی‌ را‌ کـه‌ در‌ آمـریکا بـه نمایش در نیامده است،مردم‌ ما‌ دیده‌اند‌)،ولی‌ در‌ بحث‌های‌ علمی مـتأسفانه خیلی با طمأنینه حرکت می‌کنیم.

من فکر می‌کنم،ما اگر بخواهیم بحث تحجر را به ویژه در آموزش‌ و پرورش دنبال بـکنیم،نـمی‌توانیم فـارغ از زمینه‌هایش‌ باشیم.این‌ زمینه‌ها را به‌هرحال باید بررسی کرد.هم‌چنین گروه‌های صـنفی‌ (گـروه‌های مقاوم)را باید بررسی کرد؛گروهی که به خاطر خواسته‌های‌ صنفی اجازه هیچ‌گونه تغییر را نمی‌دهند.

——————————
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا