اهمیت و کاربرد نظریهی هوشهای چندگانه
توجه به مفهوم هوش،خصوصا هوشهای چندگانه از ابعاد گوناگون میتواند واجد اهمیت باشد.آشنایی با مفهوم هوشهای چندگانه بر چگونگی نگاه ما به دنیا و دیگر مردمان،از جمله دانشآموزان تأثیر میگذارد.در حالت عادی،هرکس احتمالا نوع نگرش خود به دنیا را بهترین نگاه و مقولههای مورد توجه خویش را مهمترین آنها میداند.درک اینکه جهان را میتوان از منظرهای گوناگون نگریست و افراد مختلف میتوانند در وجوه گوناگون،و نه الزاما در وجهی که خود فرد بدان گرایش دارد،دارای امتیازات ویژه باشند،سبب بذل توجه،همدلی و احترام بیشتر برای سایرین میشود و امکان بهرهگیری مفیدتر از توانمندیهای ایشان را فراهم میآورد.گاردنر در بیان تجربهی شخصی خویش در اینباره اظهار میدارد:”من در شکلدهی گروههای کاری برای انجام پروژهها،برخلاف ۱۵-۱۰ سال قبل که میکوشیدم حتما افرادی مشابه خود را پیدا کنم،اینک با درک هوشهای چندگانه نظرم کاملا عوض شده است.امروز بیشتر به این نکته توجه دارم که هریک از همکارانم در چه زمینهای کارآمدترند و میکوشم گروههایی را شکل دهم که در آنها تواناییهای متفاوت اعضا تکمیلکنندهی یکدیگر باشد.”(چکلی،۱۹۹۷)
روشنتر شدن هرچه بیشتر ابعاد گوناگون هوش،از جمله درک امکان دستورزی،فهم چگونگی فراهمسازی زمینههای رشد و بسط آن و یافتن راهکارهایی برای عمل در یان زمینه میتواند بستری مناسب برای شکوفایی توانمندیهایی در انسانها باشد که در حال حاضر در پردهی استتار ناشی از عدم شناخت کافی قرار دارند.به این ترتیب،معنی جدید از انرژیهای بالقوهی انسانی در اختیار تمدن بشری قرار میگیرد.
گاردنر و همفکرانش اظهار میدارند که به نوع انسان مهارتها۲۹و توناییهای۳۰گوناگونی ارزانی شده است که از طریق برخورد با محیطها و تجارب یادگیری متنوع قابل توسعهاند.همهی افراد میتوانند در زمینهی تمامی هوشها به پیشرفتهایی نایل شوند اما احتمالا بعضی اشخاص میتوانند در رشتهای خاص دستاوردهای چشمگیرتری داشته باشند.علت این امر میتواند ویژگیهای زیستی و مغز ارزندهای که به ایشان ارزانی شده یا امکانات فرهنگی و آموزشی خاصی باشد که در اختیارشان قرار گرفته است.
از لحاظ آموزشی،دلیل اهمیت درک مفهوم هوش،خصوصا یکپارچه تلقی کردن آن به عنوان یک توانایی کلی ذهن یا مجموعهای از تواناییهای مختلف دانستن آن،این است که در صورت قبول نظر اول،معلمان میتوانند با بررسی کلی تواناییهای ذهنی شاگردان خود،هریک از آنها را در سه گروه هوشمند۷دارای هوش متوسط و کمهوش قرار دهند و در تمامی موارد تحصیلی با یک روش خاص و متناسب با جایگاه هوش کلی آنها،با ایشان برخورد کنندو درحالیکه اگر معلم به وجود هوشهای گوناگون در هریک از شاگردان خود اعتقاد داشته باشد،برخورد وی با هریک از ایشان براساس یک برداشت کلی و کلیشهای نخواهد بود بلکه وی با بذل دقت بیشتری خواهد کوشید تا از توانمندیهای ذهنی هر فرد درک دقیقتری داشتهباشد و با تأکید بیشتر بر تواناییهای قویتر او و به شکوفایی استعدادهایش بیشتر کمک کند.
آموزشگاهها و هوشهای چندگانه
برخورد اکثر مؤسسات آموزشی و معلمان با انبوه شاگرادان از این جهت مشابه است که فقط به یک نوع هوش و استعداد عمومی-آن هم هوش کلامی و منطقی-قایلاند. آنها حتی اگر در برخورد با شاگردان مختلف،متفاوت عمل کنند،عملکردشان براساس داوریهایی است که در مورد این نوع هوش آنها دارند.به این ترتیب که خواهند کوشید به کمک آزمونهای استعدادسنج صورت وضعیت یا نیمرخ استعدادی۳۱آنان را
مشخص سازند و بر آن اساس،فعالیتهای آموزشی مناسب آنها را اجرا کنند.در کاملترین بهترین حالات این تشخیص صرفا بیانگر محدودهای ناچیز از تواناییهای دانشآموز-یعنی فقط هوش کلامی-منطقی وی خواهد بود.
اگرچه امروزه کاربرد آزمونهای هوش گستردگی گذشته را ندارد اما متأسفانه نه تنها آزمونهای مدرسهای،بلکه اغلب آزمونهای مربوط به بزرگسالان نظیر آزمونهای ورودی دورههای کارشناسی و تحصیلات تکمیلی دانشگاهها در ایران و آزمون تواناییهای مدرسهای( SAT 32و GRE 33و مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر در خارج یا حتی بسیاری از آزمونهای استخدامی مشاغل عمدتا بر تواناییهای کلامی،ریاضی و منطقی اتکا دارند.به همین علت،افرادی که در استعدادهای دیگری برجستهاند،اغلب در این آزمونها مردود میشوند.درحالیکه برای مشاغلی نظیر مدیریت،معلمی و وکالت،داوطلب باید مثلا از هوش بین فردی ویژهای برخوردار باشد.
در حال حاضر،کوشش اغلب برنامههای درسی در مقاطع گوناگون و در اغلب کشورهای جهان بر توسعهی معدودی از هوشهای چندگانه متمرکز شده است و از دیگر هوشها غفلت میشود.اگر هوش-آنچنان که گاردنر آن را معرفی میکند-یک جواهر چند وجهی است،مدارس باید آنچنان برنامههای درسی همه جانبهای را تدوین کنند که در پرتو نورافشانی آنها هر کودکی تلألو خاص خود را بیابد.
نظریهی هوشهای چندگانه نه با نگاه به فعالیتهای جاری مدرسهای-که عمدتا کلامی-منطقیاند-بلکه در افقی وسیعتر و مبتنی بر آنچه انسانها در زندگی روزمره انجام میدهند،شکل گرفته است.هوشهای چندگانه در طول تاریخ تحول انسان برای حفظ حیات او و انطباق وی با محیط زیستش توسعه و تکامل پیدا کردهاند.به همین علت،این امکان برای معلمان فراهم است که با بهرهگیری از آن بین تجارب مدرسهای و زندگی واقعی کودکان ارتباط
بیشتری ایجادکننده و به این طریق هم یادگیری را تسهیل کنند و هم امکان انتقال یادگیری به زندگی واقعی دانشآموزان را فراهم سازند.
فعالیتهای مدرسهای زمانی ارزشمند خواهد بود که شاگردان بتوانند آنها را در اجتماع زندگی واقعی خود به کار گیرند.
وظیفهی معلمان و آموزشگاهها در رابطه با گسترش و بهرهگیری از هوشهای چندگانهی کودکان این است که به آنها کمک کنند تا برای موفقیت در مدرسه از مجموع استعدادهایشان بهره برگیرند.باید به شاگردان کمک شود تا هر آنچه را که خود میخواهند و نیز آنچه را که جامعه و معلمان برایشان مفید میدانند،بیاموزند.
نظریات گاردنر توجه بسیاری از آموزشگرنی را که در جستوجوی شکلدهی نظامهای آموزشی جامع و در عین حال انفرادی بودند،به خود جلب کرد.آموزش مبتنی بر هوشهای چندگانه،آموزشی تا حد امکان انفرادی، منطبق با تفاوتهای فردی شاگران و توانمندیهای یک دانشآموز خاص است.ارائهی چنین آموزشی گرچه کار آسانی نیست.به دقت و صرف وقت نیاز دارد اما غیرممکن هم نمیباشد.میتوان با تهیه و اجرای آزمونهای ویژه به بررسی و مشخصسازی ویژگیهای دانشآموزان در زمنیهی هوشهای چندگانهی آنها پرداخت.از این”صورت وضعیت”۳۴یا”نیمرخ هوشی”در برآورد راههای احتمالی یادگیری بهتر شاگردان و از این طریق ارائهی کمکها و راهنماییهای نتیجه بخشتر به ایشان استفاده میشود.چنین کاری نه الزاما از طریق آزمونهای پیچیده،بلکه حتی از طریق دقتنظر در ویژگیهای شاگردان نیز کم و پیش امکانپذیر است.
گاردنر هوش را نتیجهی تعامل بین توانمندیهای زیستی فرد و فرصتهای یادگیری که در یک زمینهی فرهنگی خاص در اختیار وی قرار میگیرد، میداند.از آنجا که در جوامع امروز بخش مهمی از این فرصتها باید از
طریق مدرسه و برنامهی درسی آن در اختیار افراد گذارده شود،جا دارد رابطه ی هوشهای چندگانه با برخی ابعاد واجزای برنامهی درسی مورد بررسی دقیقتر قرار گیرد.
الف-راههای ارائهی درسی
در ارتباط با یکی از ابعاد مهم برنامهی درسی-یعنی راههای ارائهی درس توسط معلم- مفهوم هوشهای چندگانه رهنمودهایی را برای تدریس بهتر معلم،به گونهای که با ویژگیهای هوشی متفاوت هریک از شاگردان انطباق بیشتری داشته باشد،عرضه میکند.نظریهی هوشهای چندگانه مخالف این عقیده است که تنها یک راه برای آموزش،یک راه برای علاقهمند کردن شاگردان به مطالعه،یک روش برای درک ریاضی،یک راه برای یاد دادن علوم،یک روش برای آشنایی با هنر یا ادبیات و… وجود دارد.در عین حال،این نظریه بر این نکتهی مورد تأیید این مفهوم آن است که هر موضوع مهم از هر رشتهی درسی را میتوان از بیش از یک راه آموزش داد.
والدین و معلمان باید نسبت به تفاوتهای فردی کودکان و شاگردان خود حساس باشند.یک معلم نمیتواند از مزایای این مفهوم بهرهمند شود؛مگر اینکه سعی کند توانمندیهای ویژهی هریک از شاگردان خود را بشناسد و با هریک از آنها منطبق با استعدادهایش برخورد کند،او را بر آن اساس آموزش دهد و ارزیابی کند.مفهوم هوشهای چندگانه به ما کمک میکند تا دریابیم برای هنر کودک خاص،کدام نقاط آغازی احتمالا مفید واقع میشود؛مثلا معلمی که میبیند یکی از دانشآموزان از توضیحات کلامی او-هرچند که به نظر خودش کامل و قابل فهم است-چیز زیادی دریافت نمیکند وهنوز در بهت و ابهام به سر میبرد،میتواند روش کار خود را تغییر دهد و به او بگوید: “حمید،مثل اینکه مطلب برای تو زیاد روشن نشده؛چطوره از یک شکل برای توضیح این مطلب استفاده کنیم؟”اگر حمید به این پیشنهاد معلم واکنش نشان
دهد و معلم دریابد که او با استفاده از طرح یا تصویر مطلب را بهتر درک میکند،این امر میتواند برای معلم نشانهای از چگونگی وضعیت هوش دانشآموز و راههای مناسبتر برای آموزش وی باشد.
معلمان به جای تأکید بر یک روش آموزش خاص و در خواست انجام تکلیف مشخص و محدود از سوی شاگردان،میتوانند و باید از روشهای متنوع تدریس بهره گیرند.در این مورد استفاده از رسانههای آموزشی مختلف و مناسب میتواند بسیار کار ساز باشد.
توصیههایی که در زمینهی راههای ارائه درسی میتوان به معلمان نمود، عبارتاند از:
-افرادی را که از لحاظ هوش کلامی برجستگی بیشتری دارند،میتوان با تشویق به مطالعه و بیان مطالب برای آها آموزش داد.رسانههای نوشتاری نظیر کتابها و نشریات،کامپیوتر،نوارهای شنیداری،سخنرانیها و رادیو برای آنها مناسبتر است.
-مفاهیم مورد آموزش اگر به خوبی سازماندهی شوند و منطقی به نظر آیند،یادگیریشان برای افراد دارای هوش منطقی-ریاضی آسانتر خواهد بود. -بهرهگیری معلم از روشهایی که در آنها رسانههایی نظیر تلفن، کنفرانسهای صوتی و ویدئوبسی،تعامل با معلم،پست الکترونیکی، گفتوگوهای حضوری یا رایانهای میتواند در مورد افراد واجد هوش بین فردی(ادراک اجتماعی)مفید واقع شود. -افراد دارای هوش دیداری-فضایی برای یادگیری به تصورات نیاز دارند؛ بنابراین،روشهای ارائهی تصویری نظیر نشان دادن فیلم،عکس،چارت، نمودار،مالتی مدیا و حتی تصویرسازی کلامی میتواند برای اینگونه شاگردان مفیدتر واقع شود.
-در آموزش شاگردان دارای هوش جنبشی،بهتر است از روشهای عملی نظیر فعالیتهای کارگاهی و آزمایشگاهی و رسانههای چند حسی مانند اشیای واقعی استفاده شود.
-با تبدیل متون درسی به اشعار و جملههای موزون،سخن گفتن آهنگین و استفاده از آلات موسیقی و رسانههایی نظیر رادیو.ضبط صوت،لوحهای شنیداری و مالتیمدیا به افراد دارای هوش موسیقیایی بهتر میتوان آموزش داد.
-یادگیری افراد دارای هوش طبیعتگرا زمانی بهتر صورت میگیرد که طبیعت به گونهای در آن حضور داشته باشد.روشهای تدریس شامل نمایش فیلم،گردش علمی و آزمایش با پدیدههای طبیعی مناسب حال این افراد است.
ب-تجارب یادگیری
در مورد یکی دیگر از وجوه برنامهی درسی-یعنی”تجارب یادگیری شاگردان”۳۵باید اذعان داشت که معلم معتقد به هوشهای چندگانه،در استفاده از تجارب یادگیری مختلف جهت اکتساب مطالب درسی برای شاگردان خود آزادی عمل و حقّ انتخاب بیشتری دارد.استفاده از شیوههای گوناگون نظیر خواندن کتب درسی،انجام دادن پروژههای مختلف،گوش دادن به سخنان معلم یا نوارهای شنیداری،دستورزی ابزارها و وسایل،هریک در موقعیت خاص و به فراخور استعداد و خواست دانشآموزان برای نیل به یادگیری مجاز شمرده شده است و مورد تأکید معلم قرار میگیرد.
برای مثال،میتوان اشاره کرد دانشآموزانی که هوش منطقی-ریاضی برجستهتری دارند،از آزمایش کردن و حل معماها لذت میبرند و میتوانند از طریق بازیهای منطقی،تفحص و راز و رزی۳۶بیاموزند.آنها باید قبل از -داختن به جزییات،مفاهیم را در ذهن خود شکل دهند.
افراد دارای هوش بین فردی از طریق تعامل با دیگران بهتر یاد میگیرند. شرکت در سمینارها،انجام دادن فعالیتهای گروهی،مباحثهها و گفتوگوها از تجارب یادگیری دلخواه این افراد است.
شاگردان دارای هوش جنبشی بارز از تجاربی که با فعالیتهای بدنی همراه است-نظیر بازی نقش،عمل کردن و دستورزی اشیا-بیشتر لذت میبرند و بهتر یاد میگیرند.
افراد دارای هوش موسیقیایی در محیطی که موسیقی پخش میشود،بهتر مطالعه و کار میکنند.
مطالعهی مستقل و دروننگر،استفاده از متون خودآموز-چه مکتوب و چه رایانهای،-کارکردن با بستههای آموزشی از تجارب یادگیری دلخواه و مؤثر برای دانشآموزان سرآمد در هوش درون فردی(ادراک درونی)است.
شاگردان دارای هوش طبیعتگرا از سفر به کشورها و شهرهای مختلف، جستوجو در طبیعت و گردآوری مجموعههای اشیای طبیعی نظیر سنگ، برگ حشرات و طبقهبندی آنها بسیار میآموزند.
پ-روشهای ارزشیابی۳۷ به اعتقاد گاردنر،در دنیای در حال تغییر،مدارس باید هدف خود را”نیل شاگردان به درک و فهم عمیق”قرار دهند و برای رسیدن به این هدف راههایی پیدا کنند.به این ترتیب،یادگیری زمانی کامل تلقی میشود و بیانگر میزان بالای درک و فهم شاگرد است که وی بتواند دانش خود را از بیش از یک راه نشان دهد۳۸و آن را در موقعیتهای مختلف و جدید به کار برد.درک و فهم بالا به تلفیقی از بازنماییها و توضیحات ذهنی نیاز دارد که مستلزم و نیازمند استعدادهای(هوشهای)متفاوت است. مفهوم هوشهای چندگانهبا تمهید بنیانهای نظری لازم امکان یافتن راهکارهای عملی در این مورد را فراهم میآورد.
معلمی که از هوشهای چندگانه آگاهی دارد،تمامی شاگردانش را وا نمیدارد که یافتهها و دانستههای خود را فقط از یک راه،آن هم کلامی- منطقی،ارائه دهند.وی به هریک از آنها این فرصت را میدهد که برحسب
استعداد،توانمندی و هوش برتر خود را از راههای گوناگون نمایش دهد و به ارائهی آموختههای خویش بپردازد.
گاردنر معلمان را از تأکید بیش از اندازه بر ابزارهای اندازهگیری مرسوم نظیر آزمون پاسخ گزینی(تستی)یا پاسخنگاری کوتاه پاسخ-که عمدتا متکی بر تواناییهای کلامی-منطقی شاگردان هستند-برحذر میدارد و توصیه میکند در مورد هر درس،معلمان شاگردان را آنچنان بیازمایند که شاگرد قرار است در محیط واقعی از آن درس استفاه کند؛یعنی،خود رفتار موردنظر را بهطور مستقیم مورد سنجش قرار دهند.
نمونههایی از کاربرد نظریهی هوشهای چندگانه در این وجه برنامهی درسی عبارتاند از:
-شاگردان مستعد از نظر هوشهای کلامی و منطقی-ریاضی از طریق اغلب آزمونهای مرسوم درسی موسوم به پیشرفت تحصیلی میتوانند نشانههایی از یادگیری خود را به دست دهند.
-کسانی که در هوش دیداری-فضایی برجستگیهایی دارند،میتوانند از طریق تصویرسازی کلامی یا طراحیها و نقاشیها،رسم کردن چارتها و نمودارها،تهیهی مدلها و عکسها،تهیهی فیلم و برنامههای تلویزیونی و متون دارای تصویر آموختههای خود را به شیوهی بهتری ارائه کنند و در معرض ارزشیابی قرار دهند.
-افراد دارای هوش درون فردی،مورد ارزیابی قرار گرفتن بهطور شخصی و نه در مقایسه با دیگران،مثلا نگارش رساله،انجام دادن کار تحقیقی فردی و یا پروژههای مستقل را ترجیح میدهند.
سخن پایانی
در جمعبندی مطالب مربوط به هوش و هوشهای چندگانه و رابطهی آنها با فرایند برنامهی درسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد.G076G%
-درک علمی ما از مفهوم هوش در حال تکامل است.
-شناخت ما از سازوکار مغز-که نظریهی هوشهای چندگانه به میزان زیادی متکی بر آن است-روزبهروز گستردهتر میشود.
-ما با شاگردان متفاوتی سروکار داریم؛شاگردانی که دارای نیمرخهای هوشی متفاوت با یکدیگر و چه بسا در حال تغییرند.
-برنامههای درسی شکل گرفته براساس هوشهای چندگانه برنامههای ثابتی نیستند.این امر امکانپذیر نیست که با صرف کار و کوشش زیاد یک برنامهی درسی مبتنی بر هوشهای چندگانه برای مدرسه و کلاس طراحی کرد و سپس با این تصور که این اتومبیل سالها ما را در جادهی آموزش و پرورش حرکت خواهد داد،خیال خود را آسوده کنیم.”مدرسهی مبتنی بر هوشهای چندگانه هیچگاه کامل نخواهد بود و همیشه در حال شدن و شکلگیری است. همیشه فرصتهای جدید و چالشهای تازهای در راهاند.”(گاردنر،۱۹۹۷)
-هوشهای چندگانه خود به خود هدف نیستند.”اینکه بگوییم ما یک مدرسه یا کلاس مبتنی بر هوشهای چندگانه داریم،بیمعناست”(گاردنر، ۱۹۹۷).هوشهای چندگانه ابزاری مفید برای دستیابی به اهداف آموزشی مدرسه و کلاس است.اهدافی نظیر توسعه و تعمیق درک و فهم ایشان، شکوفاسازی ظرفیتهای ایشان،کسب اطمینان از اینکه شاگردان دانشها و تبحرهای مناسب را کسب کرده و آمادهی زندگی در دنیای خارج از مدرسهاند.
در ادبیات مربوط به هوش،نظریهی هوشهای چندگانهی گاردنر در کنار تأییدهای متعدد به خاطر مورد توجه قرار دادن انواع توانمندیهای لازم برای عمل موفقیتآمیز در موقعیتهای مدرسهای و غیر مدرسهای مورد انتقادهای چندی نیز قرار گرفته است.
به گفتهی برخی از منتقدان،”متأسفانه این نظریه صرفا براساس این پیشفرض که برنامههایی که از لحاظ منطقی با آن هماهنگاند میتوانند موثر
واقع شوند،در مواردی برای طراحی برنامههای درسی در مدارس مورد استفاده قرار گرفته است؛درحالیکه شواهد تحقیقی کمی این پیش فرض را تأیید میکنند(متتال،۱۹۹۷).
عدهای دیگر این ایراد را به گردنر وارد دانستهاند که وی با مطرح کردن بخشهایی نظیر هوش بین فردی،ابعاد شخصیت را وارد بحث هوش کرده و در نتیجه سبب خلط مباحث مختلف روانشناسی شده است.
استرنبرگ،روانشناسی که خود در زمینهی هوش نظریاتی را ارائه داده است،نظریهی هوشهای چندگانه را بیش از حد وسیع و کلی میداند:”تفاوت بین من و گاردنر ایناست که من به ساختن نظریههای گستردهای که نمیتوان آنها را مسجل ساخت اعتقاد ندارم.نام بردن از شش یا هفت نوع هوش و بعد آن را یک نظریه خواندن،به نظر من کمی ضعیف است.”(مک کین،۱۳۶۶)
در جمعبندی نظر منتقدان میتوان گفت،نظریهی گاردنر هنوز جوانتر از آن است که دلایل متقن و کافی مبتنی بر تحقیقات در تأیید کامل آن و آشکارسازی ارزشهای بالقوهاش فراهم شده باشد.به همین علت،انجام دادن تحقیقاتی که میزان اعتبار و کارایی نظریهی هوشهای چندگانه را عمق بیشتری ببخشد،ضرورت دارد.
پینوشتها
(۱)- Piaget
(۲)- Vigotsky
(۳)- Sternberg
(۴)- Gardner.H
(۵)- Binet.a(1857-1911)
(۶)- We chsler.D
(۷)- Terman.L(1877-1956)
(۸)- Estes.w.k
(۹)- Carol
(۱۰)- Intellingece tests
(۱۱)- Intellingenece Quotient
(۱۲)- Moody.W.Y
(۱۳)- Structured Whole
(۱۴)- Wernicke area
(۱۵)- Broca area
(۱۶)- Golemam.D
(۱۷)- Lingustic Intellingence
(۱۸)- Logical-Mathematical Intelligence
(۱۹)- Visual-spatial Intellingence
(۲۰)- Topology
(۲۱)- Bodily-Kinesthetic Intelligence
(۲۲)- Musical Intelligence
(۲۳)- Interpersonal Intelligence
(۲۴)- Interapersonal Intelligence
(۲۵)- Interapersonal Intelligence
(۲۶)- Emotional Intelligence
(۲۷)- Existential Intelligence
(۲۸)- Foundational Intelligence
(۲۹)- Skills
(۳۰)- Abilities
(۳۱)- Profile of intelligence+
(۳۲)- Scholastic Aptitude test
(۳۳)- Graduate Record Exam
(۳۴)- Port folio
(۳۵)- Learning experiences
(۳۶)- Mysticism
(۳۷)- Modes of assessment
(۳۸)- Modes of report
منابع و مأخذ
@ Neisser,U.,Boodoo,G.et al(1996)
به نقل از مقالهی اینترنتی
Maranon colom.Roberto,The Study of Human Intelligence:A review at the Turn of The Millennium,Psychology in Span,2000,VOL 4.No 1
@اسکوییلر،نادر و همکاران؛ماهیت و ساختار هوش،نشر کیوان،تهران ۱۳۷۲، صفحه ۱۱.
@اتکینسون،ریتا و همکاران؛زمینهی روانشناسی،جلد دوم،ترجمهی محمد تقی براهنی و همکاران،انتشارات رشد،تهران،۱۳۷۰.
@سیف،علی اکبر؛روانشناسی پرورشی،نشر آگاه،تهران،۱۳۷۲،صفحهی ۱۵۷.
@برلاینر،دیوید سی؛روانشناسی تربیتی،ترجمه غلامرضا خوینژاد و همکاران، نشر پاژ و مؤسسهی انتشارات حکیم فردوسی،مشهد،۱۳۷۴.
Maranon colom.Roberto,the study of Human Intelligence A review at @ the Turn of The Mille nnium,Psychology in Spain,2000,VOL 4,No 1