اخبار ومشکلات آموزش و پرورشسیستمها و فلسفه تعلیم وتربیتکلیات آموزش و پرورش

چالش آموزش در ایران

تعلیم و تربیت یکی از مهمترین نهادهای جامعه  پذیرکننده در هر جامعه‌ای است که در قالب آن انتظار می‌رود یک شخصیت اجتماعی خودساخته پرورش یابد که ابتدا در خانواده اعمال شده و سپس در بستر نهادهای آموزشی، نظام ‌گیرد. «امیل دورکیم» به تعلیم و تربیت در قالب طرح برساختن گونه‌ای دانش اجتماعی حقیقی اندیشیده است. در واقع او علاوه بر پدر جامعه‌شناسی فرانسوی، نخستین جامعه‌شناس تعلیم و تربیت نیز محسوب می‌گردد. تعلیم و تربیت از نظر دورکیم عملی است که نسلهای بالغ روی آن نسلهایی که هنوز به بلوغ برای زندگی اجتماعی نرسیده‌اند، انجام می‌دهند و هدف آن برانگیختن و پرورش‌دادن شماری از حالات جسمانی، فکری و اخلاقی در نزد کودک است. یعنی آموزش و پرورش مشتمل است بر اجتماعی‌نمودن روشمند نسل جوان. هرچند این تعریف مخصوص آموزش‌های قبل از دانشگاه است، اما دو نکته در اینجا جای تأمل دارد؛ اول اینکه، همین کودکان دبستانی اگر درست تربیت نشوند به دانشگاه راه یافته و در آنجا پیامدهای ضعف تربیتی بیشتر تجلی می‌یابد. دوم اینکه، در تعریف جدید، پداگوژی تربیتی، به همه مؤسسات آموزشی و آکادمیک از جمله مراکز دانشگاهی نیز تسری می‌یابد. در این راستا سه عنصر اخلاقی تعریف شده در جامعه‌شناسی آموزش و پرورش، شامل آموزش «ذهنی منظم»، «وابستگی به گروه» و «استقلال اراده» است که با کمی تأمل می‌توان این سه عنصر را در سطح دانشگاه نیز به کار بست. در حالی که مشکلات زیادی در دانشجویان کنونی درحال تحصیل در دانشگاههای ایران دیده می شود که می‌توان گفت ریشه در ضعف آموزش و پرورش ایرانی دارد. به طور مثال یکی از بزرگترین مشکلات دانشجویان و پژوهشگران چگونه نوشتن است که متأسفانه نه در مدارس به آن توجهی می‌شود و نه در دوره دانشگاه. در این زمینه در مقدمه کتاب «شیاخ» (۱۳۹۸) می‌خوانیم: «به عقیده من یادگیری مهارتهای مقدماتی جستارنویسی سخت نیست. دلیل اینکه بسیاری از دانشجویان نتوانسته‌اند این مهارتها را به دست آورند این است که به آموزش آنها توجه کافی نشده است. بدیهی است که مدارس و دانشگاهها اغلب همه وقت و تمرکز خود را معطوف به تدریس هسته اصلی موضوع هر رشته می کنند و تقریباً هیچ زمانی را به مشاوره در خصوص شیوه طرح ایده‌ها در قالب جستار اختصاص نمی دهند.» شاید دلیل آن توجه به ظاهر به جای باطن است. همانطور که«نیستانی» (۱۳۹۴) در کتاب خود از قول شکوهی نقل کرده است «ما همیشه به ظاهر و بزرگی همه چیز توجه کرده‌ایم نه به کیفیت. در این مملکت همیشه ظاهر بر باطن چربیده است.»

بی توجهی به تربیت

نگاهی به تاریخ نظام آموزشی در ایران در همه مقاطع نشان داده است که با اینکه فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان یکی از رشته‌های اصلی در برنامه‌ریزی درسی است، اما فقط به بخش تعلیم، آن هم در سطح بسیار ابتدایی و سنتی در ایران توجه شده است. می‌توان این خاطره از شکوهی را مثال زد. «شکوهی» (۱۳۹۴) رساله دکترای خود را در کشور ژنو با این سؤال آغاز کرده که بچه‌ها در مدارس ابتدایی مفهوم رابطه را در ریاضی نمی‌دانند و آنقدر این رساله ارزشمند بود که با خرج دانشکده، رساله‌ای که هر دانشجویی موظف بود خودش با خرج خودش به چاپ برساند، منتشر شد. شکوهی در رساله خود ثابت کرده بود این معلمها هستند که با تدریس نادرست خود باعث شده‌اند دانش‌آموزان این مفهوم را متوجه نشوند. حالا در ایران چقدر می‌توان به این کار پرداخت و نشان داد که اساتید دانشگاه کار خود را آن طور که باید انجام نمی‌دهند زیرا از تعلیم و تربیت فقط به بخش کوچکی از تعلیم که جنبه کمّی دارد، بسنده کرده و دانشجو را نمره‌محور بارآورده و مطالب نیز فقط در حد حفظ و به شکل سخنرانی در اکثر کلاسها ارائه می شود و دغدغه تربیت دانشجو در فکر تمامی اساتید وجود ندارد. شاید یکی از دلایل آن این باشد که متأسفانه در دانشگاههای ما علم با عمل در بین اساتید آمیخته با هم نیست و اساتید فقط محتوا را به صورت تئوری بدون تمرین مؤثر و کار عملی واقعی به دانشجو در قالب روشهای سنتی مانند سخنرانی ارائه داده و او را به حال خود رها می‌کنند به طوری که آنها نیازمند گذراندن کارگاههای متمرکز در یک روش یا حوزه خاص با اساتید متخصص و مجرب هستند که تازه آن کارگاه‌ها هم به تمامی عملی نیست و در حد تئوری اکتفا کرده و این دانشجوست که برای یافتن روش درست باید سالهای سال وقت و عمر ارزشمندش را طی کرده و در جستجوی واقعیت به این در و آن در بزند تا شاید از بین این همه روزنه برای یادگیری اقبال با او یار باشد و در کارگاه یا جلسه‌ای حضور یابد که استادی به معنای واقعی علم و عمل را با هم داشته و تربیت مخاطب نیز برای او در اولویت باشد. در این زمینه «نیستانی» (۱۳۹۴) از زبان شکوهی، استادان را چنین توصیف کرده است: «متأسفانه در جامعه دانشگاهی ما استاد دانشگاه کسی است که دانش خود را می فروشد، کارمندی است که آخر هر ماه، حقوق ماهیانه می گیرد، انسان عادی است که برای فروش علم خویش به دانشگاه می رود. حقوق بگیری است که دستبند تجمل، بالهای اندیشه و پژوهش او را بسته و تا اندازه یک آدم عامی به رقابت و چشم و همچشمی کشانده است.» خب اگر فرض کنیم اکثریت اساتید به این توصیف شبیه باشند نتیجه آن شکل‌گیری شخصیت دانشجو به چه شکلی است؟ همان چیزی که بسیار به چشم می‌خورد و دکتر شکوهی هم در کتاب «مربیان بزرگ» (۱۳۹۶) به آن پرداخته است: «دانشجویان در دانشگاهها نیز یک مقدار حفظیات آموخته‌اند، فکر می‌کنند باسوادند. جامعه امروز به کسی نیاز دارد که کاربلد است، نه کسی که ذهنش با اطلاعات پر شده است. در آینده از ما نمی‌پرسند چه چیز در ذهن داری در آینده خواهند پرسید چه کاری بلد هستی. دانش‌آموخته‌های ما امروز درست مثل عمله‌های سر خیابان شده‌اند. می‌دانید عمله ها یا همان کارگرها چرا کنار خیابان می ایستند؟ چون هیچ کاری جز کارگری بلد نیستند. می‌ایستند تا کسی بیاید آنها را برای کندن باغچه خانه یا کارگری ساختمان ببرد. دانش آموخته‌های ما نیز اکنون مثل همین کارگرها هستند. بعد از اینکه چند کتاب را خمیر کردند مدرکشان را می‌گیرند و می‌نشینند تا ببینند کجا آنها را استخدام می‌کنند. چرا؟ چون به غیر از مدرک هیچ چیز ندارند. پس از این همه تلاش کم حاصل، ظاهراً وقت آن رسیده است که از خود بپرسیم: چرا چنین است؟ کوتاهترین پاسخ بدین پرسش آن است که ما تعلیم و تربیت را بی‌اندازه آسان پنداشته و مسائل آن را چنانکه باید جدّی نگرفته‌ایم»

هرچند در دوران کنونی به قول «فاضلی» (۱۳۹۰) «چرخش فرهنگی» رخ داده است که طی آن رویکرد فرهنگی به دانشگاه کمی تقویت شده است، اما باز هم فرهنگ سنتی غلبه خود را دارد و هنوز همگانی نشده است.

در پیشگفتار کتاب «اصلاحات آموزشی و مدرن‌سازی با تأکید بر مطالعه تطبیقی آموزش و پرورش ایران و ژاپن» از «سرکارآرانی» (۱۳۸۲) به فاصله زیاد میان کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه از قرن بیستم به بعد اشاره شده است و از آنجا که انسان عنصر کلیدی توسعه است توجه به آن اهمیت بالایی دارد. کشوری که نتواند دانش و بینش انسانها را توسعه دهد و آنها را از پرورشی جهت دار برخوردار سازد و از آن در جهت توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهره برداری کند، قادر به توسعه هیچ چیز دیگر نخواهد بود. تحقق این امر وابسته به عملکرد آموزش و پرورش هر کشوری است که متأسفانه در ایران رشد زیادی نداشته است. هرچند در دهه پایانی قرن بیستم نقش آموزش و پرورش در ترقی ملتها توجه دولتها را بیش از بیش به خود معطوف داشته است و همه کشورها به دنبال بهره‌گیری از تجربیات همدیگر بودند و مطالعات تطبیقی زیادی در دنیا شکل گرفت که شاید برای ایران همه آن تجربیات خوب نباشد، اما اگر بخواهیم کشوری را درنظر بگیریم که مستقل باشد و در چهار دهه پایانی قرن بیستم دارای پیشرفت‌های اساسی بوده است، می‌بینیم ژاپن دومین کشور نیرومند اقتصادی جهان است که این پیشرفت را مرهون پیشرفت و تحول و تعمیم آموزش و پرورش خود می‌داند. از طرف دیگر ایران و ژاپن تقریباً در یک دوره زمانی با علوم و فنون جدید و فرهنگ مغرب زمین آشنا شده و هر دو کشور آسیایی از نظامهای ارزشی کهن برخوردارند. اما ژاپن به سرعت دریافت که رمز اساسی هر توسعه، گسترش کیفی آموزش و پرورش است و همه توان خود را در آن راه به کار گرفت.

«هاسه گاوا» (۱۹۶۹-۱۸۷۵) از متفکران نیمه دوم قرن بیستم، سرعت اعجاب آور مدرن شدن جامعه ژاپن را پس از انقلاب «می‌جی» چنین تبیین می‌کند: «شاید کمی اغراق‌آمیز به نظر برسد اگر بگویم ژاپنی‌هایی که اکنون در قید حیات‌اند و در اوایل سلطنت امپراطور می‌جی متولد شده‌اند، در طول مدت زندگی‌شان شاهد یک دوره تحول و پیشرفت ژاپن، مشابه آنچه در اروپا دو تا سه قرن به درازا کشیده بوده‌اند. من یکی از آنها هستم» (به نقل از سرکارآرانی، ۱۳۸۲) در حالی‌که این اتفاق برای ایران نیفتاده است.

سابقه تعلیم و تربیت

اگر به نظام تعلیم و تربیت در ایران قبل از اسلام توجه کنیم طبقاتی‌بودن آن کاملاً مشخص است. از آغاز دولت هخامنشیان تا زوال دولت ساسانی رفتن از یک طبقه به طبقه دیگر ممنوع بود و آموزش و پرورش منحصراً برای اشراف بود. با ظهور اسلام مکتب‌خانه آمد و آموزشهای عالی منحصر به دانشگاه جندی‌شاپور بود. از قرن چهارم به بعد مدارس روی کار آمدند که مدرسه خواجه نظام‌الملک مهمترین آنها بود و آثار آن تا دو قرن پایدار بود که بسیار ارزشمند بود و نقش بسیار سازنده‌ای در معرفی فرهنگ اسلام به کشورهای مغرب‌زمین داشت. در قرن هفتم با حمله مغول همه چیز ویران شد. هرچند دوباره این درخشش آغاز شد، اما هرگز به پای آن دوره نرسید و اکثراً تقلیدی ناقص از دوره قبل بود. پس از آن با نفوذ بیگانگان به ایران تحولاتی رخ داد که جای بحث آن اینجا نیست. به هرحال تأسیس دارالفنون توسط امیرکبیر آغاز نهضت علمی جدید در ایران بود و از مهمترین اقدامات علمی، فرهنگی در تاریخ آموزش و پرورش ایران اما به سبک اروپایی بود. در سال ۱۲۹۰ مجلس شورای ملی ایران قانون اساسی تعلیمات اجباری را برای همگان تصویب کرد که یکی از اهداف آن پرورش تمام قوای دانش آموز به منظور تأمین سعادت فردی و جامعه بود که شامل رشد جسمانی، اجتماعی، ذهنی، اخلاقی و هنری و آشناساختن وی به اصول زندگی اقتصادی است. در فاصله سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۵ به موجب اجازه وزارت فرهنگ، دانشگاهها و مدارس عالی در شهرهای بزرگ کشور تأسیس شد. با این‌ همه نظام آموزش و پرورش هنوز قادر نبود پاسخگوی نیازهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جامعه باشد و نسبت به نیازها و ضرورتهای اقتصادی و اجتماعی حساسیت های لازم را نداشت. همانطور که شکوهی (۱۳۶۹) در مقدمه مترجم کتاب «مربیان بزرگ» از «شاتو» ذکر کرده است، بعد از گذشت چند دهه که از تصویب قانون تعلیمات اجباری در ایران می‌گذرد، ثمره چندانی به دست نیامده است و دلیل آن را آسان پنداشتن تعلیم و تربیت و غلبه کمیّت بر کیفیت در ایران دانسته است. او معتقد است برای حل این مشکل باید فرهنگ خود را شناخته و مسائل اجتماعی خود را در پرتو این شناسایی تجزیه تحلیل نماییم و برای هریک از آنها چاره‌جویی کنیم. متأسفانه تعداد محدودی در ایران به چنین مسائلی فکر کرده‌اند و کوشش آنها هم نارساست.

تا سال ۱۳۳۵ تفاوت برنامه درسی دانشجویان رشته‌های مختلف دانشسرای عالی با برنامه دانشجویان رشته‌های مشابه در دانشگاه تهران، هفته‌ای دو ساعت روانشناسی، دو ساعت اصول آموزش و پرورش و دو ساعت تاریخ یا فلسفه آموزش و پرورش بود که به ترتیب در سالهای اول، دوم و سوم دوره لیسانس تدریس می‌شد. بدین ترتیب در بین دبیران کشور، تنها کسانی که به آموزش عالی راه می‌یافتند در حدود ۲۰۰ ساعت درس نظری را از طریق برنامه‌ای خاص گذرانده و با رموز تعلیم و تربیت آشنا می‌شدند. به این ترتیب نه تنها فرصتی برای پژوهش و تفکر و تأمل نداشتند بلکه با طرز فکر مربیان بزرگ جهان نیز به خوبی آشنا نمی‌شدند. این وضعیت معلمان ما را به کارگران کارخانه‌ای تبدیل کرد که از ارزش نسبی قطعاتی که می‌سازند، بی‌اطلاع باشند یا در ارزش آن مبالغه کنند. کاری یکنواخت و بی‌معنی دارند که تعهد آن مستلزم هیچگونه ابتکاری نیست و به همین جهت زود خسته‌کننده شده و به بیزاری از آن منتهی می‌شود. شکوهی (۱۳۶۹) معتقد است نتیجه این بی‌توجهی خالی‌بودن جای دروس بسیاری مانند نقاشی، ورزش، کاردستی و .. است که سهم آنها در تحقق انسان متعالی ثابت شده است و همچنین حذف نکردن برخی دروس که هیچ سهمی در تعلیم و تربیت ندارند.

ضرورت توجه به فرهنگ آموزش

پژوهش‌های بین‌المللی پیرامون «فرهنگ آموزش و یادگیری» نشان می‌دهند که آموزش، فعالیتی فرهنگی است. فعالیت‌های فرهنگی در قالب سناریوهای فرهنگی تبیین می‌شوند و دانش عمومی درباره رویدادهایی هستند که در ذهن پدیدآورندگان آنها وجود دارند. این سناریوها رفتار فردی و اجتماعی را هدایت می‌کنند و به همگان می‌گویند که چه انتظاراتی از فرایند آموزش و یادگیری می‌توان داشت. بنابراین رویکردهای آموزش و یادگیری از مناسبات فرهنگی، فکری و نظری متفاوتی تغذیه می‌کنند. اقتباس رویکردها و روش‌های اندیشه و عمل تربیتی بدون توجه به موقعیت‌های فرهنگی و اجتماعی زیست و بالندگی آنها آفت‌زا است و در عمل ناکارآمدی‌های بسیاری را به فرایند آموزش و یادگیری تحمیل می‌کند. بنابراین بازبینی ساختار و چارچوب اندیشه و عمل آموزش، یادگیری و پرورش با رویکرد فرهنگی و تاکید بر تربیت ضرورتی است که باید بر مبنای مطالعات بین فرهنگی، پژوهش‌های تطبیقی و با استفاده از روش‌های پژوهش کیفی و مردم‌نگارانه انجام و ترویج شود. رویکرد فرهنگی به آموزش، رهیافتی تازه برای ترویج گفتمان انتقادی در علوم تربیتی به ویژه روش‌های آموزش و یادگیری، مطالعات برنامه درسی و پژوهش‌های نظری و عملی این حوزه از دانش بشری است. این رویکرد با ارائه چارچوب نظری برای تبین فهم فرهنگی آموزش، یادگیری و برنامه درسی به ترویج عینی انگاره «آموزش به مثابه فرهنگ» می‌پردازد. کتاب «فرهنگ آموزش و یادگیری» پژوهشی مردم نگارانه با رویکردی تربیتی است که توسط سرکار آرانی (۱۳۸۹) تألیف شده است این اثر کوششی اثربخش در این زمینه است و تلاش می‌کند درک عمیقی از تفاوت های فرهنگی «آموزش و یادگیری» در ژاپن و آمریکا ارائه دهد. در ذهن شرقی‌ها (چین و ژاپن) یادگیری امری فرهنگی تلقی می‌شود که همیشه در جریان است و به طور مستمر در حال تکوین و شدن است. چنین تصویری از یادگیری با آنچه در محاوره‌های روزمره، به معنی دریافت و نگهداری اطلاعات، متداول است، بسیار تفاوت دارد. انسان نیازمند آموزش و یادگیری است که به توانایی او بیافزاید و او را یاری دهد تا بخشی از فرایند حیات بخش هستی باشد، یادگیری زاینده‌ای که علاوه بر افزایش توانایی‌های سازگاری انسان با محیط به توسعه خلاقیت و نوآوری در او نیز کمک می‌کند.

«ذکی پور» در نگاه سنجش گرانه ای که به کتاب «در تمنای یادگیری» (گلدانساز و ناصری، ۱۳۹۷) دارد می گوید: «این کتاب، کتابی در زمینه آموزش و پرورش است که توانسته است تا حدودی نگاه ها را به سمت و سوی چگونگی تحول در آموزش و پرورش و سیاست  های آموزشی جلب کند. این مسئله زمانی بیشتر اهمیت پیدا می کند که ما به یک تبعیض و حساسیت بزرگ میان آموزش و پرورش و آموزش عالی در ساختار جامعه ایران دقت کنیم. به انتخابات هر دوره ریاست جمهوری در ایران خوب بنگریم. معمولا مطالبات عموم مردم عمدتا بر دو چیز است: رفع مشکلات اقتصادی و دیگری مسائل مختلف مربوط به دانشگاه ها. از این رو انتخاب وزیر علوم در هر دوره چه از سوی حاکمیت و چه از سوی نسل جوان دانشگاهی با حساسیت ها و بعضا تنش های فراوانی روبرو بوده است. اما، در مورد آموزش و پرورش و انتخاب وزیر آن، جامعه عملا درگیر مطالبات نمی شود و حاکمیت هم حساسیت خاصی بر روی انتخاب وزیر آن ندارد. باید پرسید که چه چیز موجب این حساسیت کم نسبت به سیاست های آموزش و پرورش کشور است؟ شاید یکی از دلایل این کمی حساسیت و غفلت از آن نگاه سنتی به آموزش و پرورش در کشور باشد. نگاه سنتی آموزش پرورش یا همان مدرسه را اساسا مکانی می بیند که فرد از سن هفت تا هجده سالگی باید به آن جا برود، سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرد و در نهایت یا وارد بازار کار شود یا دانشگاه. از این رو آموزش و پرورش در نگاه سنتی چیزی است همچون سازمانی برای مبارزه با بی سوادی که کارش فقط آموختن خواندن و نوشتن و دادن نمره است. لذا، جامعه که هنوز فهم روشن و مشخصی از نظام آموزش و پرورش ندارد و آن را همچون سازمانی برای مبارزه با بی سوادی تصور می  کند، مطالبه خاصی هم نمی  تواند از دولت داشته باشد و این مطالبات را به نظام آموزش عالی حواله می دهد. چرا که جامعه بر این تصور است که دانشگاه جایی است که دکتر و مهندس تحویل جامعه می  دهد، نه نظام آموزش و پرورش و مدرسه.» | مریم اسکافی , استادیار جامعه شناسی دانشگاه آزاد| روزنامه اطلاعات

کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا