ارزیابی نظام آموزشی راهبردها و راهکارها- ۵ بخش
در جهان امروز سرعت شتابان علم و تکنولوژی، و کثرت اندیشهها و عقاید گوناگون و متعارض، و کثرت انتخابها و آزادیهای سیاسی و اجتماعی، و کثرت نهادهای آموزشی و رسانهای، و … که همه نیز آیینهدار درهم میتابند، سبب شده تا آن کثرتها و تفاوتها و تعارضها روزبهروز در عرصه زندگی گستره و عمق و پیچیدگی بیشتری پیدا کند. چون بدون شک آموزش و پرورش از جهات گوناگون در کانون و محور آن کثرتها و تقابلها و تعارضها قرار دارد و طبیعی است که با مشکلات و مسائل و چالشهای آن کثرتها و تقابلها دست و پنجهنرم کند.
آموزش و پرورش از پرداختن به آن مسائل و چالش ها، گریز و گزیری ندارد اما چگونگی ورود و خروجش به آن مسائل میتواند بسیار مهم و سرنوشت ساز باشد.
مسائل:
در یک نگاه کلی مسائل سنت و مدرنیته در آموزش و پرورش چیست؟ و آیا میتوان برای بررسی و تحلیل و حل آنها به راهکار و راهبردی مناسب و منطقی رسید؟
در جهان امروز که با کثرت افکار و آراء و عقاید و آزادیها و انتخابها مواجه هستیم آیا می توان نهادهای تربیتی هم سو و هم جهت داشت؟ اگر این امر شدنی و ممکن باشد، آیا مطلوب نیز هست؟ اگر مطلوب باشد، جهت و موضوعات آن چیست؟ و حکومت و دولت در این زمینه چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟
آیا مسائلی که امروزه در سطح جهان، و نیز آموزش و پرورش کشورهای توسعه یافته مسأله است، برای آموزش و پرورش ما نیز مسأله است؟
آیا مشکلات و مسائل و چالشهایی که خود آموزش و پرورش موجد و پدید آورنده آنهاست، برای آموزش و پرورش واقعاً مسأله است؟
ضرورت:
آموزش و پرورش ما در سطح کلان سه مأموریت عمده دارد: تعلیم و تربیت دینی و مذهبی، تعلیم و تبلیغ آرمانهای انقلاب و جمهوری اسلامی، و آموزش علوم و فنون جدید. در خصوص سه موضوع فوق و مسائل آن (چه نسبت به هم، چه هر موضوع در درون خود) میان دولتمردان و دانشمندان و اندیشمندان انواع و اقسام نگاهها و نگرشها و تعارضها و چالشها و راهکارها و راهبردها وجود دارد. آموزش و پرورش ما از مسائل سنت و مدرنیته گرفته تا مسائل مشق محوری و دیکته محوری و نمره محوری و کنکور محوری با مشکلات و مسائل و چالشهای فراوانی مواجه است. به نظر میرسد تاکنون با مسائل فوق بیشتر سلیقهای و تکبعدی (نه روشمند و جامعنگر) برخورد شده است. وقتی این مسائل و تعارضها فلهای وارد آموزش و پرورش شود، نتیجه آن چیزی نیست جز آشفته و پریشان کردن اذهان دانشآموزان. لذا ضروری است مسائل فوق از یک سو دقیقاً و مجدانه بررسی و مطالعه و تحلیل و شناسایی و ریشهیابی و مقولهبندی شود، و از دیگر سو برای حل آنها (دستکم تا آنجا که امکان دارد) راهکارها و راهبردهای روشمند و منطقی برگزیده شود.
برای مثال ۳۰ سال است که ما میخواهیم در آموزش و پرورش رسمی و اجباری، تعلیم و تربیت دینی داشته باشیم و براین امر نیز اصرار فراوان داریم اما تاکنون کمتر به این مسأله اندیشیده و پرداختهایم که چگونه میتوان در یک نهاد رسمی و اجباری، مؤلفهای اصلی تربیت دینی را بستر سازی و فضا سازی و پیاده کرده؟ (البته اگر اختیار و انتخاب و اشتیاق و علاقه را از مؤلفههای اصلی تربیت دینی بدانیم). یا برای مثال محتوای برنامههای آموزش و پرورش فارغ از نگرشها و دیدگاهها و انتظارات دیگر نهادها (به خصوص نهاد پر نفوذ خانواده) طراحی و تدوین شده است که در این خصوص تعارضها و تقابلهای جدی وجود دارد.
برای تحول و اصلاح و پویای و موفقیت آموزش و پرورش، لازم است آموزش و پرورش با دیگر نهادها وارد گفتوگو و تعامل شود و تا آنجا که امکان دارد در این حوزه هم جهتی هم فکری و هم آهنگی به وجود آورد. یا برای مثال آیا مسائلی که امروزه در آموزش و پرورش کشورهای توسعه یافته مطرح است، برای ما نیز مطرح است.
مانند تربیت شهروند و دمکراتیک (Democratic citizenship)، تربیت شهروند جهان وطنی یا جهانی (Cosmopolitan citizenship)، تربیت چند فرهنگی (Multicultural)، تربیت و تفکر انتقادی (Critical thinking)، ارتباط میان تفکر انتقادی و تفکر خلاق (Creative thinking)، تفکر انتقادی و مسألهای همگان سازی ( The problem of generalizablity)، استقلال (Autonomy) و اصالت (Authenticity) در آموزش و پرورش، تربیت و فلسفه اخلاق (Moral philosophy)، تربیت و دین ( Religion) و معنویت (Spirituality) و …
آموزش و پرورش ما امروز با مسائل و چالشهای فراوانی مواجه هست مانند:
به نظر می رسد در کشور ما امروزه جایگاه و اهمیت مقاطع تحصیلی به گونه معکوس از سطوح بالای آموزشی به پائین (یعنی از دکترا به فوقلیسانس تا ابتدایی و پیشدبستانی) مهم و در خور توجه به شمار میآید و به تبع اذهان و سرمایههای مادی و معنوی جامعه بیشتر معطوف و متمرکز بر سطوح تحصیل در دانشگاه ست.
در این قصه نیز، تقریباً از نهاد خانواده گرفته تا مدرسه و دانشگاه و دیگر نهادهای رسمی وغیررسمی همداستانند. ظاهراً علت اصلی آن هم بیشتر مدرک محوری و مدرک گرایی حاکم بر فضای نهادهای آموزشی است. این مسأله چنان بر آن نهادها غلبه و سیطره پیدا کرده که میتوان گفت اکنون آموزش و پرورش ما درحاشیه کنکور قرار دارد و دانشگاه در حاشیه مدرک. در این فضای مدرک محوری و مدرک زده چنان عرصه بر فعالیتهای پژوهشی و تحقیقی تنگ شده که کمتر فرصت و مجالی دست میدهد تا به مسائل حقیقی و راستین تربیتی پرداخت. و از این رهگذر به نهادهای آموزشی و تربیتی و فرآیند تربیت نسل جوان، آسیبهای فراوان و جبرانناپذیر وارد میشود که یکی از آنها غفلت ورزیدن از فرصتها و ظرفیتهای هر دوره و سن تربیتیست. برای مثال اگر اذهان پدران و مادران صرفاً معطوف به این باشد که فرزندانشان میبایست حتماً و لزوماً به فلان مدرک دانشگاهی برسد، این ایده و خواسته به طور طبیعی سبب میشود تا بسیاری از فرصتهای حساس و خطیر و طلایی رشد و تربیت و شکوفایی فرزندان در سنین بیش از دانشگاه نادیده گرفته شود. به عبارت دیگر تأکید و تمرکز افراطی بر فرآورده تربیت، منطقاً باعث میشود تا فرآیند تربیت از دست برود.برای تحول و اصلاح نهادهای آموزشی و تربیتی، از جمله آموزش و پرورش، یکی از مسائل مهم و ضروری و بنیادین، میتواند این مسأله باشد که کدام دوره سنی و مقطع تحصیلی از لحاظ تربیتی حساستر و خطیرتر و تأثیرگذارتر و سرنوشتسازتر است؟ و لذا بعد از تعیین و تشخیص آن، میبایست اذهان و نیروهای جامعه را بر آن معطوف و متمرکز کرد.