کودک به حکم اصول و قوانین آفرینش، به طور طبیعی دارای قوا، استعدادها و قابلیتهایی است که از طریق توارث در وجود او به امانت گذارده شده است. والدین و اطرافیان کودک، مربیان، معلمان، محیط طبیعی و اجتماعی وی و به طور کلی همه عوامل مادی و معنوی سبب میشوند که استعدادها و قابلیتهای کودک پرورش یابند و به نحوی مطلوب و مناسب به کار گرفته شوند. کودک بالقوه شایستگی و آمادگی تغییر را دارد. از این رو باید استعدادهای ذاتی او به طور مداوم مورد مراقبت و نظارت قرار گیرد و در مسیر مناسبی که با خواستهها و ارزشهای انسانی، اخلاقی، اجتماعی، علمی و فرهنگی و جامعه موافق و هماهنگ باشد، هدایت شوند.
تلاش دانشمندان، فیلسوفان، مربیان، معلمان و همه دست اندرکاران مسائل تربیتی جهان در این است که با انتخاب روشهای مناسب، این سرمایههای خدادادی در راه شایستهای به کار افتند و برای ترقی و تعالی فرد، خانواده، کشور و حتی جهان و بشریت به کار گرفته شوند. بنابراین همه کوششهایی که در راه رسیدن به این اهداف صرف میشوند و تمامی اعمال و رفتاری که توسط والدین، مربیان و معلمان صورت میگیرد تا این مقصود حاصل شود، تربیت نام دارد.
یکشنبه۱۷مهر ۱۳۹۰ -اطلاعات
کودک به حکم اصول و قوانین آفرینش، به طور طبیعی دارای قوا، استعدادها و قابلیتهایی است که از طریق توارث در وجود او به امانت گذارده شده است. والدین و اطرافیان کودک، مربیان، معلمان، محیط طبیعی و اجتماعی وی و به طور کلی همه عوامل مادی و معنوی سبب میشوند که استعدادها و قابلیتهای کودک پرورش یابند و به نحوی مطلوب و مناسب به کار گرفته شوند. کودک بالقوه شایستگی و آمادگی تغییر را دارد. از این رو باید استعدادهای ذاتی او به طور مداوم مورد مراقبت و نظارت قرار گیرد و در مسیر مناسبی که با خواستهها و ارزشهای انسانی، اخلاقی، اجتماعی، علمی و فرهنگی و جامعه موافق و هماهنگ باشد، هدایت شوند.
تلاش دانشمندان، فیلسوفان، مربیان، معلمان و همه دست اندرکاران مسائل تربیتی جهان در این است که با انتخاب روشهای مناسب، این سرمایههای خدادادی در راه شایستهای به کار افتند و برای ترقی و تعالی فرد، خانواده، کشور و حتی جهان و بشریت به کار گرفته شوند. بنابراین همه کوششهایی که در راه رسیدن به این اهداف صرف میشوند و تمامی اعمال و رفتاری که توسط والدین، مربیان و معلمان صورت میگیرد تا این مقصود حاصل شود، تربیت نام دارد.
پستالوتسی، فیلسوف و مربی تربیتی در تعریف تربیت گفته است: تربیت عبارت از رشد طبیعی و تدریجی و هماهنگ تمامی نیروها و استعدادهایی است که در نهاد فرد موجود، اما پنهان است. به عقیده روانشناسان نیز تربیت عبارت از تغییرات منظم و مطلوبی است که آدمی در جسم و جان خود یا دیگران به وجود میآورد. منظور روانشناسان از ایجاد تغییرات مطلوب و هماهنگ، همان پرورش استعدادها و قابلیتهایی است که در نهاد کودک به ودیعه گذاشته شدهاند. بنابراین باید با همه توان و با استفاده از امکانات موجود، در تربیت کودکان همت گماشت و از روشهای مطلوب و مناسبی بهره گرفت تا استعدادهای درونی و بالقوه آنها به خوبی شکوفا شود. هرگونه غفلت، کوتاهی و سهل انگاری در این زمینه، نتایج وخیم و جبران ناپذیری را به دنبال خواهد داشت. زیرا با بیتوجهی به مسائل تربیتی کودکان، نه فقط استعدادها و قابلیتهای شان بی بهره و راکد میماند، بلکه ممکن است زمینه انحراف آنها را نیز فراهم آورد. تحقیقات نشان میدهد که مشکلات عاطفی، روانی و رفتاری افراد و احیاناً انحرافات و بزهکاری آنان، به خانواده و مدرسه و به خصوص به مراحل رشد اولیه آنها برمیگردد. روانشناسان عقیده دارند هر رویدادی که در زمان کودکی روی میدهد، اثری از خود به جای میگذارد که ممکن است در زندگی آینده کودک بسیار تأثیر گذار باشد. حالت عاطفی و وضع روانی فردی که به سن کمال رسیده، نتیجه وقایع و اتفاقاتی است که در گذشته و به ویژه در اوان کودکی برایش روی داده است. اگر حوادث و رویدادهای دوران کودکی و اعمال رفتار والدین با کودک بجا، شایسته و مناسب باشد، اثرات مطلوب و خوشایندی به دنبال خواهد داشت. در غیر این صورت زمینه ناهنجار و نامساعدی را در ذهن کودک فراهم میآورد که حتی ممکن است زندگی او را به تباهی و نابودی بکشاند. به عبارت دیگر، همین محتویات ذهنی کودک است که میتواند به طور خودآگاه یا ناخودآگاه در زندگی آینده او موثر واقع شود. در طول تاریخ فلاسفه و مربیان بزرگ، نظرات بسیار مهم و گوناگونی درباره تربیت کودکان مطرح کردهاند که به نظرات برخی از آنها به صورت فشرده اشاره میشود.
نظریات تربیتی دانشمندان
۱- ابن سینا منظور از تربیت کودک را پنج چیز میداند: ایمان، اخلاق نیکو، تندرستی، مواد و هنر و پیشه.
برای رسیدن به این مقاصد، پدر باید نام نیکو جهت فرزندش انتخاب کند، دایهای که از لحاظ جسمی و روحی سالم باشد، برای او برگزیند و همین که از شیر گرفته شد، به تربیت اخلاقی او همت گمارد. وی را از عادتهای زشت و اعمال و دوستان بد دور نگه دارد. کودک را تا شش سالگی از آنچه که مورد رغبت و تمایل او است، همیشه محروم نکند و چیزی را که از آن تنفر دارد، به او تحمیل ننماید. زیرا در غیر این صورت کودک خشمگین، مغموم، سست اراده و بی رغبت بار خواهد آمد.
۲- خواجه نصیرالدین طوسی: به نظر وی عمل تربیت در کودکی بسیار آسان است و از قول سقراط کودک را شبیه شاخهتر و نازک درخت میداندکه راست کردن آن به سهولت انجام میپذیرد. به عقیده خواجه، هدف از تعلیم و تربیت، درک خوشبختی است و برای رسیدن به این منظور باید کودک را به گونهای تربیت کرد که فضایل را دوست بدارد و از رذایل دوری کند.
۳- غزالی: وی کودک را همچون امانتی در دست والدینش میداند و میگوید: چون کودک نقش پذیر است، بنابراین والدین و معلمانش در خوشبختی یا بدبختی او سهیم هستند. غزالی به اثر تربیتی همنشین نیز توجه خاص نموده و دور ساختن کودک از محیط اجتماعی ناسالم را بسیار لازم و ضروری میشمارد. نکته دیگری که غزالی بدان اشاره میکند، این است که باید به کودک فرصت داد که شخصاً با مسائل و مشکلات مواجه شود تا آمادگی لازم را برای پذیرش و تحمل مشکلات زندگی پیدا کند. غزالی همچنین تربیت بدنی و ورزش را برای کودک ضروری میداند تا از سستی و کسالت به دور باشد.
۴- افلاطون: تاریخ تربیت کودک، شاید به زمان افلاطون برسد. او از زبان سقراط در رساله پروتاگوراس چنین میگوید: اعتقاد من این است که تربیت و آموختن فضایل اخلاقی از نخستین سالهای عمر انسان شروع میشود و پیوسته ادامه دارد. از زمانی که کودک میتواند زبان مادر و دایه را بفهمد، همه باید در تربیت او همکاری کنند و الگوهای نخستین نیز توسط والدین ایجاد میشود.
۵- کومنیوس: این فیلسوف، هدف تعیلم و تربیت را دانش و اخلاق و دین میداند و براساس مراحل رشد، دورههای تعلیم و تربیت را به چهار دوره تقسیم میکند. به نظر او بهترین دوره تربیت، دوره کودکی است که آغاز زندگانی و بهار عمر است. این دوره که از آغاز تولد تا شش سالگی است، دوره تربیت در خانه است. در این دوره نهاد کودک شکل میگیرد. از این رو در تربیت او باید دقت بسیارکرد. آموختن درست زبان مادری، پرورش حواس او از راه به کار بردن آنها و نیز استفاده از وسیلههایی مانند نقاشی و همچنین پدید آوردن عادت?های خوب، باید در این دوره صورت گیرد. کومنیوس دوره اول تربیت را که دامان مادر نام نهاده است، از مهمترین دورههای تربیتی میداند که در دورههای بعدی زندگی، اثرات بسیار زیادی دارد. وی در این دوره به آموزش عملی اهمیت زیادی میدهد و برای تعلیم و تربیت کودک برنامه خاصی را پیش بینی میکند و به ویژه بر اهمیت بازی و موسیقی در این دوره تأکید دارد.
۶- ژان ژاک روسو: روسو مهمترین برنامه تربیتی برای سالهای اولیه کودک را آزادی عمل و فراهم کردن وسایل برای رشد طبیعی او میداند که از جمله میتوان تماشا و دقت در احوال پرندگان، درختان، حشرات، خورشید و ستارگان و غیره را نام برد. این فیلسوف برای تعلیم و تربیت در دوران کودکی به خصوص تا شش سالگی و تأثیر آن در دورههای بعدی، اهمیت بسیاری قائل شده است. او در این دوره طرفدار تربیت منفی است؛ یعنی کودک را باید از هر گونه قید و شرط تربیتی آزاد ساخت و فقط انضباط طبیعی کافی است. وی تنها در صورتی دخالت بزرگ ترها را جایز میشمارد که احتمال صدمه شدید یا مرگ برای کودکان وجود داشته باشد.
۷- پستالوتسی: به اعتقاد او پرورش عبارت از رشد طبیعی و تدریجی و هماهنگی همه نیروها و استعدادهای آدمی است. برداشت پستالوتسی از تربیت مانند روسو، توجه به دیدگاه، تواناییها و رغبتهای کودکان است، نه منطق بزرگسالان. پستالوتسی میگوید: آموزش نظری باید با نگرش حسی یعنی تماس مستقیم حسی و تجربی آغاز شود. زیرا طبیعت کودک چنین است که نخستین تواناییهای اوهمان تواناییهای حسی است و دست یافتن به مرحله معانی و مفهومها فقط زمانی برای او ممکن است که مرحله نخست را پیموده باشد. در این راه، شتابزدگی زیان آور است. از این رو هیچ مفهومی را نباید به کودک آموخت، مگر آن که نخست، نگرش حسی آن را داشته باشد. از نظر پستالوتسی موفقیت در تعلیم و تربیت بسته به آن است، که آنچه به عنوان محتوای آموزشی به کودکان ارائه میشود، با مشاهدات و تجارب شخصی آنها، ارتباط و پیوستگی کامل داشته باشد. در غیر این صورت نه تنها برای کودکان قابل فهم نخواهد بود، بلکه موجبات دلسردی و بیتوجهی آنها را نیز فراهم خواهد ساخت. این فیلسوف اهمیت اشیای محسوس و قابل لمس را در آموزش مورد تاکید قرار میدهد و عقیده دارد هر آنچه را که فرد میبیند و آن را در اندیشه خود میپروراند، بسیار روشنتر از چیزهایی است که میشنود، یا در خاطر خود نگه میدارد. از این رو در تعلیم زبان از چیزهای محسوس مانند گل و گیاه و درخت و میوه استفاده میکرد و از این طریق نوآوریهای زیادی را در آموزش ایجاد مینمود. او اطمینان داشت که دانش و علم از چیزهای محسوس شروع میشود و بعد به مجردات میرسد.
۸- فروبل: فروبل که او را به عنوان پدر کودکستان میشناسند، معتقد است که تربیت باید بشر را به سوی شناسایی خداوند و طبیعت سوق دهد و همچنین او را به زندگی پاک و منزهی رهبری کند.
او میگوید: تربیت وقتی در زندگی کودکان مؤثر و مفید است که مبتنی بر نیازهای آنها باشد. بنابراین کودکان باید در محیطی سالم و بدون خطر پرورش یابند و به گونهای تربیت شوند که آثار همکاری در رفتار و اعمال آنها دیده شود. فروبل بیش از هر چیز به نقش تربیتی فعالیت، خودکاری و بازی کودکان توجه داشت. به نظر او بازیها اهمیت شایانی دارند. وقتی کودک بازی میکند، طبیعت ذاتی و باطنی خود را آشکار میسازد و در عین حال زمینههای اجتماعی شدن و ارتباط با دیگران نیز در او شکل میگیرد.
۹- ماریا مونتسوری: این پزشک ایتالیایی به تعلیم و تربیت کودکان به ویژه کودکان عقب مانده ذهنی علاقه خاصی نشان میداد و علمیات پزشکی و عطوفت مادرانه خود را وقف آنها میکرد. او به تدریج متوجه شد که با آموزشهای مناسب میتوان این کودکان را به سطوح بالاتر هدایت کرد. وی پس از سالها کوشش فراوان در تعلیم و تربیت کودکان عقب مانده ذهنی به این نتیجه رسید که باید در آموزش این کودکان از تمامی حواس آنها استفاده کرد. بنابراین با استفاده از روشهای دیداری و شنیداری و با به کارگیری چیزهای محسوس در تدریس، شروع به کار کرد. نتایج این کار چنان موفقیتآمیز بود که برخی از کودکان عقب مانده ذهنی به سطح کودکان عادی رسیدند. مونتسوری همچنین با انجام این روش نتیجه گرفت که حتی کودکان عادی نیز همه تواناییها و استعدادهای خود را به کار نمیگیرند. بنابراین باید به آنها فرصت داده شود تا از تمامی قابلیتها و هوش و فراست خود استفاده کنند. او معتقد است هر چه ابعاد مختلف رشد کودک، بهتر شناخته شود، تربیت او بهتر و آسانتر خواهد بود.
۱۰- جان دیویی: دیویی برخلاف مربیانی که فکر میکردند وظیفه مدرسه، آماده کردن کودک برای زندگی است، معتقد بود که مدرسه خود نوعی زندگی است. زیرا محیط سازندگی آدمیان است. هدف دیویی آن بود که به یاری مدرسه تجربی خود، روحیه اجتماعی همکاری و کمک متقابل را بهبود بخشد و در کلاس درس، نوعی از شرایط زیستن را فراهم کند که همکاری مذکور درآن متجلی شود. مدرسه جدید دیویی بر پایه علاقه و توجه کودک پایه گذاری شده است. علاقهای که در آن نفع مادی وجود ندارد، بلکه کشش و نیازی برای روشن شدن ذهن و غنا بخشیدن به آن است. به?نظر جان دیویی اگر کودک فایده کاری را حس کند، با میل و رغبت آن را انجام میدهد. بنابراین مدرسه باید درسهایی را به دانش آموزان ارائه کند، که نیازها و تمایلات آنها را برآورده سازد. وی میگوید: گنجاندن دروسی مانند آشپزی، باغبانی، نجاری و غیره در برنامه درسی مدارس، به منظور تربیت آشپز، باغبان، نجار و… نیست. بلکه هدف از ارائه این درسها آن است که دانش آموزان با مطالعه آنها، آمادگی لازم را برای یادگیری دروس اصلی مانند گیاه شناسی، ریاضیات، شیمی و غیره که در زندگی شغلی و اجتماعی آنها بسیار ضرورت دارند، پیدا کنند.
۱۱- جان لاک: به نظر این فیلسوف، کسی میتواند در بزرگی از عقل و دانش پیروی کند که در کودکی اطاعت از بزرگ تران را آموخته باشد. از این رو از هنگامی که کودک سخن گفتن آغاز میکند، باید انسانی شکیبا، هوشیار و خردمند، کارهایش را زیر نظر بگیرد، او راهنمایی کند و از انجام دادن کارهای بد و همنشینی با افراد بد و ناشایست بر حذر دارد. لاک اعتقاد دارد که ذهن کودک هنگام تولد همانند لوح سفیدی است که چیزی در آن نقش نشده است. سپس به تدریج میتواند از راه حواس مختلف خود، تجارب گوناگونی را کسب کند. در واقع این آموزش و پرورش است که به مرور در ذهن سفید و خالی از نقش کودک، مفاهیم، تصاویر و نقشهایی را ایجاد میکند، شخصیت او را شکل میدهد و به طور کلی افراد را برای زندگی در جامعه آماده میکند بنابراین معلومات و تصورات ذهنی انسان، فطری و ذاتی نیست، بلکه بر اثر یادگیری و تجاربی است که او به تدریج از محیط و جامعهای که درآن زندگی میکند، کسب کرده است.
علی پورعلیرضا توتکله
کارشناس ارشد برنامهریزی درسی
codex09x
page11