خاطرات وتجربه های آموزشی

من از شهیدان پول نمی گیرم (خاطره)

شهلا شیخی‏ مدیر دبستان مطهره-آموز و پرورش ناحیه ۲ کرمانشاه‏ امان از وقتی که یکی از بچه‏ها-آن هم‏ درست موقع تدریس درس جدید-غایب‏ شود،در آن صورت من باید کلی انرژی‏ بگذارم تا دانش‏آموز غایب،به کلاس برسد. هرچه قدر هم تذکر و اخطار می‏دهیم که‏ بچه‏ها به بهانه‏های مختلف غیبت نکنند، باز هم بی‏فایده است.اما این روزها که‏ همه‏چیز نشانی ار رسیدن بهار دارد،غیبت‏ از کلاس بیش‏تر هم شده است.البته در این محله‏ی حاشیه‏ی شهر که چسبیده‏ به قبرستان است،همه‏جا روی بام‏های‏ کوتاه،پتوها و فرش‏های شسته شده- مثل تابلوی نقاشی-آویزان است.هنوز ننه‏ سرما به خواب نرفته،درخت‏های این محل‏ جوانه زده‏اند و سبزه‏های هفت‏سین آماده‏ نشستن روی سنگ قبرهایند.

 

خانم اجازه!رفتم لباس عید بخرم.

-خانم اجازه!دوده گرفتیم.

-خانم اجازه!خواهر کوچکم را گرفتم تا مادرم فرش بشوید.

و بعضی‏ها هم در سکوت سر به زیر می‏انداختند و من مثل همیشه می‏دانستم‏ فصل کار مادرهاست.بعضی از این مادرها، در محله‏های بالای شهر به خدمت کاری‏ می‏رفتند،چون موقع رفت و روب عید بود. من ساکت می‏ماندم و به بچه‏ها طوری‏ نگاه می‏کردم که یعنی کار کردن عیب‏ نیست؛بلکه هنر است و تنبلی بی‏هنری‏ است!

چهارشنبه‏ی دل‏گیری بود.من از (به تصویر صفحه مراجعه شود)پشت پنجره‏ی کلاسم به ردیف قبرها می‏نگریستم.آسمان پر از ابرهای تیره و خاکستری بود.گاه می‏بارید و گاه نمی‏بارید؛ اما به‏ندرت،آفتاب روزنه‏ای برای تابیدن پیدا می‏کرد.نگاهم از آسمان به ردیف مستطیل‏ شکل قبرها گردش می‏کرد.فردا قبرها را سبزه‏های پیشرس عید و گل‏های سپید و رنگی می‏پوشاند.صدای زنگ گوشم‏ را نواخت.کیفم را برداشتم و به طرف‏ کلاس،به راه افتادم:

-خانم اجازه می‏دهید فردا نیایم.

بی‏آنکه برگردم صاحب صدا را شناختم. نسرین بود.چیزی نپرسیدم.او پنجشنبه‏ها برای شستن سنگ قبرها،آب می‏فروخت‏ تا کمک خرجی برای مادرش باشد.خیلی‏ها از بچه‏های مدرسه این کاره بودند.فردا حتما گل و سبزه هم می‏فروختند.

***

به خودم گفتم کاش می‏شد صبح سر خاک می‏رفتم.نمی‏دانم چندمین بهاری‏ بود که سبزه‏هایم را فقط برای گورستان، سبز می‏کردم.

-«غروب می‏روم»و این را با صدای‏ بلندی گفتم.دخترم درحالی‏که از پشت‏ شیشه به تماشای باران ایستاده بود،به‏ طرف من برگشت و گفت:مامان!اگر این‏ باران همین‏طوری ببارد که نمی‏شود.

با صدای خش گرفته‏ای گفتم:حتما می‏رویم.امیر منتظر است.

***

باران بند آمده بود؛اما آسمان به سیاهی‏شب بی‏ستاره می‏ماند؛«مگر ساعت چند است؟چه‏قدر تاریک است؟»این را گفتم‏ و ادامه دادم:مادر،جلوی پایت را نگاه کن، پایت به قبرها گیر نکند.

جابه‏جا نور شمع‏ها،سبزه‏ها را روی‏ سنگ‏ها روشن کرده بود.به دور دست‏ نگریستم.دشت پهناوری از سنگ و سبزه و شمع،در پیش رویمان گسترده‏ بود.خیلی از مردم رفته بودند ولی هنوز تک و توکی بودند.صدای حزن انگیزی‏ در پناه یک سنگ،گوش را می‏نواخت. دل‏تنگی و باز هم دل‏تنگی به سراغم‏ آمد.خنده‏ی امیر از پشت قاب شیشه‏ای، دل‏تنگی‏ام را شکست.روی سنگ قبرش‏ شمعی به آرامی سوسو می‏زد.سبزه و گلی در کار نبود.من که تنها خواهر او بودم،به دست پاچگی اطراف را نگریستم. آب فروش‏ها کجا بودند؟نه آب لازم نیست، باران قبرها را شسته است.یک آن نسرین‏ از برابر چشمانم گذشت.حتما کاسبی‏اش‏ امروز کساد شده بود.نرمه‏ی بادی پرسوز بر جانم نشست و شعله‏ی شمع را به لرزه‏ درآورد.دخترم گفت:چه شده مامان؟چرا این قدر دوروبرت را نگاه می‏کنی؟

توی تاریکی غروب،به دخترم نگاه‏ کردم.لبخند روی لبانش شکوفه کرده‏ بود.به غروب و تاریکی و دل‏تنگی من، می‏خندید خونم به جوش آمد:ببین‏ گل فروش‏ها را می‏بینی؟تا جوابی بشنوم، به انتهای ردیف قبرها نگریستم،سایه‏ی‏ دخترک گل فروش در کنار خیابان چشمم‏ را نواخت.به خیابان که پاگذاشتم،نسرین‏ را از پشت سر شناختم.پول را کف دست‏ سرما زده‏اش گذاشتم و گفتم فقط دعا کن، به التماس کودکانه‏ای گفت:خانم معلم من‏ از شهیدها پول نمی‏گیرم.

نفسم سنگین شده بود.دلم می‏خواست‏ همان‏جا گریه می‏کردم.

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا