صبح یکی از روزهای پاییزی،کنار پنجرهی دفتر ایستاده بودم و باران نیز نمنم شروع به باریدن کرده بود و بوی نمناکی فضا را پر کرده بود؛همچنانکه به حیاط نگاه میکردم و نظارهگر بارش باران پاییز... ادامه مطلب
فهیمه ترکمن این خاطرهای است از سالهای اول خدمت من در منطقهی محروم یکی از روستاهای شهریار. یکسال من در کلاس سوم تدریس میکردم و نزدیک روز معلم،بچهها شور و حال خاصی داشتند و به بچهها گ... ادامه مطلب
عبدالرضا شیرکوند از همان دوران تحصیل در مراکز تربیت معلم به یاد دارم همیشه از اساتیدی که به امر حضور و غیاب دانشآموزان اهتمام و اهمیت ویژهای می دادند ارادت و عنایت خاصی داشتم و ضمن اس... ادامه مطلب
آذر طهماسبی در حیاط محلی که من مشغول به کار هستم، چندین درخت کاج قدیمی وجود دارد که بر تنه بیشترشان یادگارهایی کنده شده است. من در همین محل تحصیل کردم و دیپلم گرفتم. حالا با بعضی از د... ادامه مطلب
زهرا توسلی زمستان سال ۱۳۶۳ بود. در آن سال مدیر و آموزگار کلاس دوم ابتدایی بودم. یکی از روزها که دانشآموزان مشغول اجرای مراسم صبحگاهی بودند، ناگهان مه نسبتاً غلیظی همهجا را... ادامه مطلب
مریم السادات عرب / ناحیه ۳ مشهد مقدس … راستی چگونه است که چهره، حرکات و صدای برخی آموزگاران و دبیران، در ذهن اغلب دانشآموزان ماندگار میشود؟ آیا این صرفاً به شخص دبی... ادامه مطلب
ورود آقای قاصمی ممنوء! زینگ گ گ…گرومب گرومب… نگاهی به سقف لرزان انداختم و آهی از ته قفسهی سینه کشیدم و گفتم: «خدا آخر و عاقبتمان را ختم به خیر کند. فقط یک زنگ تفریح دیگر لازم است... ادامه مطلب
لیلا مشایخ بخشی- مدیرمدرسه راهنمایی ایثار چالوس سال دوازدهم خدمتم بود. در مدرسه شبانهروزی تدریس میکردم. دانشآموزی از پشت کوههای سر به فلک کشیده البرز از روستایی محروم به نام کُدیر... ادامه مطلب
خاطرهای از یک مدیر (۱): تاخیر در حضور اوایل سالهای خدمتم بود. معلم فعالی داشتم که بعد از دو سال همکاری صمیمانه با وی ناگهان در سال سوم متوجه ناراحتی و کسالت وی شدم. وقتی جویای حال وی شدم، م... ادامه مطلب
فهیمه اورنگی عصر، تبریز بچهها با شور و اشتیاق فراوانی آمادهی گوش دادن شده بودند. در این لحظه، من یک بستهی کادویی را که به شکل زیبایی تزیین شده بود، با یک جلد کلام ال... ادامه مطلب
آخرین دیدگاهها