سیستمها و فلسفه تعلیم وتربیت

عوامل اجتماعی تعلیم و تربیت

نوشتهء دکتر غلامعباس توسلی
معرفی مقاله

انتقال دانش‏ها،ارزش‏ها و مهارتها از یک نسل به نسل دیگر، تنها در درون نظام رسمی آموزش و پرورش صورت نمی‏گیرد،بلکه‏ سایر نهادها و مؤسسات اجتماعی نیز در این امر تأثیرگذارند و به نظر می‏رسد که با تحول سریع جوامع و حرکت آنها به طرف جامعه‏ فراصنعتی،بر اهمیت این آموزش‏ها روز به روز افزوده می‏گردد.از میان عوامل تأثیرگذاری که بافت اجتماعی هر جامعه را تشکیل‏ می‏دهند،نظام خانواده،گروهای همسالان،نهادهای مرتبط با ورزش‏ و سرگرمی‏ها،ارتباطات و فرهنگ از عمده‏ترین عوامل بوده و درباره‏ نقش و جایگاه هریک،نظرات گوناگونی ابراز شده است.

از مطالعه این متون می‏توان دریافت درحالی‏که خانواده،هم به‏ عنوان اساس جامعه انسانی و هم به عنوان نخستین عرصه اجتماعی‏ شدن انسان،نقش خاصی را در طول تاریخ بشر ارزیابی کرده است، به نظر می‏رسد که وظایف این نهاد قدیمی به دلایل مختلف دچار تنزل گردیده و در حال حاضر بسیاری از وظایف خود را به سایر مؤسسات و نهادها واگذار کرده است.

گروه همسالان،که تشکیل آن به تبع زندگی در یک مرحله یا همسایگی و یا به دلیل تحصیل در یک مدرسه صورت می‏پذیرد،

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۷۶)


نقش بسزایی در اجتماعی کردن نوجوانان بازی می‏کند.نوع ارتباط در این گروهها،افقی بوده و افراد به دلیل میل و علاقه شخصی و به‏ منظور پاسخگویی به نیازهای عاطفی،در این گروهها گردهم می‏آیند و از طریق تعاملات درون گروهی،فرصت‏های معتنمی برای تمرین‏ مهارتهای اجتماعی و نیز پاسخگویی به عواطف و احساسات خود پیدا می‏کنند.

ورزش و سرگرمی به دلیل اهمیت و نقشی که در رشد بدنی‏ انسان دارد و نیز تمرینی تدریجی برای کسب مهارتهای طبیعی و اجتماعی است از جایگاه ویژه‏ای در بین نسل جوان برخوردار است. متأسفانه،امروزه زندگی شهرنشینی و لزوم سکونت در ساختمان‏های‏ برج‏مانند و فقدان امکانات تفریحی،مشکلات زیادی را در این‏ مورد برای نسل جوان کشور فراهم آورده و لاجرم ابعاد تربیتی آن نیز نادیده گرفته شده است.

ارتباطات و به خصوص آنچه امروزه به آن فناوری‏های‏ اطلاعاتی و ارتباطی گفته می‏شود،کلیه شئون تعلیم و تربیت را تحت‏ تأثیر قرار داده و در یک کلام،مسأله زمان و مکان را در آموزش از بین برده و برای هرکس این فرصت را فراهم کرده است تا به‏ هر شکل و در هر موقع به آموزش بپردازد.فناوریهای ارتباطی، کارکرد بسیاری از ارکان سنتی آموزش چون معلم،شاگرد،محتوا، روش و غیره را دگرگون کرده و از این طریق تأثیرات شگرفی بر نظام‏ تعلیم و تربیت وارد کرده است.از طرف دیگر،ارتباطات به خانه و خانواده هجوم برده و کانون گرم خانواده را به مکان مناسبی برای نشر افکار و عقاید خود تبدیل کرده است.در صحنه بین المللی نیز دسترسی یا عدم دسترسی به این فناوری می‏تواند شکاف از قبل‏ موجود بین کشورهای فقیر و ثروتمند را به مراتب افزون‏تر کند.

و سرانجام،فرهنگ به عنوان مجموعه دانش‏ها،اعتقادات، مهارتها،ارزش‏ها و روش‏های نهادی شده رفتار اجتماعی بر کلیه‏ شئون آموزش تأثیرگذار است و کلیه فعالیت‏هایی از این نوع در درون بافت فرهنگ و با توجه به عناصر تشکیل‏دهنده آن صورت

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۷۷)


می‏گیرد.از اینرو تصادفی نیست که الگوی تربیتی هر جامعه از سایر جوامع متفاوت است و وجوه شاخص آن مانند هنر و ادبیات و به‏ طور کلی میراث فرهنگی هر کشور،نقش تضمین‏کننده‏ای بر روند آموزش آن کشور خواهند گذاشت.

در این مقاله تلاش شده است تا درباره هریک از عوامل بالا در تعلیم و تربیت نسل جوان و نیز رابطه این عوامل با یکدیگر و با کل‏ بافت اجتماعی،توضیحات لازم ارائه شود.

این مقاله را آقای دکتر غلام عباس توسلی،استاد محترم دانشگاه‏ تهران،برای درج ویژه‏نامه جامعه‏شناسی،آموزش و پرورش نوشته، و در اختیار فصلنامه قرار داده‏اند که از این بابت از ایشان متشکریم.

«فصلنامه»

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۷۸)


مقدمه

وقتی مردم از”تعلیم و تربیت در اجتماع‏”صحبت می‏کنند،به نظر می‏رسد که منظور آنها صرفا مقررات و نظام تعلیم و تربیت است؛یعنی،نظام رسمی مدارس،دانشکده‏ها و دانشگاه‏ها.به‏هرحال،مشخص است که این نظر تا چه حد سطحی است.

حقیقت آن است که در انتقال دانش،ارزش‏ها و مهارت‏ها از یک نسل به نسل دیگر، علاوه بر نظام رسمی آموزش و پرورش بسیاری عوامل مؤثرند و این انتقال نیز در طول‏ زمان انجام می‏گیرد.در واقع،هر شکلی از گردهمایی و هر نهاد اجتماعی،ابعاد تعلیم و تربیتی خاص خود را داراست و باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد.

باید دیدگاه تاریخی این مسأله را به خاطر بسپاریم و چگونگی جابه‏جایی کانون آن را از اجتماعی کوچک به جامعهء بزرگ در نظر بگیریم.در طول این بررسی،لازم است دو نکتهء دیگر را نیز در نظر بگیریم.نخست این‏که نظام آموزش و پرورش در هر جامعه،الگوی‏ تربیتی خاص خود را به وجود می‏آورد و نظام باید در پرتو زمینه‏ای از انواع مختلف‏ خواسته‏های فشرده نظیر مراقبت‏ها،محدودیت‏ها و اجبارها عمل کند.دوم این‏که برخی از منتقدان ادعا می‏کنند که در سال‏های اخیر،روش‏های نظام تعلیم و تربیت بسیار نابه‏سامان‏ شده است و ضرورت دارد کیفیت تعلیم و تربیت به‏طور مثبتی اصلاح شود.

در نخستین نگاه،وضعیت موجود بسیار معنادار به نظر می‏رسد امّا اگر بسیاری از دیگر عوامل تعلیم و تربیت را در جامعه تجربه کنیم،ممکن است با مشکلاتی جدی روبه‏رو شویم.برای مثال،سؤالی نظیر این را می‏توان مطرح کرد که اگر به مجموعهء تعلیم تربیت‏ در بیرون از نظام تعلیم و تربیت رسمی توجه جدی شود،آیا نظام تعلیم و تربیت موجود دیگر ضرورتی خواهد داشت؟

این مقاله درصدد آن است که به ترتیب همهء جزئیات مربوط به عوامل بافت اجتماعی را در یک تجزیه و تحلیل منظم جامعه و تعلیم و تربیت-که نمودار شمارهء یک بر آن دلالت‏ دارد،-مورد توجه قرار دهد.با نگاهی به این نمودار به آسانی می‏توان ابعاد تربیتی هریک‏ از آنها را با مهارت به دست آورد.اینک به بررسی عوامل بافت اجتماعی در شش مبحث‏ می‏پردازیم.

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۷۹)

 


۱-خانواده و خویشاوندی

زمانی که دربارهء انتقال اولین مهارت‏های رفتاری،ساده‏ترین نوع دانش،اساسی‏ترین‏ ارزش‏های انسانی از یک نسل به نسل دیگر فکر می‏کنیم(از قبیل ترجیح دادن راست‏گویی‏ بر دروغ‏گویی،مهربانی بر بی‏رحمی،اعتماد بر فریب و غیره)،مشخص است که همواره‏ خانواده را یکی از اساسی‏ترین عوامل تعلیم و تربیت در اجتماع به حساب می‏آوریم و لازم‏ است به نقش مستمر آن توجه کنیم.امروزه شبکهء کاملی از خدمات اجتماعی خانواده را در انجام وظایفش یاری می‏دهد.امروزه خانواده زیر فشارهای اجتماعی بیش‏تری قرار دارد. لذا طرح برخی نظریات روشن و صریح می‏تواند برای رسیدن به مقصود ارزشمند باشد.در این‏جا نخست به چهار نکتهء ویژه و سپس به سه نکتهء عام اشاره می‏کنیم.

الف.خانواده به عنوان اساس جامعهء انسانی:به‏طور کلی،خانواده به دو دلیل خشت بنای جامعهء انسانی است:

از لحاظ تاریخی،خانواده و روابط خویشاوندی نخستین ریشه‏های حیات اجتماعی‏ انسانی را تشکیل می‏دهند.دانش گذشتهء ما گواه این مطلب است که ابتدایی‏ترین قیدی که‏ انسان‏ها را به هم مرتبط کرده و از دورهء ما قبل تاریخ تا زمان حال ادامه یافته است،قید مناسبات خویشاوندی است.گفته می‏شود که اوّلین قید اجتماعی،در احساسات بشری نظیر عاطفه،وابستگی متقابل،تعلق و هم‏زیستی ریشه دارد.این قید را امروزه نیز در تمام جوامع‏ بشری می‏توان مشاهده کرد.در واقع،می‏توان گفت که خانواده یکی از قلمروهای‏ تجربه‏شدهء اجتماعی در همهء جوامع است.البته این‏که خانواده‏ها چگونه در مراحل بعدی‏ پیچیده‏تر می‏شوند،مسألهء دیگری است.نظام تنظیم‏کنندهء کامل نهادهای اجتماعی(کلیهء الگوهای عادات و آداب و نیز مجاز شمردن آنها)در اجتماعات ساده‏تر شکل گرفته است‏ و به وسیلهء نظام‏های خانوادگی و خویشاوندی به هم پیوند خورده و از این نظام‏ها متأثر و به‏ وسیلهء آنها حمایت شده است.مذهب و اخلاقیات تا حدّ زیادی بر تابوهای خویشاوندی و نظام‏های توتمی نیاکان ما مبتنی است.در جوامع ابتدایی قدرت سیاسی را مجمعی از ریش‏سفیدها(با رئیس یا بدون رئیس)به منزلهء یک کانون قانون‏گذاری کامل،حمایت و پشتیبانی می‏کند.مالکیت-به ویژه مالکیت زمین-نیز بر تقسیمات خویشاوندی تکیه دارد.

قبیلهء کلان،خانواده،وابستگی‏های خانوادگی،روابط خویشاوندی و گروه‏های خونی‏ پایه‏های نهادی جامعهء انسانی را تشکیل می‏دهند.پیشرفت تاریخی جوامع از گذشتهء دور تاکنون،به مقدار زیاد،یک جریان تدریجی و منحصر به فرد نهادهای خاص و عملکرد این‏ نهادها در یک جامعهء ابتدایی با ساختار نظام‏بستهء خویشاوندی بوده است.توالی تاریخی‏ جوامع انسانی،تحولات نوع کاملی از جامعهء بشری تلقی می‏شود و در یک اجتماع خاص

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۸۱)


عامل وابستگی به نیاکان و تقدّس آن اهمیت خود را حفظ کرده است.احترام به روح قانون‏ پیشین نیاکان و قانون اتصال و تسلسل به گذشته در هر جامعه‏ای هم‏چنان وجود دارد.

انواع گوناگون خانواده و نظام‏های خویشاوندی(انواع ازدواج،چندزنی،چندشوهری، تک‏همسری و گسترده)،بعضی از تردیدها را در مورد کلیت تاریخی خانواده و برطرف‏ کرده و به پرسش‏هایی نظیر این‏که آیا خانواده می‏تواند ضرورتا در ساختار جامعه مطرح‏ شود،پاسخ گفته است امّا اگر در مورد جزئیات مقررات نظام خویشاوندی و توارث‏ نیندیشیم،می‏توانیم همهء این تردیدها را کنار بگذاریم.به‏هرحال،این مسائل بدون شکست‏ عام بوده است و در سراسر تاریخ بشر و در همهء جوامع مصداق دارد.این مسأله ما را مستقیما به بررسی نکتهء دوم هدایت می‏کند.

خانواده از جهت دیگری نیز ریشه و اساس جامعهء انسانی تلقی می‏شود.خانواده‏ نخستین گروه کوچک محلی است که همهء افراد در آن متولّد می‏شوند،در درون آن زندگی‏ می‏کنند،مدتی از مؤثرترین سال‏های زندگی خود را در آن به سر می‏برند و در آن‏جا با اجتماع وسیع‏تر آشنا می‏شوند و می‏آموزند که عضو جامعه شوند.به نظر می‏رسد که روابط صمیمی بین والدین،مواظبت از وابستگان و کمک متقابل به یک‏دیگر،قبول مسؤولیت‏ها و وظایف متقابلی که بین پدر و مادر توزیع شده است،همگی در همه جا توسط گروه‏های‏ کوچک آموخته می‏شود و به صورت جزئی و شخصی در درون خانواده‏ها به آزمایش در می‏آید و اجرا می‏شود.به نظر می‏رسد که هیچ گروه دیگری نمی‏تواند این نیازها را برآورده‏ کند.مردان،زنان و کودکان برای رضایت‏مندی از زندگی خصوصی و خشنودی از تبادل‏ همهء تجارب شخصی،به خانه و خانواده نیاز دارند.خانواده پایه‏ای برای تداوم زندگی در اجتماع وسیع‏تر است.خانه و خانواده برای کودکان،زمینهء مطمئن آشنایی و صمیمیت است‏ و رشد بدنی و عاطفی و فکری آنها را در طول سال‏های اولیهء زندگی-که کودک هنوز مستقل نیست و با محیط مدرسه و اجتماع بزرگ مواجه شده است-تأمین می‏کند.در خانواده نیازهای اساسی کودک مانند احساسات و عواطف ارضا می‏شود و خط مشی‏ها و ارتباطات مناسب زندگی در او شکل می‏گیرد.

تمام اینها اساس تربیت کودک(چه خوب و چه بد)را تشکیل می‏دهند.این رشد در دورهء بعد دنبال می‏شود و در سراسر زندگی او را ریشه می‏دواند.پس خانوادهء مرحلهء آغاز حیات اجتماعی کودک است.

ب-خانواده به مثابهء نخستین عرصهء اجتماعی شدن:در این‏جا به نکتهء ویژه‏ای اشاره می‏شود و آن این‏که برای تمامی کودکان،خانواده کوچک‏ترین گروه صمیمی و محلی،مؤثرترین و با نفوذترین و مهم‏ترین عامل آن چیزی است که امروزه‏”اجتماعی شدن نخستین‏”نامیده می‏شود.

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۸۲)


ساده‏ترین مهارت‏های بدنی از قبیل چنگ زدن،چیزی را در دست گرفتن،قدم زدن،توالت‏ رفتن،لباس پوشیدن،بستن دگمه‏ها و بند کفش و کمربند،اساسی‏ترین آداب سکوت و سخن گفتن و رسوم،اساسی‏ترین آگاهی‏ها از زبان،لغات،لهجه و طرز برخوردها و…در خانواده آموخته می‏شود.در واقع،اولین توجه فرد به خود(فردیت)چه از نظر خودآگاهی‏ چه از جهت درک خویشتن به عنوان مرد یا زن،در خانواده شکل می‏گیرد.کودک ابتدا در خانواده به یک شخص اجتماعی تبدیل می‏شود؛و خانواده او را در جهت گسترش‏ شخصیتش تحت تأثیر قرار می‏دهد و آن‏چه را که بعدا در زندگی وی رخ خواهد داد،تعیین‏ می‏کند.اهمیت خانواده به منزلهء عامل اجتماعی شدن کودک دارای دو جنبهء کاملا روشن‏ است.آن‏چه طی ابتدایی‏ترین سال‏های زندگی در درون خانواده‏ها اتفاق می‏افتد،در بقیهء دوران زندگی،شخص را تحت تأثیر قرار می‏دهد و آن‏چه بعدها نیز استقرار می‏یابد-یعنی‏ به صورت عادات اساسی،نظرها،عواطف،باورها،استمرار و حفظ رفتارهای منظم و کسب صفات مطلوب برای زندگی اجتماعی سراسر زندگی بزرگ‏سالی را شکل و جهت‏ می‏دهد-برای جامعه اهمیّت اساسی دارد.

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۸۳)


۲-خانواده به عنوان بستر استمرار یک فرهنگ واسط

تأثیر خانواده،تنها به دایرهء محدود خانه یا سال‏های اولیّهء دوران کودکی منحصر نمی‏شود.خانواده در ساختار اجتماعی نیز جایگاه ویژه‏ای دارد و در هر ناحیه یا محل‏ معین،محیطهای روستایی و شهری،در شرایط اقتصادی و سبک‏های مختلف زندگی‏ اجتماعات معین و بالاخره در طبقات اجتماعی متفاوت دارای ویژگی خاصی است امّا هر خانواده‏ای پیوسته منش‏ها و کیفیات زندگی و باورهای موروثی مکتوم خود را بازتولید می‏کند و به‏طور گریزناپذیری در قالب شرایط و موقعیت ویژه‏ای که در آن قرار دارد،خود را با شرایط محیط تطبیق می‏دهد.این بدان معناست که برای کودک از تولّد تا بزرگ‏سالی، خانواده به‏طور مستمر واسط و میانجی همهء عناصر فرهنگی یا اجتماع وسیع‏تر است.کودکی‏ که در خانواده‏ای که پدر مدیر بانک یکی از شهرستان‏هاست بزرگ شده و در خانوادهء خود با مباحثی از”نظام دموکراسی و جامعهء مدنی و قدرت صنفی(سندیکایی)،احزاب سیاسی، موسیقی کلاسیک،پلیس و غیره آشنا شده است،در مقایسه با کودک دیگری از خانواده‏ای‏ که پدر ماهی‏گیر یا معدنچی یا کشاورز است،مسائل را به گونهء دیگری درمی‏یابد.این بدان‏ معنا نیست که تک‏تک افراد،محصول محیطهای اولیهء زندگی خود هستند بلکه ادراک و تجارب آنها وابسته به عواملی است که از سال‏های اولیهء زندگی آنها تأثیر پذیرفته و از محیط خانواده‏شان ناشی شده است.این تأثیر گزینشی خانواده-به منزلهء میانجی فرهنگی- بستر رشد فرهنگی کودکان طی مدت زمانی بسیار طولانی است؛یعنی،تأثیری که از ابتدای‏ توّلد تا آخر دورهء وابستگی کامل،از تولّد تا کودکی و بزرگ‏سالی و حتّی تا آخر عمر با وابستگی کم‏تری ادامه می‏یابد.

۳-تأثیر مستمر بر تربیت‏پذیری کودک

در این‏جا بر نکتهء مهم دیگری تأکید می‏شود و آن این‏که خانواده به دلیل قدرت‏ عظیمش،چه در مرحلهء نخست اجتماع‏پذیری و چه در مرحلهء بعد،از طریق واسطه‏های‏ فرهنگی،تأثیری چشم‏گیر و چندبعدی بر کودک باقی می‏گذارد؛به حدی که او نخواهد توانست از”نظام خاص تربیتی‏”بهره‏مند شود.اگر بافت خانواده مقوم نظام پرورشی‏ رسمی باشد،یعنی کودک را به تلاش تشویق کند و او را وادار سازد که خوب عمل کند و آن‏قدر در مدرسه بماند تا در استفادهء کامل از آن موفق شود،کودک به خوبی قادر خواهد بود خود را با آن هماهنگ سازد و واکنش مناسبی نشان دهد و مهارت‏ها و استعدادهای خود را به حد کمال برساند.

اگر به نظر خانواده آموزش رسمی چیزی در حد یک امر بیگانه و غیرخودی تلقی‏ باشد،به طوری که کودک را از جدی گرفتن مدرسه دل‏سرد کند،کودک-چه دختر و چه

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۸۵)


پسر-هرگز به مدرسه احساس تعلق نخواهد کرد.پس با تمام ظرفیت و توان خود نمی‏کوشد و خیلی زود مانند یک بزرگ‏سال علیه آن طغیان و آن را ترک می‏کند.

به‏هرحال،هنگامی که نخستین نکته از سه نکته مذکور توضیح داده شود،به قدرت و اهمیت آن بیش‏تر پی خواهد برد.

الف.وجه دوگانهء خانواده

آن‏چه به روشنی اهمیت دارد؛بازشناخت دو جنبهء کاملا طبیعی خانواده است از یک‏سو،زندگی در صورتی استوار می‏ماند و با رضایت‏مندی و شادی همراه است که‏ خانواده به مثابه یک اجتماع کوچک در نظر گرفته شود.در این معنی،خانواده باید”هدف‏” تلقی شود؛به طوری که مولد احساسات هم‏بستگی،مشروعیت،وفاداری و تعلق‏خاطر باشد. الگوهای ارتباطات بین اعضای خانواده باید به فضای خصوصی و تجربهء شخصی آنها محدود و منحصر شود.

از طرف دیگر،خانواده مقید به این است که راهی را-به خصوصی برای فرزندان- بگشاید که بتوانند خود را برای زندگی مستقل و کامل‏تر در اجتماع بزرگ‏تر آماده سازند.به‏ این معنا که کودکان را برای مستقل شدن،خودمختاری و جدا شدن از خانواده آماده می‏کند و نیز کودک را به ارتباطات اجتماعی ماهرانه‏تری مجهز می‏سازد تا قادر باشند حوزهء وسیع‏تری از کنش‏ها و فعالیت‏های جامعه را بفهمند و عملا بتوانند در درون این شبکهء روابط پیچیدهء اجتماعی زندگی کنند.کودک باید از دوران تولد تا سال‏های بعد از آن،یک‏ اجتماع خانوادگی شاد و پایدار داشته باشد؛اجتماعی که کودک عضو پذیرفته شدهء آن‏ باشد.در عین حال،باید به تدریج بفهمد که بالاخره مجبور است دیر یا زود از این محیط جابه‏جا شود و سرانجام اجتماع خانوادگی را ترک گوید؛به خصوص هنگامی که زندگی‏ بزرگ‏سالی را آغاز می‏کند.بدیهی است وابسته کردن طفل به علایق خانوادگی به طوری که‏ او را مطلقا به والدینش وابسته کند و در او این احساس را ایجاد کند که هرگز قادر نیست‏ روابطی جز آن‏چه در خانواده دارد و در هیچ جای دیگر برقرار سازد صحیح نیست،بدون‏ شک،این نیز درست نخواهد بود که با کودک همواره مانند یک‏”بزرگ‏سال بالقوه‏”رفتار شود و او دائما در معرض انجام کارهای سخت قرار گیرد؛زیرا در این صورت،او هرگز به‏ طور کاملا راحت و با اعتماد از کودکی خود لذت نخواهد برد و زندگی خویش را در همان‏ سن خاص احساس نخواهد کرد.لازمهء حفظ تعادل بین این دو جنبه از زندگی خانوادگی به‏ صورت رضایت‏بخش،جست‏وجوی راه‏حل و استفادهء بیش‏تر از فردی است که اغلب ما از آن بهره‏مندیم امّا هردو جنبه واجد اهمیت است.نه تنها قابلیت تربیت کودک در جهت‏ پیشرفتش در درون نظام تحصیلی،بلکه تمامی فعالیت‏ها و سراسر جریان زندگی‏اش ممکن

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۸۶)


است تحت تأثیر غلبهء یکی از این دو عامل شکل بگیرد.بعدا خواهیم دید که چگونه نقش‏ مادر در میانجی شدن بین خانواده و جهان مدرسه و دنیای خارج در مراحل بعدی اهمیت‏ ویژه‏ای دارد.در عین حال دو نکته مهم و اساسی دیگر نیز وجود دارد که در زیر به آنها می‏پردازیم.

ب.ارتباط میان خانواده،اجتماع و جامعه کل

شایسته است یک‏بار دیگر محوری را که تونیس‏۱در تمایز میان اجتماع و جامعه بر آن‏ تأکید کرده و تحول از اجتماع به جامعه را مهم شمرده است در نظر بگیریم.

این مطلب تأثیر مهمی بر شرایط خانواده در اجتماع دارد.در انواع ساده‏تر اجتماعات‏ (اعم از ساده‏ترین اجتماعات یا مثلا روستاهای جوامع جدید قبل از صنعتی شدن که‏ قاطعانه تمامی زندگی ما را عوض کرده است)،میان اجتماع و جامعه از یک سو و خانواده و اجتماع از سوی دیگر نسبت نزدیکی وجود دارد.کودکانی که در خانواده‏های خود پرورش‏ می‏یابند،به آسانی و به‏طور کامل آن‏چه را که در اجتماع بزرگ‏سالان در مورد آنها ادامه‏ می‏یابد،به خوبی مشاهده می‏کنند.این اجتماع بزرگ‏سالان به میزان وسیعی،محدود به‏ محل،مکان و مناطقی است که در واقع جامعه خوانده می‏شود.در این محدوده از اجتماع، خانواده عامل مؤثر آموزش و پرورش است و کودکان را به‏طور واضح و مشخص به درون‏ الگوهای مورد انتظار زندگی‏شان هدایت می‏کند.در جوامع صنعتی و پیشرفته با توجه به‏ مقیاس بزرگ‏تر و درجهء بالای تخصص،وجود مقررات پیچیدهء رسمی و شرایط زندگی‏ شهری،میان خانواده و اجتماع و جامعه عدم تناسب وجود دارد و لذا بین این سطوح نوعی‏ خلا ملاحظه می‏شود.در واقع،می‏توان گفت که در این‏گونه جامعه‏های پیشرفتهء صنعتی، خانواده در اغلب اوقات مجبور به پذیرش شرایط و تجربهء انزواست.در یک جامعهء بسته به‏ دلیل نبود تجربهء زندگی در اجتماعات وسیع،زندگی بسیار خصوصی و شخصی می‏شود؛ یعنی،در خود محصور و به خود محدود می‏گردد.بعضی اوقات این امر به دلایل طبیعی‏ محض وارد زندگی خصوصی می‏شود؛نظیر زندگی کردن در طبقات بسیار بالای‏ ساختمان‏ها و قرار گرفتن در خیابان‏های شلوغ و بسیار تنگ که در آن‏ها بالکن بسیار کوچکی برای بازی بچه‏ها به صورت مشترک و جود دارد.

گاهی اوقات به دلیل پیچیدگی زندگی شهری و تغییرات دائمی و تحرک بیش از حدّ، جامعه به حدّ اعلا تجاری و حسابگرانه می‏شود و تحرک جغرافیایی و اجتماعی آن به هیچ‏ وجه میسر نمی‏گردد.

در یک جامعهء رقابت‏آمیز با نظام متمرکز تعلیم و تربیت،از استحکام خانواده کاسته‏ می‏شود،به این ترتیب،ممکن است خانواده خود را در موقعیت نامناسبی بیابد و به عنوان

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۸۷)


یک عامل تعلیم و تربیت با مسائل و مشکلات زیادی روبه‏رو شود و روابط درونی آن‏که‏ می‏تواند کودکان را برای صعود به سطوح بالای تعلیم و تربیت موردنظر جامعه برانگیزد، استحکام خود را از دست بدهد.در این میان،جامعه نیز ممکن است عامل دیگری را به‏ جای خانواده تدارک ببیند و در نتیجه،تداوم تجارب جوامع کوچک را که ممکن است‏ طولانی و مورد نیاز باشد،به کلی نابود کند.

در چنین شرایطی،خانواده ممکن است خود را به عنوان عامل تعلیم و تربیت شکست‏ خورده احساس کند و بر سر دوراهی قرار گیرد،از یک سو دائما باید فرزندان خود را به‏ پلکان بالاتر نردبان آموزشی-که مورد انتظار”جامعه‏”است-براند و از سوی دیگر، هم‏زمان با آن درمی‏یابد که این امر هرگونه امکان استقرار و تجربهء استمرار اجتماع کوچک‏ را از میان می‏برد؛استمراری که در طول زمان سخت مورد نیاز است.والدین در تمامی این‏ موارد در هدایت فرزندان خود در جهت مطلوب احساس شکست می‏کنند.به نظر می‏رسد که این شکست بر والدین فشار وارد می‏کند.

پ.خانواده و کارکردهای آن:زوال و تنزل جایگاه

غالبا خانواده به دلیل مشکلاتی که تجربه می‏کند و از آنها رنج می‏برد،مورد سرزنش‏ واقع می‏شود.بسیاری از منتقدان،تنزل و زوال خانواده را حاصل دوران صنعتی شدن‏ می‏دانند.به خصوص ادعا می‏کنند که فرایند پیچیدهء کار،تجدید سازمان اشتغال و بیکاری و اصلاح قوانین،موجب ظهور گروه‏های جدید اقتصادی،اجتماعی و سیاسی شده است و مقررات تازه‏ای را به وجود آورده که به تدریج خانواده و وظایف آن را دچار اختلال کرده‏ است.زمانی،چنین مطرح می‏شد که خانواده در جوامع ماقبل صنعتی که همهء نیازهایش را خود تأمین می‏کرد و رأسا کارهای خود را انجام می‏داد؛معیشت خود را به تنهایی تأمین‏ می‏کرد،از فراغت‏های خود بهره‏مند می‏شد،مراقبت و امکان آموزشی و بهداشتی را خود فراهم می‏کرد و در زمینهء رعایت آداب دینی و اخلاقی و امور مربوط به آن خود حاکمیت‏ داشت.

خانواده به‏طور معمول عادت داشت که به مثابهء یک گروه اجتماعی،تمامی این وظایف‏ اقتصادی،سیاسی،مذهبی و آن‏چه را که با سلامتی او ارتباط داشت-از قبیل بهداشت، آموزش و پرورش و سرگرمی انجام دهد.امروزه این وظایف بر عهدهء مجتمع‏های‏ صنعتی،مؤسسات،دولت‏ها،کلیسا و غیره است که فرصت‏هایی را برای گذرندان اوقات‏ فراغت برای افراد فراهم می‏آورند،به آنان خدمات بهداشتی ارائه می‏کنند و نظام‏های تعلیم‏ و تربیت را برای عموم تدارک می‏بینند و آنها را اجرا و کنترل می‏کنند.امروزه،حتی لباس‏ و غذای بچه‏ها نیز در خارج از خانه تهیه می‏شود.لذا امروزه خانواده یک گروه اجتماعی

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۸۸)


است که از وظایف اولیه‏اش تهی شده و تنها بستری برای برقراری روابط صمیمی و هم‏صحبتی بین همسران،والدین و فرزندان است.با توجه به تغییرات یاد شده،گاهی‏ گفته می‏شود که خانواده در حال کاستی و از دست دادن وظایف خود به عنوان عامل تعلیم و تربیت است.منظور از این گفته آن است که منحصر کردن مسؤولیت آموزش و پرورش به‏ خانواده اشتباهی اساسی است و شیوه‏های دیگری را نیز می‏توان برای این تغییرات‏ اجتماعی پیشنهاد کرد.انتساب تمامی این وظایف به خانواده در دوران پیش از صنعتی‏ شدن،تصویر مسخره‏آمیزی است که فقط به دلیل جهل به حقایق ارائه می‏شود.خانواده‏های‏ طبقه‏ی کارگر-چه در شرایط روستایی و چه شهرنشینی-پیش از صنعتی شدن و در طول‏ سال‏های اولیهء صنعتی شدن از فقر چند جانبه‏ای(که تمام جنبه‏های فقر را شامل می‏شد)رنج‏ می‏بردند.کارگران-اعم از مردان و زنان و کودکان-بدون این‏که بتوانند نیازهای خود را برطرف کنند،در ترسناک‏ترین شرایط با پول اندک و ساعات طولانی کار استخدام‏ می‏شدند و امکان دسترسی به زندگی مناسب و خانه‏های مرفه برای آن‏ها غیرممکن بود. البته بسیاری از آنها ابدا استخدام نمی‏شدند و برحسب قانون،عناصر نامطلوب به حساب‏ می‏آمدند.صحبت کردن از چنین خانواده‏هایی که اجرای وظایف حکومتی و مذهبی را به‏ عهده بگیرند صرفا یک افسانه‏سرایی است؛زیرا حتی نمی‏توان تصور کرد که آنها قادر به‏ حفظ بهداشت و سلامت فرزندان خود و فراهم کردن امکانات تعلیم و تربیت برای آنان‏ باشند.اغلب در چنین خانواده‏هایی کودکان اصلا تعلیم و تربیت مناسبی را دریافت‏ نمی‏کردند و بیماری‏ها به وسیلهء پیرزنان مداوا می‏شد.مطالعه دربارهء دانش‏آموزان متعلق به‏ چنین خانواده‏هایی نشان می‏دهد که این پیرزنان و حتی مادران اطفال اغلب از ساده‏ترین‏ معیارها و مهارت‏های پاکیزه نگه داشتن خانه و دوخت و دوز تعمیر لباس بی‏اطلاع هستند.

حقیقت آن است که تمام جریان اصلاحات اجتماعی از اوایل قرن نوزدهم تا سال‏های‏ اخیر داستانی طولانی از برپا داشتن خانوادهء مدرن از طریق افزودن بر وظایفش بوده است. هر بخشی از قانون‏گذاری جدید،سهم وظایف کودکان،زنان و مردان را در خانه،محل‏ کار،کوچه و خیابان و نواحی اطرافشان اصلاح می‏کند و در خواست‏های تازه‏ای از خانواده‏ دارد و آن را مسؤول حفظ و ارتقای استانداردهای تازه می‏داند.اصلاح تعلیم و تربیت مثال‏ خوبی است،تلاش زیادی به عمل آمده است که از طریق انجمن اولیا و مربیان،سهمی از تربیت و حتی آموزش به خانواده‏ها منتقل شود.در مقررات عمومی تعلیم و تربیت،هر تغییر جدید بر مسؤولیت‏های والدین می‏افزاید و وظایف خانواده‏ها را وسعت می‏بخشد. داستان به وجود آمدن خانوادهء جدید با بافت جدید؛گام‏به‏گام با تصویب قوانین جدید خانواده همراه بوده و به ارائهء تعریف جدیدی از خانواده منجر شده است که خاص شرایط

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۸۹)


اجتماعی نوین است.در عین حال،لازم است دو جنبه از جریان این تغییرات یادآوری‏ شود.

نخست پیچیدگی خانواده؛خانواده به منزلهء یک سازمان،بیش از پیش اصلاح شده و در رابطه با معیارهای جامعهء مدرن،نظم و نظام پیدا کرده اما شرایط اجتماعی محدود آن‏ اصلاح نشده است.خانواده به صورت روزافزون به کانونی برای رفع نیازها و تأمین‏ خواست‏های جامعه تبدیل شده است.حال آن‏که،هم‏زمان شرایط وجود یک اجتماع‏ کوچک و پایدار-که موجب دوان آن بود-به دلیل بالا رفتن استاندارهای زندگی و توقعات بسیار از خانواده از میان رفته و این امر زمینه وضع دشوار و بلاتکلیفی امروز را فراهم کرده است.

وجه دوم این تغییرات این است که تقاضای استانداردهای عالی‏تر به معنای تقلیل‏ مسائل اجتماعی نیست؛برعکس،هرچه استانداردها بالاتر می‏رود،زندگی برای افراد فقیر دشوارتر می‏شود.ازاین‏رو مشکلات خانواده‏ها همواره رو به افزایش می‏رود و به نظر می‏رسد که جامعه به سپاه بزرگ‏تری از مددکاران اجتماعی نیاز دارد؛کسانی که بتوانند به‏ تعداد بیش‏تری از مردمی که قدرت پاسخ‏گویی به تقاضاهای مورد انتظار را ندارند،کمک‏ کنند و از آنها حمایت نمایند.اکنون شرایط به گونه‏ای است که خانواده دائما باید با مسائل و مشکلات تربیتی دست و پنجه نرم کند امّا این تنها مشکلی نیست که از اهمیت خانواده در حل مشکلات پرورشی کاسته است؛

بنابراین،نتیجه‏گیری ما باید آن باشد که خانواده اساسی‏ترین عامل تعلیم و تربیت‏ بنیادین در هر جامعه است.خانواده،کودک را در خلال سال‏های طولانی و پراهمیت‏ کودکی به عمیق‏ترین وجه تحت تأثیر قرار می‏دهد و بیش‏تر از آموزش رسمی و نظام‏ آموزشی با او برخورد دارد.

در این‏جا دومین عامل از عوامل شش‏گانهء بافت اجتماعی توضیح داده می‏شود.

۲-گروه‏های هم‏بازی،محلی و همسایگی

برای پرداختن به بحث یاد شده در این‏جا به چهار نکتهء مهم اشاره می‏کنیم:

الف.اهمیت بازی از منظر روان‏شناسی

مدت مدیدی است که زیست‏شناسان،مردم‏شناسان فرهنگی،روان‏شناسان و جامعه‏شناسان به‏طور هماهنگ در مورد اهمیت روان‏شناسی بازی به توافق رسیده‏اند.در مورد بچهء انسان(همانند بچه‏های اغلب گونه‏های حیوانی)،بازی یک عامل طبیعی رشد و فعالیتی ضروری و جدی و اجتناب‏ناپذیر در جهت آموزش و پرورش است.از نخستین‏ دوران کودکی،بازی تمرینی تدریجی و مداوم و مرتب جهت کسب هرنوع مهارت طبیعی

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۹۰)


-نظیر لمس کردن،به چنگ گرفتن،مشاهده کردن،جنبیدن،هماهنگ کردن تمامی‏ احساس‏ها و واکنش‏ها مغزی و بدنی و ظرفیت‏ها در کشف دنیای بیرون-تلقی می‏شود که‏ کودک باید آنها را بشناسد و عمل متناسب در حین انجام دادن آنها را فرا گیرد.بعدها همین‏ شیوه،اساس یادگیری ارزش‏ها و مهارت‏های اجتماعی است.گرچه بازی در محیط خانواده‏ فرایندی مهم است امّا در بیرون از خانواده،گروه‏های بازی که بچه‏ها در کوچه و محله با آنها ارتباط برقرار می‏کنند،احتمالا مهم‏ترین تأثیرات تربیتی را بر تجارب کودک باقی‏ می‏گذارند.گروه‏های هم‏بازی همانند خانواده از گروه‏های نخستین به شمار می‏رود که‏ کودک به عنوان یک عضو و یک شخص کامل در آنها مشارکت می‏کند.در این گروه نیز رشد فزایندهء”خودآگاهی‏”در حین رشد آگاهی اجتماعی و آگاهی نسبت به دیگران و ارزش‏ها و قضاوت‏های آنان شکل می‏گیرد.

ب.نقش بازی در مهارت‏های دوران بزرگ‏سالی

در جوامع اولیه،به ویژه به دلیل هم‏بستگی نزدیکی که بین خانواده،اجتماع کوچک‏ (محلی)و جامعهء کل حاکم است،فعالیت‏ها و الگوهای بازی کودکی مستقیما در فعالیت‏های‏ جدی اجتماع بزرگ‏سالی استمرار و ادامه می‏یابد.بازی در واقع نوعی آمادگی برای انجام‏ دادن فعالیت‏های بزرگ‏سالی و ورود جدی به دانش‏ها و مهارت‏های اجتماعی بزرگ‏سالی‏ است.از طرف دیگر،به دلیل رابطهء نزدیک میان کودکی و بزرگ‏سالی-حقیقت آن است که‏ در سرتاسر زندگی مجموعه‏ای از تجارب وجود دارد-بین بازی و اشتغالات جدی بعدی‏ تمایز قاطع و مشخصی نمی‏توان قائل شد.

گروه‏های بازی باید گروه‏های تربیتی کاملا جهت‏دار تلقی شوند.برای مثال،پسران‏ جوان یک گروه اسکیمو یاد می‏گیرند که چگونه با تیر و کمان شکار کنند؛درست همانند دختران که می‏آموزند چگونه غذا بپزند و پارچه را برای دوخت لباس آماده کنند.در جوامع اولیه مراسم و جشنی وجود دارد که طی آن رسیدن بچه‏ها به این مراحل مورد تقدیر و تحسین قرار می‏گیرد.مطالعات انسان‏شناسان سرشار از چنین مثال‏هایی است.مشابه چنین‏ شرایطی را در جوامع روستایی گذشتهء خود نیز می‏توانیم ملاحظه کنیم.

در واقع،این تمایل و گرایش در جوامع جدید نیز قابل مشاهده است اما به دلیل‏ پیچیدگی این جوامع،مشکلات و ابهاماتی در آنها بروز می‏کند.

پ.فرصت‏ها و امکانات برای بازی کردن

برخی از این پیچیدگی‏ها(تمایزات اجتماعی،تحرک اجتماعی و فاصله گرفتن‏ خانواده‏ها از شبکهء خویشاوندان که باعث جابه‏جایی و تغییرات وسیع شرایط مادی،محلی‏ و طبقاتی می‏شود)به حقیقت ساده‏ای منجر می‏گردد که فرصت و امکان بازی را در محله و

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۹۱)


در همسایگی بسیار محدود می‏کند.گاهی این امر نتیجهء مستقیم شرایط جوامع فقیر است؛ مانند سکونت در ساختمان‏های مرتفع و تنگ و برج‏هایی که هیچ‏گونه امکانی برای بازی در آنها وجود ندارد.در این‏گونه محدوده‏های مسکونی،سروصدا،صرف انرژی و بی‏نظمی‏ حاصل از بازی کودکان دخالت‏های ناخواستهء بزرگ‏ترها را موجب می‏شود.نبود فرصت‏ بازی برای کودک گاهی نتیجهء ایجاد محدودیت عمدی از سوی یکی از والدین است که‏ نمی‏خواهد فرزندش در خیابان رها شود و بدون رعایت هرگونه تمایزی با هر بچه‏ای بازی‏ کند.

یک حقیقت مهم دیگر وجود دارد که قبلا دربارهء آن سخن گفته‏ایم و آن این است که‏ تعلیم و تربیت اجباری به واقع عامل عقب ماندن کودکان از ورود به کارهای اجتماعی در طول دوران مهم و طولانی زندگی است.بچه‏هایی که تحت چنین تعلیم و تربیت قرار می‏گیرند،از دنیای بزرگ‏سالی جدا شده و از آن فاصله گرفته‏اند و مجبورند بعدها روزنی به‏ قواعد و شرایط رسمی پیدا کنند.این نوع تعلیم و تربیت تحمیلی(اجباری)بدون فرصت و امکان استفاده از بازی‏های غیررسمی در سراسر دوران کودکی موجب اضطراب و آشفتگی کودک و بروز وجهه نظر منفی در او می‏شود.ایجاد شکاف بین دنیای کودک و بزرگسال با درجات و مراتبی از کینه و خصومت موجب رشد کودکی بی‏تناسب برای جامعه‏ می‏شود و چنان‏که پل گودمان(Powl Goodman)توضیح داده است ممکن است به‏ وضعیتی از تعلیم و تربیت ناصحیح منجر گردد.دست‏کم در جوامع ساده‏تر،انتقال از پایگاه کودکی به پایگاه بزرگ‏سالی به‏طور واضح از طریق‏”مناسک گذر”مشخص می‏شود که در بردارندهء انتظارات روشن است و دو مرحله از زندگی را به یک‏دیگر پیوند می‏دهد. سؤال این‏جاست که در جوامع جدید چه دورنمایی از دوران بزرگ‏سالی مطرح می‏شود.

ت.جنبش گروه‏های هم‏بازی در دورهء آمادگی

از ابتدای این قرن،هر تحقیق تربیتی ارزشمند بر اهمیت بنیادین تعلیم و تربیت در دوران پیش‏دبستانی تأکید داشته است(یعنی از سه سالگی به بعد).کودکان در بازی‏ها و یادگیری‏های خود به چنین فرصت‏هایی در بیرون از محیط خانواده نیاز دارند و تدارک‏ چنین دوره‏هایی مسلما منجر به انتقال آسان‏تر و شادمانه‏تر کودک از خانه به مدرسه‏ می‏شود.البته تاکنون هیچ برنامهء منسجم و مؤثری در این مورد عمومیت نیافته است.تنها یک تجربهء اجتماعی مختصر برای والدین(به خصوص مادران)و بچه‏ها انجام گرفته که‏ آگاهی از آن برای والدین ضروری است.بدون شک،گروه‏های هم‏بازی تمامی آموزش و پرورش موردنظر خود را ارائه نمی‏دهند ولی حد اقل موفق به فراهم ساختن تجاب گروه‏ هم‏بازی از طریق بازی کودکان در محله و همسایگی می‏شوند که بچه‏ها به شدت به آن نیاز

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۶۳ (صفحه ۹۲)


دارند امّا شرایط جامعهء مدرن تعداد این گروه‏ها و کارایی آنها را کاهش داده است.اینک به‏ بررسی سومین عامل از عوامل شش‏گانهء بافت اجتماعی می‏پردازیم.

1 2برگهٔ بعدی

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا