پیوند عقل و عاطفه (مروری بر اهمیت هوش هیجانی برای موفق زیستن
غلامرضا عمرانی
اگر کسی،قومی،ملتی،گروهی، خود تولیدکنندهی علمی نباشد،وقتی با آن روبهرو میشود،محتاط است؛ چون از فرآیند تولید آن بیخبر است و اگر به هردلیل بخواهد وارد فضای فکری آن علم شود،ناگزیر مقدماتی را باید تجربه کند؛و گرنه حاصل کنکاشهایش ممکن است«ناقص» باشد؛و نگفته پیداست که علم ناقص با او چه خواهد کرد.
هوش هیجانی هم-البته با ویژگیهایی که اکنون مطرح شده است -ظاهرا برای ما دانش جدیدی است و باز چون متأسفانه،گویا،تمام هم و غم ما مصروف آن است که به اینیکی هم به چشم یک دانش«وارداتی» بنگریم،باز هم،گویا متأسفانه،تا مدتهای مدید چشم میداریم که «دیگران»بگویند؛بنویسند و ما،بریده بریده و نابهسامان و تکروانه،مطالبی نامنسجم و نامتقن بیابیم و همچنان نامنسجم و نامتقن بپراکنیم.
مشکل عمدهی دوم نیز بروز و ظهور بازارهای هیجانی کاذبی است که گرداگرد هرموضوع جدیدی برپا میشود و کسانی که میخواهند آتش این تنور را-دستکم برای مدتی که نفعشان در آن است-تند نگه دارند،در حقیقت میکوشند در عین برپا ساختن هیاهوی بسیار و ایجاد شک و تردید نسبت به دانستههای پیشین مخاطبان و خط بطلان کشیدن بر همهی آنها تا مخاطبان سرخورده و نومید و منفعل از دانستههای پیشین گرد این محور در آیند،میکوشند تا با ایجاد هالهای از ابهام و ایهام اطلاعات واقعی را نیز از مخاطب تشنه بپوشانند.
نتیجهی همهی این فعالیتها تشنه ساختن بیشتر و ساختن تشنگان بیشتر است و آنچه پیرامون این قضایا هم رخ میدهد،اصطلاحات بامسمایی از قبیل سفرهی موفقیت،کاسبپیشگی محض،بازارهای داغ مشاوره،نمد و کلاه و…نیز کوششهای ستودنی برای یافتن واقعیت است و همین آخری است که تحمل همهی آنهای دیگر را آسان میسازد.
گاهی نیز این بیم قوت میگیرد که نکند تمامی این کوششهای غالبانه صادقانه به اختراع دوبارهی «چرخ»منجر شود نه بیشتر؛اما در عین حال همهی ما به این موضوع اعتقاد داریم که اگر احتمال موفقیت از پیش تضمین شده میبود،قهرمان شدن کار آسانی بود؛همه میتوانستند قهرمان شوند.
نگارنده هم بیرون از همین قماش مردم تشنه نیست؛از سر یا ته همان کرباس است؛اما این بار میخواهد (به تصویر صفحه مراجعه شود) یافتههای خود را فقط به قصد اصلاح و تصحیح و تنقید با شما در میان بگذارد و انتظار دارد به زبانی همینقدر ساده،در تصحیح اشتباهاتش بکوشید.
شاید شما شرطبندی پاسکال*را خوانده باشید؛ریاضیدانی که بیش از مغزش با قلبش سروکار دارد و آنجا که کمیت فکر و مغز برای اثبات وجود خدا لنگ میداند،از قلب کمک میگیرد و از نور«اشراق»ی که ناگهان درون او را روشن میسازد؛و دست آخر هم برای تأیید این کشف بزرگ نه از تفکر و فلسفه که از ژرفای دل دلیل میآورد و تأکید میکند که قلب برای خودش دلایلی دارد که
عقل از آن سردر نمیآورد.
آنچه تاکنون ما را از فهم درست پدیدهی نوینی به نام هوش هیجانی اندکی دور نگاه داشته است،خط پررنگی است که میان دل و عقل کشیدهایم؛اگر آن را برداریم یا کمرنگ و کم تأثیرش سازیم،بهتر به کنه هوش هیجانی پی میبریم.
شاید موضوع اساسی را بتوان با این مقدمه شروع کرد که تاکنون هیچ رایانهای اختراع نشده است که بتواند لحظههای اندوه عشق یا شرم یا افق غروب را بفهمد و از طرفی هیچ انسانی را هم نمیشناسیم که قادر باشد توصیف لحظههای اندوه عشق یا شرم یا افق غروب را رایانهوار بشنود؛ ببیند؛بخواند یا تجربه کند و همچنان رایانهوار هم بماند.
اگر روزگاری برسد که بتوان بین این دو تلفیق ایجاد کرد،میتوان گفت که هوش هیجانی به نسبت این تلفیق رشد کرده است.
تا امروز وقتی صحبت از هوش کسی به میان میآمد،نگاه همه متوجه کارنامهی تحصیلی و سطح نمرات وی میشد و خوب و بد نمرهها و موفقیت یا شکست تحصیلی عامل هوش شمرده میشد؛اما امروزه وقتی دانشمندان عمل کرد و نتایج دستآوردهای افراد را در متن زندگی میسنجند،این نوع داوری را کنار میگذارند یا دستکم کارنامهی درخشان دانشگاهی افراد را وسیلهی مطمئنی برای ارزشیابی میزان موفقیت یا ناکامی او نمیشمارند و با بررسی نتایجی که افراد در زندگی به دست آورده یا فرصتهایی که از دست دادهاند،توجه خود را به نوع دیگری از هوش و جنبههای آن معطوف میکنند و میگویند آزمونهای تحصیلی (به تصویر صفحه مراجعه شود) نمیتواند ملاک مناسبی باشد؛زیرا این آزمونها معمولا در محیطهای غیر واقعی و با حذف متغیرهایی برگزار میشوند که در زندگی روزمره دخالت دارند؛به همین دلیل نتایجشان اگرچه ممکن است تحت آن شرایط ویژه درست باشد،احتمالا در میدانهای واقعی زندگی خلاف آن اتفاق میافتد. بگذارید همان مثال همیشگی را یک بار دیگر از این زاویه ببینیم؛
واقعیتی تأسفبار است که بر اساس وضعیت موجود آموزش و پرورش ما، دانشآموزی ممکن است با حفظ کردن مو به موی جزوهی درسی شنا در ساعت تربیتبدنی نمرهی تمام و کمال شنا را کسب کند اما باز هم واقعیتی تأسفبار است که همین شخص با افتادن در یک حوض آب ممکن است غرق شود.
این واقعیتهای تأسفبار نشان از یک واقعیت تأسفبار دیگر دارد که جای همان چیزی که«هوش هیجانی»نامیده میشود،در برنامهی آموزشیمان خالی است.در این مورد صحبت خواهیم کرد.
داستان مار و مار هم معرف حضور همه هست؛اغلب شنوندگان آن داستان بر آن دانشمند دل میسوزانند که با وجود توانایی علمی مورد بیمهری قرار گرفته و شیادی بیسواد و عاری از تحصیلات و کارنامهی درخشان توانسته در یک رقابت نابرابر بر او چیره شود.چرا تاکنون کسی به این تفکر نیفتاده است که آن شیاد را به دلیل شناختی که از واقعیتهای موجود دارد،ستایش کند؟-فعلا به نتیجه نمینگریم؛روش را بررسی میکنیم-و چرا نباید آن دانشمند مورد ملامت قرار گیرد که ذهنی خلاق نداشته؛میزان احساسات و عواطف خود و حاضران را درک نمیکرده؛به محیط و بایستههای آن بیتوجه بوده و میخواسته است مسئلهای چنان مهم را با روشهای معمول و سنتی حل کند؛به شرایط ویژهی محیط و مسئله بیتوجه بوده و نمیدانسته است که هر قفی با کلید مخصوصی باز میشود؟ امروزه باید این انتقاد را به کار وی وارد دانست.
اما پیش از آنکه وارد این مطلب شویم،از شما دعوت میکنیم این موضوع را با دقت بخوانید.داوری را نیز به خود شما وامیگذاریم.
«بسیاری از کودکان که سرنوشت از آنان افراد مشهوری ساخته است، در نوشتن مشکلات زیادی را تجربه کردهاند و تقریبا این مشکل در سراسر زندگی آنان همچنان بر جای مانده است.بعضی از آنها عبارتند از: هانس کریستین آندرسن،هاروی کاشینگ(جراح اعصاب)،توماس ادیسون،پل اهرلیخ،هانری فورد، ناپلئون بناپارت،ویلیام جیمز
(روانشناس)،ژنرال پاتون،جرج برنارد شاو،جوشوا رینولدر،پابلو پیکاسو، اوگوست رادین و ویلیام پیتس».
ما اطمینان داریم که شما عدهای از این افراد را در سطح جهانی به خوبی میشناسید و به تأثیر آنان در جهان امروز واقفید؛بنابراین نمیخواهیم با شرح ابتکارها و اختراعات و آثار آنان بر حجم این نوشته بیفزاییم.تنها توصیهای که برای شما داریم،این است که اظهارنظرهای زیر را هم بخوانید و….
۱.معلم آلبرت اینیشتین او را عقب ماندهی ذهنی،غیر اجتماعی و همیشه غرق در رؤیاهای احمقانهاش توصیف میکرد و بالأخره هم باعث شد که او را به علت اثرات ناگوار بر دانشآموزان دیگر از مدرسه اخراج کند.او در امتحان ورودی پلیتکنیک زوریخ هم مردود شد.
۲.جیمز وات را هم در مدرسه فردی «کودن و چرند»توصیف میکردند و ….
۳.ادیسون همیشه آخرین شاگرد کلاس بود و اظهارنظر معلمانش دربارهی او فقط یک کلمه بود: «احمق»؛اخراجهای متعدد او هم از مدرسه مشهور است.
حالا لحظاتی هم به گذشته برگردید؛ به باهوشترین افرادی که در گذشته میشناختید،فکر کنید؛چند ویژگی بارز آنها را به خاطر میآورید؟به احتمال زیاد افراد مورد نظر شما کسانی هستند که با کمترین تلاش،موفق میشدند بالاترین نمرهها را در کلاس بگیرند و به همین دلیل همیشه تحسین شما و دیگران را برمیانگیختند.امروز چند نفر از همانها را میشناسید؟باز هم احتمالا از آنان بیخبر نیستید اما این را هم میدانید که بعضی از آنها الف)از شغلشان راضی نیستند؛ اگرچه برای به دست آوردن آن شغل زحمت زیادی کشیدهاند و در ابتدا نیز موفق به نظر میآمدهاند؛ ب)در روابط با همکارانشان موفق نیستند؛اگرچه همکاران، آنها را آدمهای صاحبنظری میدانند؛
پ)از معاشرتهایشان با دوستان و آشنایان لذت نمیبرند؛ اگرچه ظاهرا دوستان زیادی دارند.
حالا به نمونههای دیگر از افرادی که آنها را در ردیف موفقترینها،البته از زاویهی دیگر،میدانید،فکر کنید.
ویژگی بارز این افراد چیست؟
الف)دایرهی دوستان و آشنایان آنها وسیع و متنوع است؛
ب)پیوندهای فردی قوی و زندگی خانوادگی موفقی دارند؛
پ)نسبت به دیگران،حتی آنها که تازه به جمع آشنایان پیوستهاند، شور و علاقه نشان میدهند؛
ت)از شغل خود راضی هستند؛
ث)احترام همسالان و همکارانشان را برمیانگیزند؛
ج)مسئوولیتهای شغلیشان را درک میکنند و برای خوب انجام دادن کارشان تشویق میشوند؛
چ)در ابراز عواطف خود ریاکاری نمیکنند؛
ح)احساساتشان را صمیمانه و بیریا و بدون خودنمایی ابراز میکنند؛
خ)اعتماد به نفسشان عاری از خودنمایی است و در نتیجه کسی را نمیآزارد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) آیا نمونههای موفق در کار و زندگی همین آدمها و نیز همین دانشمندانی که نام بردیم،نیستند؟پس موضوع چیست؟
تلاشهای دانشمندان برای یافتن همین پاسخ به نتایج دیگری غیر از آنچه تاکنون فکر میکردیم، رسیده است؛یعنی به نظر میرسد در زندگی دو نوع هوش وجود دارد؛ هوش تحصیلی(@معلومات کتابی و دانشگاهی)و هوش هیجانی.
تفاوت میان این دو گروه همین است؛تفاوت میان میزان IQ (ضریب هوشی)و EI (هوش هیجانی)
*پاسکال در استدلال خداشناسی خود آورده است که برای اثبات خالق،حتی اگر سکهای را به هوا بیاندازیم و آن را به«شیر یا خط»بودن سکه موکول نماییم،آنکه به خدا معتقد است،هرگز بازنده نیست.این مفهوم،پیشتر،تحت عنوان «ضرر و زیان احتمالی»در احادیث امام جعفر صادق(ع)ثبت شده است.

