لحظهای برای فهمیدن
نرگس سجادیه
طرف مقابل اجازهی صحبت ندهد و دائم سخن بگوید. در این حالت چه اتفاقی رخ میدهد؟شاید مخاطب هنوز به چشمان فرد نگاه کند.اما کمکم از سخنرانی تک نفرهی او خسته خواهد شد و ترجیح خواهد داد به موضوعات دیگری فکر کند و در ذهن خود،گفتوگوی دیگری برپا کند و در همین لحظه است که ارتباط قطع میشود و گفتوگوی دونفره از هم میپاشد.هنگامی که معلم، بدون توجه به عکس العملهای شاگردان و به عنوان حاکم مطلق کلاس،شروع به تکگویی میکند و اجازه نمیدهد احساسات،افکار و نظرات شاگردان،خدشهای به این اعلامیهی وی وارد نماید،کمکم ذهنهای دانشآموزان، کلاس را ترک میکنند و دنبال موضوعات جذابتر میروند.آن وقت است که بچهها دیگر حتی سخنان معلم را نمیشنوند چه رسد به آنکه آن را بفهمند و یاد بگیرند
اما در مقابل در جریان گفتوگوی کلاسی،ابهامها بیان میشوند و معلم و شاگرد-هردو-در فرایند رفع آن مشارکت میکنند.بچهها از مجسمههای بیجان به موجودات زنده و فعالی تبدیل میشوند که اظهارنظر میکنند،احساسات خود را از موضوع بیان میکنند و از تجربیات خودشان در مورد آن حرف میزنند.در این حالت، جریانی از نشاط در کلاس به راه میافتد و گوشها برای شنیدن و ذهنها برای فهمیدن تیز میشوند.گاهی نیز در این تعامل جمعی،ابعاد ناشناختهای از موضوع مورد بحث کشف میشوند و در نتیجه فهمی عمیق متولد میشود.
حال میشود امید داشت که کشتی کلاس با همهی سرنشینانش به افقهای تازه سفر کند و میتوان امیدوار بود که معلم-ناخدای این کشتی-بتواند تغییرات را ببیند و متناسب با آن کشتی را به سلامت به پیش برد و بچهها را به کشف اقیانوسهای ناشناخته رهنمون شود.